2008-09-08

مهریه

آن روز من و لیلا و نیلوفر ، همراه شدیم وبرای دیدن دوستی که تازه دخترش ازدواج کرده و راهی خانه بخت شده ، به فلان ولایت در آن غربتستان سفر کردیم تا بگوئیم
یئری بوش دو بوش اولسون ، گئتدیغی یئرده خوش اولسون / جایش خالی است خالی باشد ، هر جه که رفت خوش باشد.
صحبت از این در و آن در شد و به مهریه رسید . لیلا پرسید : مهریه دخترت چقدر شد ؟ تا دوستمان جواب بدهد نیلوفر جواب داد که ای بابا مهریه را کی داده کی گرفته ؟ دوستمان قاه قاه خندید و گفت : مهریه را دامادم داد و دخترم هم گرفت. اولش فکر کردیم شوخی می کند . اما بعد از اینکه او به جان این و آن قسم خورد ، نظرمان عوض شد و فکر کردیم داماد آنقدر ثروتمند است که سر سفره عقد دوهزار سکه را یکجا تقدیم عروس خانم بکند. اما وقتی دوستمان موضوع را شرح داد نظرمان عوض شد . او گفت : بعد از اینکه دختر و دامادم نامزد شدند ، دخترم صحبت مهریه را پیش کشید و دامادم گفت که سفارش کرده تا مهریه را از مملکتشان بفرستند . فکر کردیم رسم اینهاست که مهریه را خودشان تعیین می کنند و نقد تحویل می دهند . پس از چند روزی داماد به خانه مان آمد وجعبه کوچکی را به عنوان مهریه به دخترم داد . داخل جعبه پر زرق و برق ، یک سری طلا و یک جلد قرآن و آینه کوچک نقره ای بود . دخترم اعتراض کرد که اینها دیگه چیه مرد حسابی مهریه را تعیین کن . دامادم دست به جیبش برد و در حالی که می گفت : خوب کم شد ناراحت نباش دو هزار یورو هم دارم بیا . مهرت یک سری جواهر وقرآن و آینه و دو هزار یورو پول نقد . من که خیلی عصبانی شدم می خواستم بگویم مرد حسابی خودت رو مسخره کردی ؟ که دخترم جعبه را روی میز گذاشت و بازوانش را دور گردن داماد حلقه کرد بوسیدش و گفت : مرسی . داماد هم از اینکه نامزدش مهریه را پسندیده خوشحال شد و بعد هم با بگو و بخند بیرون رفتند و مرا با دهان نیمه باز بر جای گذاشتند . تازه عقد هم که کردند ، همین ها به عنوان مهریه ثبت شد.
من و لیلا و نیلوفر هم دهانمان باز ماند . این دیگر چه جور مهریه ای است . لحظاتی سکوت برقرار شد . اما نیلوفر سکوت را شکست و گفت : انشالله که خوشبخت شوند. اما ببین مهریه که نباشد ، فردا پس فردا مادرشوهر و قایین قودا توی سر دخترت می زنند و ... دوستمان باز قاه قاه خندید و گفت : خوب قاین قودا و دخترم زبان همدیگر را که نمی دانند . هر وقت همدیگر را دیدند و خواستند حرف بزنند داماد مترجم می شود . او هم که دیوانه نیست گوشه کنایه ها را ترجمه کند . تازه می گوید مملکت آنها رسم مهریه همین هست که او داد. در آن دیار خودمان کمتر دختری موفق شده مثل دختر من مهریه اش را قبل از عقد بگیرد.
لیلا گفت : خوب مهریه یک نوع پشتوانه است اگر خدای نکرده کارشان به جدائی کشید دیگر دخترت را دست خالی بیرون نمی کنند.

دوستمان در جواب گفت : اگر خدای نکرده کار به جدائی بکشد . هر دو سهم خود را از وسایل زندگی می گیرند و پی کار خودشان می روند . اینجا که زن را با چمدان خالی اش روانه خانه پدر نمی کنند که نگرانی مهریه و جهیزیه وجود داشته باشد . داماد من هم یک کارمند ساده است . چه دارد چه بدهد . اگر هم روزی ثروتمند شد که دولت حساب کارش را دارد . فکر می کنید چند در صد زنان ما که مهریه دارند این مبلغ کلان تعارفی به دادشان رسیده ؟ زن مجبور می شود برای جلب موافقت مرد برای طلاق ، همین مهریه را ببخشد و اگر باز مرد موافقیت نکرد می تواند به او یک چیزی هدیه ( رشوه ) کند و موافقتش را بگیرد. فراموش کردید شوهر رحیمه به خاطر این که مهریه ندهد چه بلائی سر زن بدبخت آورد ؟ بیچاره زن مهرم حلال گفت و جانش را خلاص کرد ؟ زری را که به خاطر دارید ، آنچه که موجب شد دلش از شوهرش چرکین تر شود شبی بود که شوهرش پیش ما و دیگر دوستان که مهمانشان بودیم گفت : مهریه زنم صدهزار تومان بود که دادم . ناراحتی زری از این بود که مرد حسابی کسی از تو مهریه نخواست. در تمام عمرم صحبت از پول و حقوق نکرده ام . در عوض این آقا هم داشت و نداشتم را تا سنت آخر بالا می کشد ، هم پیش این و آن پرت و پلا می گوید، هم ایران خانه به اسم خودش می خرد و از من مخفی می کند و هم زن می گیرد و می گوید شریعت پیامبر است.
بحث ما در باره مهریه طولانی و داغ شد . دوستمان اندر ضرر و زیان مهریه مثالها زد و ما هم سعی کردیم قانع اش کنیم . اما حرف آخر او این بود که اگر ما هم به جای مهریه خواستار قانونی ، مثل قانون این غربتستان شویم ، چه کسی را باید ببینیم؟

گفتم : دوست جان این جمله ات را تکرار نکن و موجب نشو که همین شانس ناچیز را هم از دست زن بگیرند
اوغرو یادینا داش سالما بالا قوربانین اولوم / یاد دزده سنگ نیانداز الهی به قربانت شوم

No comments: