2025-12-17

دنیای زیبای ما یادش به خیر

 دنیای زیبای ما بچه های دهۀ سی – چهل

هم سن و سالان من، معنی و مفهوم این ترانه را به خوبی می دانند. نوجوان بودیم که عباس وفا، که این ترانه را خواند، گوئی از دل نوجوانان خبر داد. عشق و نوجوانی را از دیدگاه ما خوب توصیف کرد. دختر خانم دبیرستانی چادر بر سر و کیف بر شانه آویخته و یا بدون چادر، راهی دبیرستان می شد. آقا پسر کتابها در دست و گاهی داخل کیف، پشت سر دخترخانم دلخواهش به راه می افتاد. فقط نگاهها سخن می گفتند و اگر جراتی بود، پسرک آهسته و با ترس و خجالت تکه کاغذ کوچکی را به طرف دخترک دراز می کرد که شماره تلفن خانه اش بود. باز اگر دخترجراتی داشت، هنگامی که والدین خانه نبودند یا سرشان گرم، زنگی می زد و سلام و علیکی با صدای لرزان رد و بدل می شد و تمام. این نهایت عشق و دلهره و شادیِ وصال بود و بس. دیدار بین راه مدرسه، چشمها و لبخندها سخن می گفتند و همین. چه زیبا و مقدس بود عشق. بی هیچ آلایش و حیله ای. نُه ماه مدرسه این چنین می گذشت و تابستان فرا می رسید و غم ندیدن.
یادش به خیر حکیمه پسری را دوست داشت که دیپلم گرفته و به خدمت سربازی رفته بود و او در فراقش چنین می خواند:
دالان اوسته دالان واردی
دالان دا یئر سالان واردی
دئدیم گئتمه سرباز اوغلان
گؤزو یولدا قالان واردی
 *
خواننده ( عباس وفائی ) می خواند:
حالا که از صدا افتاده
زنگ مدرسه هامون
حالا که فصل تابستون 
نشونده غم به دلهامون
بهار من، خداحافظ
خداحافظ تا پاییز
در این گرمای تابستون
دلم غرق زمستونه
امید من به پاییزه
که دیدار تو آسونه
میام هر روز همونجائی
که می دیدم نگاهت را
دو صد نفرین به تابستون
که بر من بسته راهت را
حالا که از جدا موندن
دل ما هردو آزرده
حالا که لحظۀ دیدن
میون لحظه ها مرده
بهار من، خداحافظ
خداحافظ تا پاییز
*   


No comments: