2024-06-25

به بهانه عید غدیر خم

سیدلر بایرامی 

یادش به خیر، قدیمها که پدر در قید حیات بود، برای جشن عید غدیر خم آماده می شدیم. روزهیجدهم ذی الحجه، که پیامبر مان از زیارت مکه برمی گشت، در محلی به نام غدیر خم، مولا علی را به جانشینی خود معرفی کرد و الحق و الانصاف که علی، نمونه تمام عیار، عدالت و تقوی و جوانمردی شد.
مادر شیرینی خانگی « هَولیات، بالیخ چؤره یی، اَریدَک و.. ) درست می کرد. پدر سیّد بود و ما نیز که اولاد او بودیم، سیّد بودیم. مادرم « جمعه سیّدی» بود. چون مادرش سیّد بود. به باور قدیمی ها، در روز قیامت سیّد ها در قبال گناهانِ مرتکب شده شان، داخل یخ، منجمد شده و اذیّت می شوند و غیر سیّدها در آتش جهنّم.
میهمانها برای عرض تبریک می آمدند و پذیرائی می کردیم. بعضی از خانم ها سعی می کردند گلوی ما را ببوسند. می گفتند:« هرگاه در روز غدیر خم، گلوی هفت بچّه سیّد را ببوسی، روز قیامت به حرمت این فرزندان پیامبر، خدا گناهانت را می بخشد.»
آن روز در مقابل خدیجه سلطان خانم، زن همسایه مقاومت کردم. با اعتراض رو به مادر کرده و گفتم:« چه معنی دارد که زن همسایه بدون دلیل آدمی را بگیرد و ببوسد؟ یعنی چه؟»
مادر به آرامی جواب داد:« دخترم او از ته دل معتقد است که با این کارش حضرت علی شفاعت اش را می کند و خدا او را می بخشد.»
هر سال در چنین روزی دلم برای پدر تنگ می شود. پدرم که با دلی مهربان و دستانی لطیف و گرم که بر سرم می کشید.
برف و سرما را دوست داشتم . زیرا هوا سرد و برفی که می شد، پدر با یک دست گرم و مهربانش، دستم را می گرفت و با دست دیگر کیف مدرسه ام را، و مرا به مدرسه می رساند. پدر که کنارم بود، روی زمین سرد و یخ زده، قدم برداشته و از لیز خوردن نمی ترسیدم. قربان دل مهربان پدرم که یکی از عاشقین مولا علی بود.
قربان صفای همه پدرها.

No comments: