2014-02-27

برگزیده ای از مجموعه شعر ، یک آسمان اندوه



دارم دنبال کسی می گردم

که مرا بشناسد

من

در

خاطره ای

گم شده ام

*

بیرینی آختاریرام منی تانییا

من بیر

خاطیره ایچینده

ایتمیشم

یک آسمان اندوه - عبدالقادر بلوچ
*
ادامه مطلب در شعرلر - ترجمه لر
* 

2014-02-22

کتاب زندگی می بخشد





 آگهی مورد استفاده در فیس بوک 
*

آگهی مورد استفاده در گوگل‌پلاس 

2014-02-07

تاریخ و رمان



سلطان سلیمان قانونی و پسرش
تاریخ دان ، یاووز بهادراوغلو می گوید :«  قتل شاهزاده مصطفی ربطی به خرم سلطان نداشت. جرم شاهزاده مصطفی تهیه ی مهربرای خودش بود. این امر نشانه ی جدائی در دولت است. خرم سلطان مهر مصطفی را بدزدد و سلیمان هم باور کند؟ اگر سلطان عثمانی این چنین ساده دل و ابله باشد چگونه می تواند بر چهار اقلیم خلافت کند؟»
پرفسور احمد شیمشک چی ، می گوید : « خرم سلطان در قتل شاهزاده مصطفی نقشی نداشته است .امکان دارد که بنا به حسادت خرم سلطان و تحریک او ، سلطان سلیمان،  شاهزاده مصطفی پسر ماه دوران را از مانیسا به آماسیا فرستاده  وشاهزاده محمد پسر خرم سلطان رابه مانیسا فرستاده باشد. فیلم محتشم یوز ایل یا همان حریم سلطان رمانی است با قدرت تخیل بسیار قوی مارال اوکای مرحوم. زیرا که شاهزاده مصطفی طرد شده از جانب پدر که هواخواهان زیادی داشته ، با جلب اعتماد آنها قصد داشته بر جای پدر بنشیند . اما سلطان سلیمان در فرمان قتل پسر عجله به کار برده است.  خرم سلطان پسر دیگرش بایزید را بسیار دوست داشت اما بایزید نیز به سبب عصیان مورد غضب سلطان قرار گرفت و به فرمان پدر به قتل رسید.»
در این قسمت از فیلم محتشم یوز ایل ، در گوشه و کنار زمزمه خیانت شاهزاده مصطفی به گوش می رسد. سلطان سلیمان قانونی شایعات را باور نمی کند. اما بعد از دیدن شواهد و مدارک اهانت پسر بزرگش را باور می کند. حالا نوبت به این شاهزاده رسیده که سرش زیر آب برود آن هم به فرمان پدر. زیرا که قدرت سایه نمی پذیرد. سلطان به جلادهای لالش فرمانمی دهد که شاهزاده را ، جگرگوشه اش را خفه کنند.
خبر خیانت پسرش او را چنان آشفته می کند که با لباس مبدل از کاخ بیرون آمده و با خود این چنین زمزمه می کند :
نه واکتا قدر یئر یوزوگؤز یاشلاریلا ایسلناجاق
تا چه زمانی زمین از اشک چشمها خیس خواهد شد
نه واکتا قدر گؤگ یوزو بنیم آه لاریمین ، فریادلاریمین حرارتی ایله توتوشاجاق یاناجاق
تا به کی آسمان با آه ها و فریادهای من شعله ور خواهد شد
ای شرفلی حیاتین مکافاتی حضورلو اؤلوم
ای مکافات باشرف زندگی ، ای مرگ آرام  
بن دن نه کادار اوزاقسان
چه قدر از من دوری
هر کؤشه باشیندا ، هر چیکمازدا اهانت له سینییان عؤمروم گیئنه اهانت له می نهایت اولاجاق ؟
د رهر گوشه کناری عمر امتحان شده با اهانتم ، باز با اهانت به نهایت خواهد رسید؟
یوجه آتام بایزید حان گیبی کندی ائولادیم حکم ائده جک قدریمه ؟
مانند پدربزرگ گرامی ام یایزید خان ، فرزنمدم بر سرنوشتم حکم خواهد راند ؟
ای جانیمین پارچاسی سن نه واکت حائن اولدون؟
ای پاره ی تنم تو از چه زمانی خائن شدی؟
اولدون دا نه واکت دوشمنیمه ال وئردین ؟
خائن شدی و با دشمنم دست به یکی کردی؟
هانکی کارانلیق گئجه یی بکله رسین سیرتیما خنجری ساپلاماق ایچین ؟
در انتظار کدام شب تیره ای تا خنجر را از پشت بر من فرود آری؟
دون گئجه یاریسی ائویمده بیر دالغا جوشدو
نیمه شب دیشب در خانه ام موجی خروشیدن گرفت
کؤپوردو ، آن سیزگؤزل لیک یوسوفو قویویا دوشدو  
جوشید و یوسف زیبائی ها داخل چاه افتاد
یوسوفون یاناغیندان دوشوب گلن سئل 
سیلی از از گونه یوسف لغزید
بنیم آرمانیمی آلدی و گؤتوردو  
آرزویم را گرفت و برد
گؤنولدن آتشلی بیر آه یوکسه لدی
آه آتشینی از دلم برخاست و بزرگتر شد    
و صبریمین سامانین یاندی ، گئتدی
و کاه صبرم را سوخت و رفت ( کاسه ی صبرم را لبریز کرد و رفت )

2014-02-03

زمستان امسال ما





دوشنبه 14 بهمن ماه 1392 است. هوا  آفتابی اما سرد است. برخلاف سال گذشته از برف و آدم برفی خبری نیست. برف پارو نکردیم. ژانویه بدون دانه های سفید برف سپری شد .سنبل ها و لاله ها جوانه زده اند. گل های نرگس همراه با باد سرد به این سو و آن سو سر خم می کنند. گل های رنگارنگ پامچال به بازار آمده و جلوی مغازه ها با رنگهای شاد و زیابیشان به خریداران چشمک می زنند. اما هنوز مطمئن نیستم که در این هوا می توان کاشت گل و گیاه را شروع کرد ؟ گویا در شمال و جنوب غربتستان برف خوبی بارید و سرمایش دامن ما را گرفت. سرما بدون دانه ها لذتی ندارد. باید با دستان یخ زده برف پارو کنی تا لذت زمستان را در دل و جان مزه مزه کنی. باید در روز برفی همراه با تماشای دانه های رقصان از پشت پنجره و نوشیدن یک استکان بزرگ چای وطنی سرما را حس کنی تا با آمدن بهار و دیدن نرگس و سنبل و لاله چشمت روشن شود.