2008-03-05

آخرین چهارشنبه ماه صفر

آن زمانها می گفتند : ماه محرم و صفر ، ماه عزا و مصیبت اهل بیت خانم فاطمه زهرا ( س ) است . در این دوماه او خیلی رنج کشید. هرگاه آخرین چهارشنبه ماه صفرسپیده دم ، درست در اولین لحظه وقت نماز صبح جلوی در مسجد باشی و درش را بکوبی ، معنی اش این است که به خانم فاطمه زهرا ( س ) مژده می دهی که مصیبت دارد تمام می شود و ربیع الاول پشت در است . آن گاه مژدگاهی می خواهی و آن بانوی معصوم هر چه می خواهی به تو می دهد . یادم می آید روزی با خاله تامارایم سپیده دم ، دم در مسجد رسیدیم . خوشحال شد که اولین نفریم و دعایمان فوری قبول می شود . او زیر لب حرفهای می گفت و زمزمه هائی می کرد و با آرنجش به بازویم می کوبید و اشاره می کرد که حاجتم را بخواهم . هر چه فکر کردم چیزی به نظرم نرسید. آخر من چه چیزی باید بخواهم ؟ طولی نکشید که چند بانوی دیگر که رویشان را نیز محکم گرفته بودند و فقط دو چشمشان از چادر بیرون بود ، آمدند. یکی نگاهی به من کرد وگفت : دختر جان آمده ای بخت بخواهی ؟ تو هنوز خیلی کوچکی . خواستم جواب بدهم که والله بالله خودم هم نمی دانم آمده ام چه بخواهم که خجالت کشیدم و سرم را پائین انداختم . زنها داشتند زیر لب حرفهائی می زدند و گریه می کردند . حرفهای خاله تامارایم تمام شد و برگشتیم . گفت : حیف شد . فرصت را از دست دادی . بی خوابی کشیدی و به موقع در مسجد را زدی و مثل بع بعی تماشا کردی . بچه جان بو دونیادا آغلامییانا په په یوخدو ( در این دنیا به بچه ای که گریه نکند نان نمی دهند. ) گفتم چه کنم چیزی به عقلم نرسید . این زنها چقدر راحت گریه می کردند . چقدر هم حرف می زدند . مگر خانم فاطمه زهرا آن دنیا بیکار است که این همه حرف را بشنود؟ تازه آدم حرفی دارد مستقیم به خود خدا بگوید دیگر چرا دیگر سفارش می کند ؟ اگر خانم ( س) یک دفعه اسامی و حاجتها را فراموش کند ویا وسط کار حوصله اش سر برود ، چه می شود و ... داشتم ادامه می دادم که حرفم را قطع کرد و گفت : دخترجان خجالت بکش . چرا کفر می گوئی ؟ خفه شو . من هم فوری خفه شدم و باز پس از چند دقیقه ای دوباره گفتم : آنها چه می خواستند ؟ گفت : دخترمشهدی ربابه را از خانه بیرون کرده اند نه طلاقش می دهند ، نه آشتی می کنند . گفته اند طلاقنامه را همراه با رنگ مو برایش خواهند فرستاد تا موهای سفید شده از انتظارش را رنگ کند . دختر کربلائی گلین خانم هم چند سالی است بچه اش نمی شود و پدرش هم می گوید در خانه ما زن طلاق بگیرد مرگش حق است . دعا می کنند که بچه اش بشود و زندگیشان به تصمیمهای خطرناک و دردناک نکشد . دختر حاجی .. حرفش را قطع کردم و گفتم : خوب هر دو خودشان به دادگاه مراجعه کنند و تکلیف خودشان را خودشان روشن کنند . جواب داد که مشکل همین جاست . آن دادگاه تابع قانون است و
سه روز دیگر هشتم مارس و امروز آخرین چهارشنبه ماه صفراست . با خود می گفتم : اگر مسجدی این نزدیکیها بود می رفتم و خیلی حرف می زدم شاید حاجات و مناجاتم تا نماز ظهر طول می کشید . خدا را چه دیدید شاید معجزه ای می شد و قانونی دیگر نوشته می شد .

2 comments:

Anonymous said...

در پی پخش گسترده سی دی سخنرانی علی رضا ناصری در شهرهای اردبیل , گرمی , نیر , پارس آباد و بیله سوار در خصوص تحریم انتخابات و دور خیز مردم اذربایجان برای بر اندازی نظام آخوندی در روز یکم خرداد ۱۳۸۷مسئولین امنیتی و اطلاعاتی اردبیل به خشم آمده.

و روز سه شنبه 23 بهمن ماه ماموران اطلاعات بدون اطلاع قبلی وارد منزل پدر ایشان

می شوند.پس از بازرسی منزل، پدرایشان را که مردی 63 ساله است و ناراحتی قبلی نیز

دارد با خودشان می بردند و تا امروز خانوداه ی ایشان در ایران نتوانسته اند تماسی با

دستگیر کنندگان برقرار کنند و هیچ اطلاعی از پدرشان ندارند.!!!!!!!!


در ضمن مادر ایشان را نیز تهدید کرده اند که اگر با سازمان های جهانی حقوق بشر و یا

با رسانه های داخلی یاخارجی تماس بگیرند و صحبتی در این زمینه بکنند پدرشان را اعدام و

ایشان را نیز زندانی می کنند و این در صورتی است که ماموران اطلاعات تاکید کرده اند باید

پسرتان دست از فعالیت سیاسی بردارد و خودش را معرفی کند در غیر این صورت ما

ما پدرتان را ازاد نمی کنیم .؟؟؟؟؟؟؟؟

نا گفته نماند ...... که

علی رضا ناصری (ائل دایاغی) فعال سیاسی اذربایجان و شهردار سابق (عنبران)

از طرف دولت ایران(حکومت فاشیسم) به ده سال زندان و انفصال دائم ازخدمات دولتی

محکوم شده است ؟!

Anonymous said...

دردا از تحجر!