روز جهانی زن دارد کم کم نزدیک می شود . بچه ها دارند به مناسبت این روز تدارک می بینند . چه می دانم گل و شیرینی و کاردستی و از این قبیل هدیه ها . دلم نمی خواهد آن روز که هشت مارس خواهد بود گلی به دست بگیرم . دلم نمی خواهد آن روز که هشت مارس خواهد بود دهانم را شیرین کنم . همین
..
این شعر را در سایت تنها صداست که می ماند ، با صدای زیبای پروین شنیدم . به هنگامی که گوش می کردم نوشتم . در بعضی از بیتها اشتباهاتی دارم . علتش این است که آن قسمتها را خوب نشنیدم .حالا دیگر وقتی در همین سایت روی شعرها کلیک می کنم اشعار زیبای عالم تاج قائم مقامی را با صدای قشنگ پروین نمی شنوم . اما تعدادی از اشعار را به همین طریق نوشته ام .
با تشکر از پروین عزیز جهت ارسال متن صحیح
..
حقوق زن و مرد - عالم تاج قائم مقامی
مرد اگر مجنون شود از شور عشق زن، رَواست
زان که او مَردَست و کارش برتر از چون و چراست
لیک اگر اندک هوایی در سر زن راه یافت،
قتل او شرعاً هم اَر جایز نشد، عُرفاً رَواست
بر برادر، بر پدر، بر شوست رَجم او از آنک، (1
عشق دختر، عشق زن، بر مردِ نامحرم خطاست
همسر یاران رها کن، زنبرادر، زنپدر
مرد را شاید، وَرَش فرمان حرمت ز انبیاست
لیک زن گر یک نظر بر شوهر خواهر فِکَند،
خون او در مذهبِ مردانِ غیرتوَر، هَباست
کار بد، بد باشد اما بهر زن، کز بهر مرد،
زشت، زیبا، ناروا جایز، خطاکاری سزاست
کار مردان را قیاس از خویشتن ای زن! مگیر
در نوشتن، شیر شیر و در نیستان، اژدهاست (2
ز اتحادِ جانِ زنهای خدا، گفتار نیست
بُس سخنها ز اتحادِ جانِ مردانِ خداست (3
نیست زن در کار بد بیباک، وَر خود علتش،
ترس شو یا باس دین، یا نقش عفت یا حیاست (4
لیک مرد از کار بد، نه شرم دارد، نه هراس
زانکه خودخواهیش حاکم، شهوتش فرمانرواست
مرد پندارد که میل زن فزون از اوست، لیک
اتهامش بیاساس و ادعایش نابجاست
بشنو از من، جنس زن را زن شناسد، مرد نه
وانچه میبندند بر زن، اتهامی ناسزاست
مرد غیرت دارد و بر طبع مردان غیور،
سخت باشد گر زنش چون ماهِ نو، ابرو نماست
آنکه زن را، «بچهها» یا «خانهی ما» داده نام،
چون توانَد دید کان عورت به مردی آشناست؟
خاص مردان است این حقهای از مذهب جدا
مذهب ما گرچه اکنون در کفِ زورآزماست،
این کتاب آسمانی، وین تو، آخر شرم دار!
این تو، این آیین اسلام، آنچه میگویی، کجاست؟
کِی خدا پروانهی بیداد را توشیح کرد؟
کِی پیمبر جنس زن را اینچنین بیچاره خواست؟
گر محمد بود، جنّت را به زیر پای زن،
هِشت و با این گفته، مقداری ز جنس مرد کاست
گر پیمبر بود، زن را همطراز مرد گفت
وی بسا حقها که او را داد و اکنون زیر پاست
خود طلاق ما به دستِ توست، اما آن طلاق،
گر ز دین، داری خبر، مردودِ ذاتِ کبریاست
آیتِ «مَثنی ثُلاث» اَر هست و «اَن خِفتُم» ز پی (5
آیتِ «لَن تستَطیعوا» نیز فرمان خداست (6
چون تواند مرد، عادل زیست با زنهای خویش؟
کاین یکی زشت است و پیر، آن یک، جوان و دلرباست
آیتِ «مَثنی ثُلاث» اَر جُزئی از حقهای توست،
آیتِ «لَن تَستَطیعوا» نیز از حقهای ماست
رُو بدین فرمان نظر کن، تا بدانی کان جواز،
تابع امری محال است اَر تو را عقل و دَهاست.
...
1ـ رَجم: سنگسار، سنگباران
2ـ اشاره به شعر مولوی بلخی است:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن، شیر شیر
3ـ هم اشاره به شعر مولای روم است:
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد، جانهای مردان خداست
4ـ باس: وحشت
5ـ (سورهی نساء آیهی 3): دو یا سه یا چهار زن بر تو مباح است، اما اگر بترسی که قادر بر اجرای عدالت میان آنها نباشی، پس به یک زن قانع باش.
6ـ (سورهی نساء، آیهی 129): محققاً نمیتوانی بین زنان خود عدالت بهکاربندی، گو اینکه بر آن حریص باشی
مرد اگر مجنون شود از شور عشق زن، رَواست
زان که او مَردَست و کارش برتر از چون و چراست
لیک اگر اندک هوایی در سر زن راه یافت،
قتل او شرعاً هم اَر جایز نشد، عُرفاً رَواست
بر برادر، بر پدر، بر شوست رَجم او از آنک، (1
عشق دختر، عشق زن، بر مردِ نامحرم خطاست
همسر یاران رها کن، زنبرادر، زنپدر
مرد را شاید، وَرَش فرمان حرمت ز انبیاست
لیک زن گر یک نظر بر شوهر خواهر فِکَند،
خون او در مذهبِ مردانِ غیرتوَر، هَباست
کار بد، بد باشد اما بهر زن، کز بهر مرد،
زشت، زیبا، ناروا جایز، خطاکاری سزاست
کار مردان را قیاس از خویشتن ای زن! مگیر
در نوشتن، شیر شیر و در نیستان، اژدهاست (2
ز اتحادِ جانِ زنهای خدا، گفتار نیست
بُس سخنها ز اتحادِ جانِ مردانِ خداست (3
نیست زن در کار بد بیباک، وَر خود علتش،
ترس شو یا باس دین، یا نقش عفت یا حیاست (4
لیک مرد از کار بد، نه شرم دارد، نه هراس
زانکه خودخواهیش حاکم، شهوتش فرمانرواست
مرد پندارد که میل زن فزون از اوست، لیک
اتهامش بیاساس و ادعایش نابجاست
بشنو از من، جنس زن را زن شناسد، مرد نه
وانچه میبندند بر زن، اتهامی ناسزاست
مرد غیرت دارد و بر طبع مردان غیور،
سخت باشد گر زنش چون ماهِ نو، ابرو نماست
آنکه زن را، «بچهها» یا «خانهی ما» داده نام،
چون توانَد دید کان عورت به مردی آشناست؟
خاص مردان است این حقهای از مذهب جدا
مذهب ما گرچه اکنون در کفِ زورآزماست،
این کتاب آسمانی، وین تو، آخر شرم دار!
این تو، این آیین اسلام، آنچه میگویی، کجاست؟
کِی خدا پروانهی بیداد را توشیح کرد؟
کِی پیمبر جنس زن را اینچنین بیچاره خواست؟
گر محمد بود، جنّت را به زیر پای زن،
هِشت و با این گفته، مقداری ز جنس مرد کاست
گر پیمبر بود، زن را همطراز مرد گفت
وی بسا حقها که او را داد و اکنون زیر پاست
خود طلاق ما به دستِ توست، اما آن طلاق،
گر ز دین، داری خبر، مردودِ ذاتِ کبریاست
آیتِ «مَثنی ثُلاث» اَر هست و «اَن خِفتُم» ز پی (5
آیتِ «لَن تستَطیعوا» نیز فرمان خداست (6
چون تواند مرد، عادل زیست با زنهای خویش؟
کاین یکی زشت است و پیر، آن یک، جوان و دلرباست
آیتِ «مَثنی ثُلاث» اَر جُزئی از حقهای توست،
آیتِ «لَن تَستَطیعوا» نیز از حقهای ماست
رُو بدین فرمان نظر کن، تا بدانی کان جواز،
تابع امری محال است اَر تو را عقل و دَهاست.
...
1ـ رَجم: سنگسار، سنگباران
2ـ اشاره به شعر مولوی بلخی است:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن، شیر شیر
3ـ هم اشاره به شعر مولای روم است:
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد، جانهای مردان خداست
4ـ باس: وحشت
5ـ (سورهی نساء آیهی 3): دو یا سه یا چهار زن بر تو مباح است، اما اگر بترسی که قادر بر اجرای عدالت میان آنها نباشی، پس به یک زن قانع باش.
6ـ (سورهی نساء، آیهی 129): محققاً نمیتوانی بین زنان خود عدالت بهکاربندی، گو اینکه بر آن حریص باشی
No comments:
Post a Comment