2024-08-18

بیست وهشتم مرداد بود

بیست و هشتم مرداد1332 بود.

مرحوم پدرم با سیاست و دولت جدید و موقت و... کاری نداشت. می گفت:« ملی بودیم و عاشق دکتر محمّد مصدّق. با خیالی راحت از شکست ناپذیری این مرد بزرگ،  با دوستان دورهم جمع شدیم و به خودمان استراحت دادیم. کوله پشتی مان را آماده کرده وسایل شکار را برداشته و به دل کوه و دشت زدیم. رفتیم تا چند روزی دور از هیاهوی شهر و سیاست، شکارکبکی و کبابی مهیا کرده و گوش به آواز دوست خوش صدایمان داده و خوش باشیم. به هنگام بازگشت، هرکدام کبکی دیگر شکار کرده و راهی خانه شدیم. بخوریم و بیاشامیم  و به فکر زن و فرزند نباشیم، دور از مردانگی است. تازه از گلویمان پایین نمی رفت. به شهر که نزدیک شدیم، صداهای نتراشیده و نخراشیده، گوشمان را آزرد. به گمان این که همه چیز روبراه است وارد شهر شدیم. فریاد بود و شعار. مردمی که هنگام رفتن ما به تفریح «درود بر مصدّق » می گفتند، اکنون برگشته و « جاویدشاه» می گویند. داداش بزرگ دم در خانه ایستاده و سری به نشانه تاسف تکان می داد. پرسیدم:« چی شده داداش؟ چه خبره؟ این چه هنگامه ایست؟»
لبخند تلخی زد و در جوابم گفت:« من هم شوکه شدم. یک دفعه ورق برگشت و همه چیز زیر و رو شد.»
سپس خبر کودتای زاهدی و آمدن شاه و تبعید دکتر مصدق و...شنیدیم. صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم، روبروی خانه مان روی کوه « سبدداغی» درست روبروی کوه « قیه» با خطی درشت بر دل کوه « جاوید شاه» هک شده بود. از همان روز به خود قول دادم با مردمی که دیروز درود بر مصدق و امروز جاوید شاه می گویند، همراه نشوم. مصدق مردی بود از جنس امیرکبیر.
با تلاش های او در ( 29 اسفند 1329) قانون ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید.    
مصدق در 14 اسفند ماه سال 1345 درگذشت و در اتاقی از خانه اش در روستای احمدآباد به خاک سپرده شد.»

پس از کودتای 28 مرداد، این روز به نام رستاخیر 28 مرداد نامیده شد.

 

No comments: