2008-10-18

ماهی سرخ و زرد من










بچه که بودم نگهداری حیوانات خانگی در خانواده ما مد نبود. مادرم برای اینکه زیرزمین بزرگمان را از شر موشها نجات دهد ، به گربه ها روی خوش نشان می داد. آخر آن زمانها بجز رب و آبغوره و آبلیمو و سرکه وترشی و سبزی خشک ، برنج و نخود و لپه و ماش و عدس و غیره را نیز یکجا خریده و برای زمستان ذخیره می کردیم . برای درامان ماندن این مواد غذائی از حمله موش ، وجود گربه ضروری بود. مادربزرگم می گفت : بیرون کردن حیوان از خانه یمن بسیار بدی دارد و بلائی گریبانگیر خانواده می شود. روزی گربه ای درزیرزمین خانه مان داخل صندوقچه کوچک چوبی زائیده بود . دو گربه زرد و دو تای دیگر سیاه . سه بچه را سه نفر از همسایه هایمان برداشتند و زرده ماند و یک کمی که بزرگ شد بجز زیرزمین ، خانه را نیز کثیف کرد و تصمیم گرفتند از خانه بیرونش کنند. او را داخل کیسه ای گذاشتند و آن دورترها که محل زباله های گوشتی بود رها کردند و دیگر برنگشت. دو روز نگذشته اتفاق بسیار ناگواری در خانواده مان افتاد . چه روزگار تلخی بود. مادربزرگم گفت که آه گربه خانمانمان را به آتش کشید. چند سال پیش طفلک اموشی خرگوش کوچک از خانه ای بیرون انداخته شد آخرش هم مرد . به قول مادربزرگ آه او نیز خانمان برانداز بود .
سال گذشته قبل از عید دو ماهی سرخ کوچک خریدم . عصرها که به خانه برمی گشتم تنگ آبشان را می شستم و از آب تازه پر می کردم و بعد می نشستم و جست و خیزشان را تماشا می کردم . بعد از عید قول دادم که کنار رودخانه ببرم و داخل آب آزاد رهایشان کنم . روزی که هوا خوش بود هر دو را داخل ظرف شیشه ای کوچک گذاشتم و لب رودخانه رفتم . در شیشه را باز و داخل آب رودخانه فرو کردم. ماهی ها آرام از شیشه بیرون آمدند و وارد رودخانه شدند. در عالم خودم هر دو را بسیار خوشحال دیدم . گوئی داشتند مزه آزادی را با تمام وجودشان لمس می کردند . در یک چشم بر هم زدن توی آب از نظرم محو شدند. داشتم به خانه برمی گشتم که بین راه صالیحا را دیدم. وقتی فهمید که ماهی ها را داخل رودخانه رها کردم ، نکوهشم کرد که بیرون انداختن حیوان خانگی کار درستی نیست. آنها به زندگی در آکواریوم و تنگ آب عادت کرده اند . حالا خدا می داند خورش کدام ماهی گنده ای شده اند . گفتم : خوب برای چند لحظه ای هم که شده از آزادی لذت برده اند . بعدها فهمیدم که همان زمانها بود که برادر درگذشت. با خودم عهد بستم که دیگر حیوانی به خانه نیاورم. اما چند روز پیش باز هوس کردم ماهی سرخ و زردی بخرم و داخل تنگ آب پارسالی نگهداری کنم. داشتم غذای مخصوصشان را می دادم که به یاد آن قدیمها افتادم . ماهی های سفره هفت سین ما ناهار و شام چه می خوردند ؟ یادم می آید یکی دوبارتکه کوچک نانی را ریز کردم و داخل تنگ انداختم . آبجی بزرگ اعتراض کرد که تنگ ماهی ها را کثیف نکنم . مادربزرگ هم گفت : غذای ماهی ها داخل آب است خودشان پیدا می کنند و می خورند. شاید دلیل اینکه طفلک ماهی ها تا عید سال بعد زنده نمی ماندند مرگ در اثر گرسنگی بود.علت دیگری هم داشت . تابستانها حوض را می شستیم و پر از آب می کردیم و ماهی ها را داخل آب رها می کردیم . آنوقت گربه بی انصاف کمین می کرد و شکارشان می کرد .
دیشب داشتم جست و خیز ماهی های سرخ و زردم را تماشا می کردم و می خواستم بگویم که بعد از سیزده بدر می برم و داخل رودخانه رهایتان می کنم که به یاد پارسال افتادم . دیگر رهایشان نمی کنم ، اگر چه می دانم :
سئل گلر آخار گئدر/ سیل می آید و جاری می شود
وریانی ییخار گئده ر/ دور و بر را ویران می کند و می رود
بو دنیا پنجره دی / دنیا مثل پنجره ایست


هر گلن باخار گئدر / هر کسی می آید و نظر می اندازد و می رود


*


No comments: