2017-10-31

برای ارونقی کرمانی و ر. اعتمادی

یادش به خیر بچه که بودیم ، تلویزیون و ماهواره و اینترنت و … نبود. کتاب هائی که در دست داشتیم ، کتابهای درسی بود .  ماهی یک بار نیز پیک دانش آموز به مدرسه می آمد. پدرم شبها رادویو را باز می کرد و همگی دور هم داشتان شب را گوش می کردیم. مادرم هر هفته مجله جوانان می خرید. خاله ام نیز اطلاعات هفتگی. پس از مطالعه مادر و خاله ، نوبت به ما می رسید. داستانهای دنباله دار ر. اعتمادی و ارونقی کرمانی مورد علاقه همه مان بود. پنج روز اول ازهر ماه قمری خانه همسایه ها به ترتیب مجلس روضه برگزار می شد. روز سوم هم  روضه خوانی در خانه ما برگزار می شد. از این مجلس زنانه قسمت آخرش را ( یعنی بعد از رفتن ملا ) خیلی دوست داشتم.
دنباله مطلب در سایت قایاقیزی

2017-10-28

پرنده من - فریبا وفی


روزی از روزهای آفتابی و دلنشین پائیزی است. با هیجان و دلی خوش سوار قطار می شوم. راه دور و درازی در پیش دارم و اشتیاق دیدار عزیزانم ، صبرم را کم کرده است. طبق معمول بهترین رفیق من ، یعنی کتاب همراه من است. هم سرم به مطالعه گرم می شود و هم زمان زود می گذرد. پرنده من ، بازش کرده و ورق می زنم. این کتاب در سال 1381 منتشر شده و جایزه سومین دوره هوشنگ گلشیری ، جایزه دومین دوره ادبی یلدا و جایزه ادبی مهرگان را از آن خود کرده است. 
« جمعه یعنی صدای نمکی و سبدی و صدای بلندگوی وانتی که بار هندوانه به شرط چاقودارد. جمعه یعنی صدای بلند تلویزیون و دهن دره های کشدار امیر. جمعه یعنی عوض کردن واشر کهنه شیر و درست کردن سیفون دستشویی. جمعه یعنی عصرهای طولانی و بهانه جویی ها. »
سرانجام به صفحه آخر می رسم .
« آیا من هم پرنده ای دارم؟ ولی مگر ممکن است کسی پرنده ای نداشته باشد. این جعفر عشقی هم که با عینک دودی و کاکل فرفری سر خیابان ایستاده ، پرنده دارد. حالا هم دارد زیر لبی سوت می زند، لابد برای پرنده اش.»
*
سایت قایاقیزی
*

johannisbeere

 انگور فرنگی ، قره قات

Die Johannisbeeren

  

2017-10-27

محله میزین مؤمون خانیملاری



راستاکوچه ، تبریزین قدیمکی محله لریندن بیری دیر. اوزون کوچه لریایله، اوزون ، داراشلیق ائن سیز ، بوروخ – بوروخ دربندلری ایله و کوهنه ائو ائشیک لری ، بؤیوک تاختا کوچه قاپی لاری ایله بلاجا ، بؤیوک مئیدان لاری ایله کی محله لرین اورتاسیندادیلار. هر بیرینین ده بیر قیراغیندا بیر بؤیوک قوجا آغاجلاریلا کی گلیب گئده نه گؤز وورورلار.  همان محله کی آجی – شیرین گونلریمیز ، بؤیوک آتالاریمیزین صفاسی ، بؤیوک آنالاریمیزین قوجاغیلا دادلانیب و هله ده دادی داماغیمیزدادیر. اونلاری آللاه رحمت ائیله سین دئیه – دئیه یادا سالیریق و خوش گونلرین یادی ایله آغزیمیز بالا باتیر. همان خوش گونلری کی قورتولوب ، توز اولوب ، گئدیب . اونلاردا بیر قورو خاطره بیر دادلی داماق قالیب.
یازینین قالانی قایاقیزی سایتیندا
*

2017-10-09

زنگ انشا - فصل پاییز را تعریف کنید

زنگ انشا ، همگی دفاتر انشایمان را روی نیمکت گذاشته و منتظر شدیم تا خانم معلم یکی یکی صدا کند و ما انشایمان را جلوی تخته سیاه بخوانیم و خانم معلم نمره بدهد. موضوع انشا مثل هرسال تکراری بود. از کلاس سوم و چهارم و پنجم و ششم ، اول فصل های سال را تعریف می کردیم. سپس به « علم بهتر است یا ثروت »می رسیدیم. بعد از تعطیلات نوروزی هم نوبت به « تعطیلات را چگونه گذرانده اید ؟» می رسید.
ادامه مطلب در سایت قایاقیزی

2017-10-07

کفن سفید ذوالجناح


صبح عاشورا ، دوست جان آمد و گفت : دختر چرا نشسته ای ؟ ذوالجناح همسایه را آماده کرده اند. بیا تا شلوغ نشده برویم و نواری از کفن بگیریم. اگر شلوغ شود نمی دهند.
پرسیدم :« نوار کفن اسب را می خواهیم چه کنیم.»
ادامه متن در اینجا

2017-10-05

عزرائیل و مریض



عزرائیل :
منی مامور ایلیوب خالق سبحان حــاج آقا
قبض روح ایتماقا گلدیم سنی الان حـاج آقا
ویردی مستنطق رحلت منه فرمان حـاج آقا
وقت قورتاردی نفس چکماقا قادر دگیرسن
آلورام جانیوی سس چکماقا قادر دگیرسن
مریض: 
آی علی ، آی ولی ، آی وای ، دورن اوغلان آیاقا
کیمدی بو بی ادبانه بیله گیردی اطاقا
بو صفتده بشر اولماز باشی بنزیر بالاقا
نه سلام ایتدی ، نه تعظیم ، عجب هیوره دی
چاتدادی باغریم اماندی بونه بد منظره دی
*
ادامه شعر در اینجا