2024-06-27

انگور و زنبور


چند سال پیش که به همت پسرجانمان، باغچه ای زیبا درست کردیم، اولین هدفم کاشتن درخت مو بود. نهالی خریده و در گوشه ای از باغچه کاشتم. دوستی با دیدن نهال، پیشنهاد کرد که پوست موز را تکه تکه کرده و کنار ریشه نهال چال کنم. توصیه اش را گوش کردم. نهال به سرعت رشد کرد و تبدیل به تاکی تنومند با میوه هائی فراوان و برگهائی لطیف و خوشمزه شد. به هنگام بهار قلمه هائی از شاخه های جوان درخت گرفته و کاشتم که هر کدام تبدیل به نهالی شد و هدیه دادم. امسال مقداری غوره چیده و برای زمستان ذخیره کردم. باقی غوره ها که کم هم نبودند، تبدیل به انگورهای شیرین و خوشمزه شدند. خواستم خوشه ای بچینم که انبوه زنبورها از داخل تاک بیرون آمده و به طرفم حمله کردند. این عزیزان کجا پنهان شده بودند، نمی دانم. شاخه انگور به دست به سرعت به طرف خانه دویدم. حالا من بدو، زنبورهای وزوزو بدو. بعد از آن روز چیدن و خوردن انگور برای من و زنبورها، شبیه به بازی « گرگم و گله می برم / چوپان دارم نمیذارم» شد. انگورها بسیار شیرین بودند و زنبورها بسیار بی انصاف.

No comments: