با دوستان دور هم جمع شده و در مورد لوتو صحبت کردیم . اول تصمیم گرفتیم هر کدام جداگانه بازی کنیم ، اما پنبه گفت : اگر یکی از ما برنده شود ، با دیدن آن همه پول خدای ناکرده ذوق زده شده و سکته می کند و جوانمرگ می شود . یک نفر آن همه پول را چگونه می تواند تنهائی خرج کند . حالش را می زند . پس از مشورت فراوان گفتیم بیائید دسته جمعی بازی کنیم . اول پنج نفر بودیم که اقا معلم نیز خواست شریک شود . خلاصه شش نفر شدیم . اگر برنده شویم به هر کدام از ما حدود شش میلیون یوروی آلمان می رسد . آن وقت شش میلیونر به جمع ثروتمندان جهان افزوده می شود . لودیا گفت : سالهاسی سال است که غربت نشینم . پول را برمی دارم و به لهستان برمی گردم و یک خانه بزرگ با بوتیکی شیک و گران قیمت می خرم و آخر عمری خودم آقا و نوکر خودم می شوم . شنبه گفت : پول را به ترکیه می برم و آنجا سرمایه گذاری می کنم . پینار گفت : با همه پول برای خودم یک عالمه جواهر می خرم . آقا معلم هم می خواهد کتابخانه ای بزرگ درست کند و از کل کتابهای آلمانی کلکسیون بی نظیری بسازد . تا از من پرسیدند که می خواهی با این پول چه کنی ؟ فوری به یاد بسته پستی ام افتادم که دوازده روز پیش به ایران پست کرده ام و هنوز به مقصد نرسیده است . گفتم اول از همه یک مبلغ قابل توجهی به حساب ( د – اچ – ال ) آلمان می ریزم تا به عنوان ذخیره بماند وهروقت بخواهم نامه ای پست کنم دیگر فکر هزینه اش را نکنم . با بقیه اش هم نمی دانم چه کنم . به حساب بانکی ام واریز می کنم تا هم آنجا امن است و تا تصمیم گیری ، بهره اش را هم می گیرم و خیلی هم خوش به حالم می شود .
در ولایت ما به این رویاها می گویند
به ی منی آلدی ، اؤپمه یی قالدی / داماد عروس را نگرفته ، عروس به فکر بوسه است
No comments:
Post a Comment