2009-06-30

محمد حقوقی

بازگشت قو
از شب که پشت کرکره هاست مگو
از چشمان او بگو
که راه را
بر شب بشسته است
درست در قلب تابستان بود
تب لرزه زمستانی
در شبی که دل شکسته
فرو ریخت
آوار مرگ در مرداد
زلزله زمهریر
تا خواب در کنار کرکره ها
با پرهیب قویی
که گویی
رو به گوشه آوار کرده بود
نه…! از شب پشت کرکره ها هم مگو
مهر!مهر!سپهر!سپهر!
از چشمه زیبا
از چشم هایش بگو
و رقص سر انگشتان فانوسی اش
بر دل ناشکیبا…
آه
ای که کلام مرده ی من
زنده از مسخ دست توست
تو با مژده بازگشت قو
کلیما کلیم
مسیحا مسیح
*
 

No comments: