آن زمانها که غربت نشین نشده بودم، در انتخابات شرکت می کردم . همیشه هم به زنان رای می دادم . با خودم می گفتم هر چه باشند زن هستند و اورگی یانانین اوره گی یاناندان خبری اولار ( درد دلسوخته را سوخته بهتر داند .) بعد دیدم که رای من هیچ تاثیری در تصمیم گیری و تصویب قانون ندارد، دلسرد شدم و پشت دستم را داغ کردم که دیگر پای صندوق رای نروم. آخر مرا چه کار با سیاست و سیاستمداری . در این عالم مگر من و امثال من عددی هستیم که اظهار نظرمان نیز عددی به حساب بیاید ؟
مدتی گذشت و زمان انتخابات رئیس جمهوری رسید. سر قرارم با خودم بودم که میهمانانمان گفتند بابا جان ناطق نوری رئیس جمهوری شده وچیخیب اوتوروب ( کار تمام است .)
گفتم:« من شنیده ام که نظر دانشگاه و دانشجویان، رای به محمد خاتمی است. »
گفتند:«شنیدن کی بود مانند دیدن!»
دیدن ناطق نوری به عنوان رئیس جمهوری، هیچ خوشم نیامد. بالاخره همراه با دوستان پای صندوقهای رای در مسجد طوبی رفتیم. مسجد مملو از جمعیت رای دهنده بود. هیچ کسی هم رای خود را مخفی نمی نوشت. همه دو کلمه محمد خاتمی می نوشتند و داخل صندوق می انداختند. ما هم محمد خاتمی نوشتیم و داخل صندوق انداختیم و به خانه برگشتیم. حالا هر قدر هم تقلب کنند باز نمی توانند آرا محمد خاتمی را از بین ببرند.
این آخرین رای من بود. بعد غربت نشین شدم و بعدش به هزار و یک درد بی نام و با نام مبتلا شدم . بعد هیچ برایم مهم نبود دنیا چگونه بگذرد و ورق برنده دست که باشد . بعد هم گوئی از خواب چندین ساله بیدار شده ام . شروع کردم به جبران اوقات تلف شده . حالا پای من لنگ است و منزل بس دراز.
داشتم وبگردی می کردم ، دیدم که مینوصابری عزیز وبلاک شهری پستی نوشته و اعلام کرده که به اصلاح طلبان رای خواهد داد. تا به سایت اصلاح طلبان کلیک کردم عکس زنان کاندیدا را دیدم و شیطان جنی توی جلدم رفت و گفت: کاش تو هم بتوانی به این زنان رای بدهی . اما باز با خودم فکر کردم که اگر اینها نیزدر مقابل خواسته هایم مثل مادربزرگها بگویند : استغفرالله! این حرفهای عجیب و غریب چیه که می زنی ؟ زنی گفتند، مردی گفتند، بنشین سر جایت و نان و ماستت را بخور و حرف زیادی نزن. آدمی باید کم حرف بزند تا سرش سلامت باشد. از قدیم گفته اند باشا دئدیلر کئفین نئجه دی ؟ دئدی دیلیم دیلیم اولموش دیلیم قویسا یاخجی دی ( از سر پرسیدند حالت چطور است ؟ گفت اگر این زبان قاچ شده ام بگذارد خوب است
یا مثل مادرشوهرها بگویند : آخی جانیم دیل قانمازی اوقدیر وور کی گؤزونون گیله سی سیزسین ( آخ جانم زبان نفهم را آتقدر بزن که مردمک چشمش بریزد.
یا مثل خواهر شوهرها بگویند:« چی گفتی ؟ صبر کن آقا داداش بیاید.»
یا مثل خانم پلیس قوی هیکل باتوم به دست بگیرد و توی سر و کله بکوید.
ما که مردان مرد سالار زیاد داریم. اگر این زنان کاندیدا نیز مثل مادربزرگها و مادرشوهرها و خواهر شوهر ها و خانم پلیس ها زنان مرد سالار باشند ، تکلیف مان چیست ؟کاش مینوخانم زودتر خبرم می کرد تا بوسیله او خواسته هایم را به گوش زنان کاندیدا می رساندم اول نظر آنها را می پرسیدم و سپس پای صندوق می رفتم.
*
مدتی گذشت و زمان انتخابات رئیس جمهوری رسید. سر قرارم با خودم بودم که میهمانانمان گفتند بابا جان ناطق نوری رئیس جمهوری شده وچیخیب اوتوروب ( کار تمام است .)
گفتم:« من شنیده ام که نظر دانشگاه و دانشجویان، رای به محمد خاتمی است. »
گفتند:«شنیدن کی بود مانند دیدن!»
دیدن ناطق نوری به عنوان رئیس جمهوری، هیچ خوشم نیامد. بالاخره همراه با دوستان پای صندوقهای رای در مسجد طوبی رفتیم. مسجد مملو از جمعیت رای دهنده بود. هیچ کسی هم رای خود را مخفی نمی نوشت. همه دو کلمه محمد خاتمی می نوشتند و داخل صندوق می انداختند. ما هم محمد خاتمی نوشتیم و داخل صندوق انداختیم و به خانه برگشتیم. حالا هر قدر هم تقلب کنند باز نمی توانند آرا محمد خاتمی را از بین ببرند.
این آخرین رای من بود. بعد غربت نشین شدم و بعدش به هزار و یک درد بی نام و با نام مبتلا شدم . بعد هیچ برایم مهم نبود دنیا چگونه بگذرد و ورق برنده دست که باشد . بعد هم گوئی از خواب چندین ساله بیدار شده ام . شروع کردم به جبران اوقات تلف شده . حالا پای من لنگ است و منزل بس دراز.
داشتم وبگردی می کردم ، دیدم که مینوصابری عزیز وبلاک شهری پستی نوشته و اعلام کرده که به اصلاح طلبان رای خواهد داد. تا به سایت اصلاح طلبان کلیک کردم عکس زنان کاندیدا را دیدم و شیطان جنی توی جلدم رفت و گفت: کاش تو هم بتوانی به این زنان رای بدهی . اما باز با خودم فکر کردم که اگر اینها نیزدر مقابل خواسته هایم مثل مادربزرگها بگویند : استغفرالله! این حرفهای عجیب و غریب چیه که می زنی ؟ زنی گفتند، مردی گفتند، بنشین سر جایت و نان و ماستت را بخور و حرف زیادی نزن. آدمی باید کم حرف بزند تا سرش سلامت باشد. از قدیم گفته اند باشا دئدیلر کئفین نئجه دی ؟ دئدی دیلیم دیلیم اولموش دیلیم قویسا یاخجی دی ( از سر پرسیدند حالت چطور است ؟ گفت اگر این زبان قاچ شده ام بگذارد خوب است
یا مثل مادرشوهرها بگویند : آخی جانیم دیل قانمازی اوقدیر وور کی گؤزونون گیله سی سیزسین ( آخ جانم زبان نفهم را آتقدر بزن که مردمک چشمش بریزد.
یا مثل خواهر شوهرها بگویند:« چی گفتی ؟ صبر کن آقا داداش بیاید.»
یا مثل خانم پلیس قوی هیکل باتوم به دست بگیرد و توی سر و کله بکوید.
ما که مردان مرد سالار زیاد داریم. اگر این زنان کاندیدا نیز مثل مادربزرگها و مادرشوهرها و خواهر شوهر ها و خانم پلیس ها زنان مرد سالار باشند ، تکلیف مان چیست ؟کاش مینوخانم زودتر خبرم می کرد تا بوسیله او خواسته هایم را به گوش زنان کاندیدا می رساندم اول نظر آنها را می پرسیدم و سپس پای صندوق می رفتم.
*
No comments:
Post a Comment