سال اول دبیرستان خانم ناهید کاشف مدیرمان بود . زن که نه شیرزن بود . مانند نظامی ها سر بالا و سینه به جلو قدم برمی داشت . این زن را چقدر دوست داشتم . مدیر و مدبر و سیاستمدار و هنرمند و خلاصه همه فن حریف بود . خیلی آرزو داشتم مانند او باشم .
یکی از روزهای ماه رمضان با همکلاسی ام در حیاط مدرسه قدم زنان از پدر و مادرهایمان شکایت می کردیم که برادرها را بیشتر از ما دوست دارند . او داشت از خدا گله می کرد و می گفت : اخه خدا جون چرا دختر و پسر را مساوی خلق نکردی ؟ من سه سالست که جان می کنم و روزه می گیرم اما برادر گردن کلفتم که یک سال از من بزرگتر است با پرروئی جلو جشم من گرسنه ، زولبیا می خورد . این همه زحمت کشیدی و آدمها را خلق کردی خوب مساوی خلق می کردی ؟ من نیز گله مند بودم و می گفتم : پدرم اول سال برای همه ما خودنویس خریده بود . حالا برادرم خرابش کرده موقع نوشتن باید کمی کاغذ دور خودنویس بپیچد که انگشتانش جوهر نشود دیشب خواست خودنویس سالم مرا با مال خودش عوض کند . من اعتراض کردم . خوب حق داشتم . میخواست مواظب وسایلش باشد و خرابش نکند من چرا باید تاوان بی لیاقتی او را بدهم ؟ بالاخره مادرم گیس سفیدی کرد و خودنویس سالم مرا از دستم گرفت و به او داد و در مقابل اعتراض من به صورتم سیلی کوبید و گریه ام را نیز با صدای خشن « صدایت را ببر» خاموش کرد . این بار اول نبود که مرا فدای بچه های دیگرش می کرد بی انصاف . سرگرم صحبت و ناسزا و نفرین به زمین و زمان بودیم . داشتم می گفتم : اصلا چرا ما دختر شدیم ؟ استخدام که شدم تلاش می کنم پول جمع کنم و برم عمل جراحی کنم و مرد شوم مثل این فریده خانم که فرهاد شده ( می گفتند دختری به نام فریده را عمل جراحی کرده اند و پسر شده اسمش را هم فرهاد گذاشته اند ، برایش شعر سروده بودند که من فقط یک بیت یادم است ، یه دختری پسر شده ، فریده خانم فرهاد شده ) که صدائی توجه مان را جلب کرد خانم کاشف بود که می گفت : مرد شدن آسان است و مرد فراوان ، تلاش کن که شیرزن باشی .
خانم ناهید کاشف هر جا که هستی از دور بر دستانت بوسه می زنم . دوست داشتم برای تبریک روز معلم و مقام والایت برایت ارمغانی شایسته تهیه کنم اما صد افسوس که شرمنده ام و رو سیاه و آنچه که انتظارش را داشتی نشدم ، هیچ نشدم .
شعری از احمد سلجوق شاعر ترکیه را به حضورت تقدیم می کنم . باشد که پوزش شاگرد روسیاهت را بپذیری .
اؤیره تمنیم معلمم
منه نه لر اؤیره تمیشدین به من آنچه که آموخته بودی
اونوتمادیم اؤیره تمنیم فراموش نکردم معلمم
آما گه ل گؤر ، یئنه آدام اما بیا و ببین باز هم
اولامادیم ، اؤیره تمنیم نتوانستم آدم شوم معلمم
...
ازبرله دیم هر درسینی هر درسی که ازبر کردم
یاشاتدیلار هئپ ترسینی برعکسش را تجربه کردم
موتلولوغون آدرسینی آدرس خوشبختی را
بولامادیم ، اؤیره تمنیم نتوانستم پیدا کنم ، معلمم
...
هانی دوغرو بوکولمه زدی آخه می گفتی راست خم نمیشود
هانی حقلی ازیلمزدی آخه می گفتی محق له نمی شود
هانی داغلار ییخیلمازدی آخه می گفتی کوه داغون نمی شود
ییخیلدیم به اؤیره تمنیم داغون شدم معلمم
...
دفتر باشقا ، قلم باشقا دفتر جدا ، قلم جدا
یاشادیغیم عالم باشقا عالمی که زندگی می کنم جدا
شویله گؤزل گرچک عاشقا به عشق زیبای واقعی
دوشه مه دیم اؤیره تمنیم نتوانستم برسم ، معلمم
...
اینسانلیغین آدی پارا اسم انسانیت پول
بو حیاتین دادی پارا لذت زندگی پول
حسرت قالدیم دوسلوقلارا در حسرت دوستی ها ماندم
گؤره مه دیم اؤیره تمنیم نتوانستم بیابم معلمم
...
هر شئی یئرلی یئرینده هر چیز جای خودش
بوتون سیرلار درینده هر رازی در عمق خودش
سوچ منده می یا قدرده گناه من است یا سرنوشت ؟
بیله مه دیم اؤیره تمنیم نتوانستم دریابم معلمم
...
ساکین گئتمه سین کنارا مبادا که فراموش شود
بیر اومودوم یوخدور داها ديگر اميدی ندارم
اوتانجیمدان مزارلیغا از فرط شرمندگی ته قبرهم
گیره مدیم اؤیره تمنیم نتوانستم فرو روم معلمم
......
No comments:
Post a Comment