آپاردی سئللر سارانی ، بیر اوجا بویلو بالانی
این ترانه را سالهاست که می شنویم و کهنه نمی شود . هر ترانه ای مناسبتی و حکایتی برای سروده شدن دارد. در مورد ترانه سارا نوعروسی که خود را داخل رودخانه عمیق غرق کرد( خودکشی کرد ) ، حکایتهای مختلفی وجود دارد و من این حکایت را که از گیس سفیدان شنیده ام می نویسم.
می گویند روزی روزگاری نه چندان دور، هر شهر و ولایتی خانی و اربابی داشت . حالا بر مردم آن آبادی یا شهر و ولایت چه می گذشت به انصاف خانها و اربابها بستگی داشت . قصه یا افسانه یا حکایت « سارا » حکایت از مظلومیت مردم و ستم اکثر خانها دارد.
روزی روزگاری در ولایتی خانی بی انصاف بر مردم مظلوم آن دیار حکمرانی می کرد . این خان علاوه بر ستم و بی انصافی نسبت به مردم ، خائن به ناموس آنها نیز بود. او هر از گاهی چشم بر دختر دم بختی می دوخت و تا دختر را شوهر می دادند شب عروسی نوچه هایش جلو قافله را می گرفتند و عروس را به حجله خان می بردند و سپیده دم او را دم در خانه داماد رها می کردند. داماد نگون بخت که زورش به خان نمی رسید عروس نگون بخت را به خانه اش راه می داد . کسی هم جرات سخن گفتن در مورد این ماجرا نداشت. چند وقتی روزگار به این طریق سپری شد . از بین دختران دم بخت سارا، دختر زیبای چوپان ولایت نیز چشم خان را گرفته بود. روزی از روزها بخت سارا باز شد و نامزدش کردند. شب قبل از عروسی یکی به سارا خبر رساند که امشب نوچه های خان به سراغش خواهند آمد. اما سارا قسم خورد که دست خان هرگز به او نخواهد رسید. شب هنگام عروس را بزک کردند و لباس عروسی پوشاندند و به خانه بخت فرستادند . بین راه نوچه های خان جلوی قافله عروس را گرفتند و خواستند سارا را از قافله جدا کنند و به حجله خان ببرند . اما عروس را نیافتند. خان از شنیدن این خبر خشمگین شد و به نوچه ها دستور داد هر طور شده از سیاهی شب استفاده کرده دختر را قبل از عروسی اش با داماد پیدا کنند و پیش او ببرند .
از این طرف نه تنها خان که خانواده عروس و داماد فانوس به دست گرفته و برای پیدا کردن عروس گم شده اینجا و آنجا را گشتند و سرانجام جسد سارا را که خود را داخل رودخانه عمیق انداخته و غرق شده بود پیدا کردند .
ترانه سارا، نوحه و تعزیه ای بسیار غم انگیز است نوعی فریاد دادخواهی و فغان از ستم است . این ترانه ماندگار آذربایجانی به نوعی هم ردیف ترانه مراببوس فارسی است.
..
گئدین دئیین خان چوبانا
گلمه سین بو ائل مغانا
گلسه باتار ناحاق قانا
آپاردی سئللر سارانی
بیر اوجا بویلو بالانی
آرپا چایی آشدی داشدی
سئل سارانی گؤتور قاشدی
اوزون بویلو قلم قاشلی
…
بروید به چوپان بگوئید که به این ماتمسرا نیاید . اگر بیاید غرق در خون ناحق می شود . سیل سارا برد. آن فرزند بلند بالا را برد. رود آرپاچایی جوشید و خروشید . سیل شد و سارا را برداشت و گریخت.
این ترانه را سالهاست که می شنویم و کهنه نمی شود . هر ترانه ای مناسبتی و حکایتی برای سروده شدن دارد. در مورد ترانه سارا نوعروسی که خود را داخل رودخانه عمیق غرق کرد( خودکشی کرد ) ، حکایتهای مختلفی وجود دارد و من این حکایت را که از گیس سفیدان شنیده ام می نویسم.
می گویند روزی روزگاری نه چندان دور، هر شهر و ولایتی خانی و اربابی داشت . حالا بر مردم آن آبادی یا شهر و ولایت چه می گذشت به انصاف خانها و اربابها بستگی داشت . قصه یا افسانه یا حکایت « سارا » حکایت از مظلومیت مردم و ستم اکثر خانها دارد.
روزی روزگاری در ولایتی خانی بی انصاف بر مردم مظلوم آن دیار حکمرانی می کرد . این خان علاوه بر ستم و بی انصافی نسبت به مردم ، خائن به ناموس آنها نیز بود. او هر از گاهی چشم بر دختر دم بختی می دوخت و تا دختر را شوهر می دادند شب عروسی نوچه هایش جلو قافله را می گرفتند و عروس را به حجله خان می بردند و سپیده دم او را دم در خانه داماد رها می کردند. داماد نگون بخت که زورش به خان نمی رسید عروس نگون بخت را به خانه اش راه می داد . کسی هم جرات سخن گفتن در مورد این ماجرا نداشت. چند وقتی روزگار به این طریق سپری شد . از بین دختران دم بخت سارا، دختر زیبای چوپان ولایت نیز چشم خان را گرفته بود. روزی از روزها بخت سارا باز شد و نامزدش کردند. شب قبل از عروسی یکی به سارا خبر رساند که امشب نوچه های خان به سراغش خواهند آمد. اما سارا قسم خورد که دست خان هرگز به او نخواهد رسید. شب هنگام عروس را بزک کردند و لباس عروسی پوشاندند و به خانه بخت فرستادند . بین راه نوچه های خان جلوی قافله عروس را گرفتند و خواستند سارا را از قافله جدا کنند و به حجله خان ببرند . اما عروس را نیافتند. خان از شنیدن این خبر خشمگین شد و به نوچه ها دستور داد هر طور شده از سیاهی شب استفاده کرده دختر را قبل از عروسی اش با داماد پیدا کنند و پیش او ببرند .
از این طرف نه تنها خان که خانواده عروس و داماد فانوس به دست گرفته و برای پیدا کردن عروس گم شده اینجا و آنجا را گشتند و سرانجام جسد سارا را که خود را داخل رودخانه عمیق انداخته و غرق شده بود پیدا کردند .
ترانه سارا، نوحه و تعزیه ای بسیار غم انگیز است نوعی فریاد دادخواهی و فغان از ستم است . این ترانه ماندگار آذربایجانی به نوعی هم ردیف ترانه مراببوس فارسی است.
..
گئدین دئیین خان چوبانا
گلمه سین بو ائل مغانا
گلسه باتار ناحاق قانا
آپاردی سئللر سارانی
بیر اوجا بویلو بالانی
آرپا چایی آشدی داشدی
سئل سارانی گؤتور قاشدی
اوزون بویلو قلم قاشلی
…
بروید به چوپان بگوئید که به این ماتمسرا نیاید . اگر بیاید غرق در خون ناحق می شود . سیل سارا برد. آن فرزند بلند بالا را برد. رود آرپاچایی جوشید و خروشید . سیل شد و سارا را برداشت و گریخت.
No comments:
Post a Comment