2025-11-26

شعله

دیشب خبر درگذشت درمندرا، بازیگر نقش« ویرو» در فیلم به یاد ماندنی « شعله» را شنیدم « 24 نوامبر 2025 ». فیلمی که در اوایل انقلاب اکران شد و ما از این سینما به آن سینما گشتیم تا تماشایش کنیم. اما سینماها یکی پس از دیگری تعطیل و درشان چفت و بست می شد. گفتند که در سینمای شهر مراغه این فیلم اکران می شود. یکی از روزهای خوش نوروز بود. سوار ژیان های زرد و سبز و خوشرنگ شده و به مراغه رفتیم. از شانس بد ما سینمای مراغه نیز تعطیل شده بود.

چند سال بعد ویدیوی فیلم را که دوبله شده ترکیه بود، پیدا کرده و تماشا کردیم. حدود بیست سال پیش دوستی هندی، ویدیوی فیلم را با زبان اصلی برایم هدیه کرد. اکنون دوبله فارسی اش را دارم.
تاگور« سانجیوکمار» پلیس است و ماموریت اش دستگیری جبّارسینگ « امجدخان» جانی و تبهکار بی رحم است. او پس از فرار و گریز، موفق به دستگیری جبّار سینگ می شود. جبار که زیر بازوان قوی تاگور گرفتار می شود، او را تهدید می کند که پس از آزادی از زندان انتقام سختی خواهد گرفت. سرانجام او از زندان بیرون آمده و همراه با نوچه هایش سراغ خانۀ تاگور می رود. او را در خانه اش نمی یابد و تمامی اهل خانه را از پیر و جوان و کودک قتل عام میکند. فقط عروس تاگور رادا « جایا باچان» زنده می ماند. تاگور با دیدن اجساد بی جان خانواده و عروس عزادار سفید پوش اش، به خشم آمده و سوار بر اسب  شده و به تندی می تازد. جبار او را در دام انداخته و با دو شمشیر برنده اش بازوان تاگور را قطع می کند.
تاگور برای دستگیری جبار و انتقام از او، دونفر دزد ویرو« درمندرا» و جی دو « آمیتاپ باچان» را استخدام می کند و با آنها شرط می بندد که جبّار را زنده دستگیر و تحویلش بدهند. دو دوست، ویرو و جی دو، به روستای تاگور می روند. ویرو عاشق بسنتی« هما مالینی» درشکه چی روستا و جی دو عاشق رادا«جایا باچان» می شود. رادا برخلاف بسنتی، آرام و غمگین و بسیار کم حرف است. او همزمان شاهد قتل عام عزیزانش شده و این فاجعۀ عظیم روح و روانش را درهم شکسته است.
جبار سینگ، ویرو را به دام می اندازد و بسندی را نیز گرفتار می کند و او را مجبور به رقص می کند و نوچه هایش تفنگها را به سوی ویرو نشانه می گیرند و جبار به بسندی می گوید:« هر گاه دست از رقص کشیدی، مامورانم به ویرو شلیک می کنند.» بسندی به خاطر ویرو زیر آفتاب گرم و سوزان شروع به رقص و آواز می کند. جبار که قصد کشتن دارد به نوچه هایش اشاره می کند و آنها شیشۀ شرابشان را زیر پای بسندی می اندازند و جبار به تیراندازانش اشاره می کند. اما بسندی روی شیشه ها می رقصد. اگرچه خرده شیشه ها به پاهایش فرو می روند، اما او از رقصیدن نمی ایستد. تا اینکه آفتاب سوزان و درد پاها و خستگی، توانش را از او می گیرند. در آخرین لحظه جی دو به کمک آنها می شتابد وغافلگیرشان می کند و جبار مجبور به رها کردن بسندی و ویرو می شود. اما فوری نوچه ها و تیراندازانش را به تعقیب این دو می فرستد. بین راه جی دو زخمی میشود و می میرد. داغی عظیم بر دل ویرو و اهالی روستا می گذارد. بیچاره رادا، عروس تاگور، شاهد مصیبتی دیگر می شود.
ویرو خشمگین و داغدار سوار اسب شده و به سوی جبّار می تازد و او را گرفته و به سختی می زند و در لحظۀ آخر که قصد خفه کردن و کشتن او را دارد، تاگور سر می رسد و می گوید:« طبق قرارداد جبّار را زنده می خواهم.» جبّار سینگ از تاگور نیز کتک مفصلی می خورد. تاگور که پاشنه کفش هایش را میخ کاری کرده، قصد له کردن سر جبار دارد که پلیس سر می رسد و از او می خواهد دست نگه دارد.
این فیلم دو پایان دارد. در یکی تاگور با میخ های پاشنه اش، جبّار را می کشد. در دومی پلیس سر می رسد و از تاگور می خواهد که جبار را تسلیم آنها کند.
فیلم اکشن بود. شادی و غم کنار هم. رقص و آواز زیبای آمیتاپ باچان و درمندرا « یه دوستی»،  درمندرا و هما مالینی، هلن.  پیرمرد مسلمانی که با پسرش در روستا زندگی می کند و به هنگام نماز صدای اذان از مسجد کوچک شنیده می شود. پیرمردی که پسرش را با هزار آرزو و امید به شهر می فرستد و پسرک هنوز از منطقه دور نشده گرفتار جبّار میشود و جسدش به روستا برمی گردد. او مردم روستا را که از ترس جبار، خواهان تسلیم ویرو و جی دو هستند، قانع می کند که مرگ با عزّت بهتر از زندگی با ذلّت است.
سکّه ای که جی دو دارد. سکّه ای که دو رویش یکی است.
*

No comments: