2014-05-12

یادش به خیر

روزی روزگاری از این تلفن ها سر کوچه ها بود و یک دو ریالی می انداختی و صحبت می کردی. زیاد حرف نمی زدی . کوتاه و مفید پیامت را می دادی و می گذشتی . برای خودش دستگاه مفید و مهمی بود.
اما حالا جایش را اسباب بازی نیم وجبی گرفته که گویا موبایل نام دارد. داخل جیب و کیف دستی هر کسی پیدایش می شود. دکمه هایش تالاب و تولوب تکان می خورد و می نویسد. آن قدیمها حرمت و ادب و احترام مهم بود. کسی نزد بزرگترها با دیگری حرف نمی زد . اما اکنون این اسباب بازی هست وبا هر پیام لبخندی نخودی بر لب.


2014-05-09

سوفی شول

سوفی شول در نهم ماه مای سال 1921 به دنیا آمد. او دانشجوی انقلابی  و فعال سیاسی و عضو گروه رز سفید بود. او و برادرش هانس شول هنگام پخش اعلامیه های ضد جنگ توسط گشتاپو دستگیر و شش روز بعد  ( در 22 فوریه سال 1943 ) هر دو محکوم به اعدام یا گیوتین شدند.  رز سقید نام گروه ضد فاشیست بود که بین سالهای 1940 تا 1943 فعالیت داشت. این گروه در دانشگاه مونیخ با پروفسور فلسفه « کورت هوبر » و پنج دانشجوی او  ( سوفی شول ، هانس شول ، الکساندر شرومل ، کریستف پروبست و ویلی گراف )  فعالیت می کرد.

2014-05-07

یک کامیون نوشت

محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم برنمی دارد.
*

2014-05-05

ما همه میمون هستیم

موزی در زمین بازی از طرف تماشاگری به سوی « دنی آلوز ، ستاره بارسلونا » پرتاب شد. او این موز را با آرامش و خونسردی برداشت و خورد. این عمل موجب شد که دیگر ستاره های فوتبال جنبش « ما همه میمون هستیم » به راه انداخته و عکس هایشان را در حال خوردن موز یا موز در دست منتشر کنند. نخست وزیر ایتالیا نیز با خوردن موز از این جنبش حمایت کرد.

2014-05-04

ای مرد من - ایرج جنتی عطائی

 ای مرد من

بگو ای مرد من ای از تبار هر چه عاشق
بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق
بگو ای سوخته ، ای بی رمق ، ای کوه خسته
بگو ای با خدای عاشقان دل شکسته
*
بگو با من بگو از درد و داغات
بذار مرحم بذارم روی زخمات
بذار بارون اشک من بشوره
غبار غصه ها رو از سر و پات
*
بذار سر روی شونه م گریه سر کن
از اون شب گریه های تلخ هق هق
بذار باور کنم یه تکیه گاهم
برای غربت یک مرد عاشق
*
رها از خستگی های همیشه ، باورم کن
بذار تا خالی سینه م برات آغوش باشه
برهنه از لباس غصه های دور و دیرین
بذار تا بوسه های من برات تن پوش باشه
*
تو با شعر اومدی عاشق تر از عشق
چراغی با تو بود از جنس خورشید
کدوم طوفان چراغو زد روی سنگ
کتاب شعرو از دست تو دزدید
*
بگو ای مرد من ای مرد عاشق
کدوم چله از این کوچه گذر کرد ؟
هنوز باغچه برامون گل نداده
کدوم پائیز زمستونو خبر کرد ؟
*
دئنه ن ای یاریم ، ای سئودالی ائلدن
دئنه ن ای سنده آخان آچیق شقایق قانیندان
دئنه ن ای یاغیش ای جانسیز ای داغ
دئنه ن ای قلبی سینیق عاشقلرین الله هی یله ن
*
دئنه منه دئنه آغری داغیندان
قوی مرحم قویوم یارالاریو اوستونه
قوی یوسون گؤز یاشلاریم یاغیش کیمی
غم غصه وین توزون ال آیاغیندان
*
قوی باشین چینیم اوسته آغلاگینان
او گئجه های های آغلاماقلاریندان
قوی اینانیم کی بیر دایاغام سنه
بیر سئودالی عاشیقین غربتینه
*
هر چاغلی یورقونلوغدان ، منه اینان
سینه مین بوش یئری قوجاغین اولسون
چوخدانکی کهنه غصه لردن سویون
اوپوجوقوم سنه بیر اؤرتوک اولسون
*
سن شعرینه ن گلدین سئودادان سئودالی
الینده بیر چیراغ واریدی گوندن
هانسی طوفان چیراغی ووردو داشا ؟
شعر کیتابین اوغورلادی الیندن
*
دئنه ن ای یاریم ای سئودالی کیشی
هانسی چله بورادان گلدی گئچدی ؟
هله باغچا بیزه گول وئرمه میشدی
هانسی پائیز قیشا خبر یئتیرتدی ؟

*

2014-05-01

رغایب

پدرم ، برادرم ، شب رغایب یا رقئییب ، نه با دیسی حلوا و نه بشقابی خرما ، که با فاتحه و یاسین و خون جگر و اشک چشمانم ، با شما دیدار تازه کردم. باشد که یادتان فراموشم نشود .
پدر جان خاطرات خوشی که در کنارت داشتم به شیرینی حلوا و به گرمی دستان مهربانت دلچسب است. روح ات همیشه با لبخند شیرین بر لب کنارم است.
برادر جان ، اما برای تو چه دلتنگم . نا به هنگام در آغوش مرگ غلطیدی و رفتی.
روح تان در این جشن مردگان شاد.