2012-12-31

کاکتوس زیبای من


Das perfekte Promi-Dinner

"Das perfekte Promi-Dinner" vom 30.12.2012

Mehrzad Marashi - Ina Menzer - Julia Josten - Carlo von Tiedemann

"Das perfekte Promi-Dinner برنامه مسایقه آشپزی است که یکشنبه ها از ساعت هشت و ربع شب ، از کانال vox  پخش می شود. این برنامه چهارنفر شرکت کننده دارد . پیش غذا و غذای اصلی و دسر پخته و نوش جان می شود و شرکت کنندگان نسبت به طعم غذا و مهمانداری و تزئین شفره و غیره امتیاز می دهند. کسب کننده بیشترین امتیاز برنده اعلام می شود. شب سرگرم کنترل کانال بودم که بر جسب اتفاق مهرزاد مرعشی را سر میز شام دیدم و کنجکاو از این که غذای ایرانی اش مورد توجه خواهد بود یا نه. البته در کانال  vox  از روز دوشنبه الی جمعه مسابقه آشپزی است. معمولا در هر مسابقه هفتگی پنج نفر شرکت می کنند و هر روز یکی از آنها غذا می پزد و همان روز امتیاز می گیرد و جمعه امتیازها را بررسی می کنند و بیشترین امتیاز برنده اعلام می شود. در این برنامه ها بعضی اوقات ایرانی ها هم شرکت می کنند که امتیاز قابل توجهی کسب نمی کنند. تا جائی که یادم می آید جوانی ایرانی برای پیش غذا کوکوی سبزی انتخاب کرده بود. بقیه شرکت کنندگان گفتند که غذا خیلی سبز و در عین حال خشک بود. برای چلو کبابش نیز ایراد خشک بودن را گرفتند. 

مهرزاد مرعشی با کسب 29 امتیاز از سی امتیار برنده مسابقه آشپزی یکشنبه در کانال تلویزیون  voxشد.  

کشک بادمجون تزئینی زیبا و اشتها آور داشت. مهرزاد نان لواش هم آورد و به مهمانانش روش گذاشتن غذا لای نان و خوردنش را نیز یاد داد. 

زرشک پلو با مرغ و ته دیگشش هم عالی تزئین شده بود. مزه اش را هم پسندیدند.

شعله زردش با آن تزئین زیبایش که در سایت اسم دیگری برایش نوشته اند حرف نداشت. 

میز غذا و مهمان نوازی اش هم حرف نداشت. برای مهمانانش هم بدون موزیک و با آن صدای رسایش ترانه ای زیبا خواند.

*

2012-12-20

شب یلدا ، حافظ و پدرم



شب یلدا بود و حافظ شیرازی و ظرف آب و سوزن مادربزرگ و دستان مادر که برایمان انار دانه می کرد. پدر چشمانش را بست و این چنین زمزمه کرد:
ای حافظ شیرازی
بر ما نظر اندازی
ما طالب یک رازیم
تو کاشف هر رازی
تو را به جان نبات خانم شیرازی
بر ما نظر اندازی
آن گاه صفحه را باز کرد و برایمان خواند
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوشست بدین قصه اش دراز کنید
حضور مجلس انس است و دوستان جمعند
وان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند می گویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او چو مرده به فتوای من نماز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
به جان دوست که غم پرده شما ندرد
گر اعتماد به الطاف کارساز کنید
نخست موعظه پیر می فروش این است
که از معاشر ناجنس احتراز کنید
و گر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید
*
چقدر دلم تنگ شده برای دستهای مادر که انار دانه می کرد ، پدر و کتاب حافظ زوار دررفته اش ، مادربزرگ و سوزن و کاسه آبش و قاه قاه خنده هایش وقتی که سوزن ها به هم نزدیک می شدند.

2012-12-12

به یاد زنده یاد احمد شاملو و کتاب کوچه اش



اگر
اگر عروس مان کور و کچل نبود ، هیچ عیبی نداشت. در همه ی موارد به کار می رود . مثلا در مورد خانه و رانه نیز.
اگر مدرسه نمیشه ، بگذارش مکتب. طعنه ای است مردم آسان گیر را
اگر بخت ما بخت بود ، دست خر هم وایه خودش درخت بود. به مزاح در حسرت از شور بختی خود آرند.
اگر تخمه ی شور است ، اگر پسته ی کور است ، به ما ده که ضرور است. نهایت احتیاج و غنیمت شمردن فرصت .
اگر تو ختمی ، ما شب چله ایم . کنایه از هفت خط بودن و نهایت زیرکی.
اگر تو گز کنی نبری ، وجب کنی ندری ، نه آن کنی که باید ، نه آن شوی که شاید. در صورتی که کار درست انجام نشود به نتیجه ی مطلوب نمی رسد.
اگر دختر بگوزد صدا ندارد ، اگر عروس بگوزد دارامب دورومب . در اشاره به ناسازگاری سنتی مادرشوهر و عروس آرند.
اگر دست بدهی شانه نداری. کنایه از کسی که مورد محبت قرار گیرد و ناسپاسی کند.
اگر فیل در جنگل نبود گاومیش خیلی پز می داد. مترادف حوضی که ماهی ندارد قورباغه سپهسالار است.
اگر مردی برو از شهرداری یک پایان نامه بگیر. کنایه از کاری بسیار پردردسر.
کتاب کوچه احمد شاملو – با همکاری آیدا سرکیسیان

آدم برفی کوچولوی من


2012-12-08

لحاف قدیمی



آن قدیمها  ترلان برای شست و شوی ملافه های چرک به خانه مان می آمد ، همراه مادر ، به جان ملافه ها و رحت چرکها می افتادند . چنگشان می زدند ، به هم می ساییدند. ذئبلر ، بعضی وقتها سه بار می شستند. با برف و سپس صابون و آبکشی و در مرحلع آخر لیل . بالاخره ملافه ها روی طناب از سفیدی و تمیزی برق می زد. عصر همان  دستهای مادرم تاول می زد. همچون لبوی پخته سرخ می شد. به دستهایش کرم نیوآ می مالید. می گفتند که این کرم معجزه می کند. اما نمی کرد. شب ، هنگام خواب وازلین آغشته به آبلیمو را که از اختراعات ترلان بود ، به دستهایش می مالید و می خوابید. روز بعد که ملافه ها خشک می شد ، نوبت به نخ و سوزن می رسید تا دستهای خسته اش را بخراشد. ملافه را روی فرش پهن می کرد و لحاف پشمی را روی آن پهن و سپس روی دیگر ملافه را پهن کرده و دورتادور لحاف را می دوخت. این بار انگشتش سوراخ می شد. تا این که به انگشتانه عادت کرد. بزرگ که شدیم به کمکش شتافتیم. اما او زرنگ تر و سریعتر از ما بود. تا ما لحاف خودمان را بدوزیم ، او دو لحاف دوخته بود. یک از همسایه ها می گفت :« چرا این همه زحمت بیخودی می کشی ؟ با سوزن ته گرد وصل کن. خیلی راحت است.»
می گفت :« وای باشیما خیر! مگر اینجا بیمارستان است؟»     
حالا دیگر شستن ملافه ها راحت شده است. به جای شکافتن ملافه و دوختن دوباره اش بعد از شستن ، آنها را به شکل گونی می دوزند و یک طرفش را هم دکمه می دوزند که باز و بستن اش آسان باشد. تازه لحافهای نازک را هم می شود بدون درآوردن ملافه شان داخل ماشین لباشسوئی انداخت و شست و تر و تمیز و آماده استفاده کرد. اما من دلم برای لحاف های خودمانی تنگ شده است. این لحاف به آن دوخت و دوز مرتب  که مادرم از ما انتظار داشت نیست . اما کاری است حاصل اوقات فراغت و قلاب بافی شبهای طولانی زمستان و تماشای فیلم و سریال. لازم نیست نخ و کاموای نو از بازار بخرید . با تکه های کاموا که از بافت های مختلف باقی مانده ، می شود بافت و سر هم کرد.