2014-03-24

سالی که گذشت


سالی که گذشت در آغوش گرم مادر غم ها را فراموش کردم. بازوان خسته اش را دور گردنم حلقه زد و خستگی سالها رنج را از تنم زدود. نوازش دستان نرم و سفید ، اما چروک خورده اش آرم بخش روح و روانم شد.

در سالی که گذشت یک هفته در آغوش گرم مادر لم دادم ، خوابیدم ، بیدار شدم ، همراه با او لالائی هایش را زمزمه کردم. 
سالی که گذشت یک هفته داشت و آن یک هفته آغوش گرم مادر بود.
هرگز نمیر مادر.


No comments: