2022-08-25

دمی با عطّار


ره میخانه و مسجد کدام است
که هردو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کاین خمّار خام است
میان مسجد و میخانه راهیست
بجوئید ای عزیزان کاین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمی دانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطّار کو خود می شناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است

2022-08-18

تا مرد سخن نگفته باشد

دوستی داشتیم که خیلی کم حرف بود. هر وقت دور هم جمع می شدیم و می گفتیم و می خندیدیم، گوش می کرد و همراه با ما می خندید، والسلام. وقتی از او می خواستیم قاطی ما شود و حرفی بزند، می خندید و می گفت:« تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.» می ترسید حرفی بزند که نسنجیده باشد و دلی بشکند و...
اکنون وقتی بعضی از سخنانِ بعضی آدمهای به اصطلاح با سواد و با علم را می شنوم، یاد دوست مرحومه می افتم که می گفت:« دانیشماق گوموشدن اولسا، دانیشماماق قیزیل دان دیر / اگر سخن گفتن نقره باشد، خاموشی طلاست.»
کسی نیست بگویدف آخر عزیزِ دل، حرف نزن تا پوچی ات آشکار نشود.
دئدیلر دانیش دئدی جامیش
دئدیلر دانیش دئدی پاف
*

سایت قایاقیزی:   

 http://gayagizi.com/blog/   


2022-08-10

امیرهوشنگ ابتهاج روحت شاد

 امیرهوشنگ ابتهاج معروف به سایه، درگذشت.

پرسیدند:« کدام یک از اشعار شهریار را دوست داری؟»
گفت:« خود شهریار را.»
*
ایران ای سرای امید

بر بامت سپیده دمید
بنگر کزین ره پرخون
خورشیدی خجسته رسید
اگر چه دل‌ها پرخون است
شکوه شادی افزون است
سپیده ما گلگون است، وای گلگون است
که دست دشمن در خون است
ای ایران غمت مرساد
جاویدان شکوه تو باد
راه ما، راه حق، راه بهروزی است
اتحاد، اتحاد، رمز پیروزی است
صلح و آزادی جاودانه
در همه جهان خوش باد
یادگار خون عاشقان، ای بهار
ای بهار تازه جاودان 
در این چمن شکفته باد
*
گل می رود از بستان بلبل ز چه می نالی
وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی
*




یا حسین بن علی - امیر هوشنگ ابتهاج ( ه . الف . سایه)

یا حسین بن علی

خون گرمِ تو هنوز از زمین می‌جوشد هر کجا باغ گل سرخی هست آب از این چشمه‌ی خون می‌نوشد کربلایی‌ست دلم! * سرِ حق بر نیزه ست خیل آزادگی آواره صحرای ستم از سیه‌کاری شمران و یزیدان فریاد یا حسین بن علی همتت همره حق جویان باد *

2022-08-05

غرق در خوشی؟

 

می پرسم:« نئجه سن؟ نه وار نه یوخ؟ کئف مئف سازدی؟ /چطوری؟ چه خبرها؟ حال و احوال خوبه؟»
جواب می دهد:« البته که خوبم، غرق خوشی ام، حال و احوال بهتر از این نمیشه. خدا را شکر همه چیز آرام و ساکت و زیباست. سیل غوغا نمی کند، گرمای سوزان جنگلها را خاکستر نمی کند، ماهی ها از بی آبی تلف نمی شوند، گرسنگان افریقا آنقدر خورده اند که شکمشان بالا آمده، زندانها خالیست و امّا ارواح آتیلا و چنگیز و تیمور و هیتلر،... حتّی شمرابن ذی الجوش، خوشی زیاد به دلشان زده و از قبر خارج شده و داخل تن و جانِ ولادیمیرِ مهربان و انسان دوست، شده و به مردم بیچارۀ اکرائین چنان محبّت می کنند، همچون محبّتِ اقوام مهاجر به سرخپوستانِ صاحبِ سرزمینِ مادری.»
http://gayagizi.com/blog/