خودکشی
خودکشی این سیزدهمین عامل مرگ و میر در جهان، بخصوص جوانان، موجب شده است که دهم
سپتامبر هر سال برای پیشگیری از خودکشی، روز جهانی مبارزه علیه خودکشی نامیده شود.
قدیمها خودکشی کم بود و اقوامِ کسی را که اینگونه به زندگی اش خاتمه می داد با
انگشت نشان می دادند. یادم می آید بانویی تحصیل کرده، وقتی یقین پیدا کرد که
بیماری اش سرطان است و آهسته و با رنج خواهد مرد، اول وصیت نامه ای برای عزیزانش نوشت
و علت خودکشی اش را بیان کرد. سپس با تیغی رگهایش را زد و به زندگی اش خاتمه داد. همسر
و فرزندانش با دیدن جسد غرق به خون مادر، شوکه شدند و صدای فریاد و شیونشان کوچه
مان را پر کرد و ما نیز همراه با مادرمرده ها گریستیم. او رفت و عزیزانش را بدجوری
داغدار کرد. در وصیت نامه اش نوشته بود که نمی خواهد در بستر بیماری و ناتوانی
شاهد زحمت و آزار خانوداه اش باشد. مرگ به زودی سراغش می آید و من از پیش شما
رفتنی هستم. گئدن قوناغین تئز گئتمه سی یاخجی دیر.
نفر بعدی یکی از
همکلاسی هایمان بود که علاقۀ زیادی به شیمی دان شدن داشت و دروس ریاضی و فیزیک و
شیمی اش بسیار عالی بود. اما والدینش تدارک ازدواجش را دیده بودند. آنها می
گفتند:« درس بخوانی که چه بشود؟ آخرش شوهر می کنی و کهنۀ بچه می شویی و در خدمت
شوهر هستی. والسلام.»
شنیدیم که روز پنج شنبه و جمعه مراسم عقد و عروسی اش است. چهارشنبه به مدرسه آمد و
زنگ آخر از همگی خداحافظی کرد و حلالیت طلبید و با خنده های بلند و ساخته ای گفت:«
دیگر مرا نخواهید دید. برایم زیادی اشک نریزید. که کارم بسیار درست و قشنگ است.»
خندیدم و گفتم:« مگر نمی گفتی که ازدواج مرگ من است؟ چه زود عقیده ات عوض شد.»
گفت:« راست می گویی. عقیده ام عوض شد. امشب کاری خواهم کرد کارستون، موضوع صد تا
داستون. راه را برای شما باز خواهم کرد تا عبرت پدر و مادرهایتان شوم.
من نباشم گلی از گلستان کم نمی شود. صندلی من در کلاس خالی باشد به
جهنم. صندلی شما محکم باشد برایم کافی است.» او خداحافظی کرد و با ظاهری خندان از
ما جدا شد و رفت.
صبح روز بعد، که راهی مدرسه شدیم، کوچه بغلی غوغا بود. صدای فریاد و شیون از خانه
تازه عروس بلند بود. زنان با چادرمشکی و هراسان به طرف خانۀ همکلاسی مان می رفتند.
زنگ اول دبیر فیزیک مان با چهره ای برافروخته و چشمانی گریان وارد کلاس شد. به پایش
ایستادیم و با دست اشاره کرد که بنشینیم و سپس با چشمانی اشک آلود گفت:«
دخترخانمها ببخشید نتوانستم جلو خودم را بگیرم. آخر همکلاسی تان شبانه خودکشی کرده
است. گویا می خواستند به زور شوهرش بدهند. عروسی اش را به عزا تبدل کرد.»
و ما همگی در عزایش اشک ریختیم.
*
آغلارام اؤز گونومه
گوله رم اؤز گونومه
فلک دوشسه الیمه
سالارام اؤز گونو
*
آغلایارلار گولرلر
گؤز یاشینی سیلرلر
کؤچن یوردون قدرینی
دوشن یورددان بیلرلر
*
No comments:
Post a Comment