خانه پدری ام ، خانه ای قدیمی است . زمانی هر اتاقی دو تاقچه و دو کمد دیواری کوچک به آن دیلاب می گفتند ، داشت . روی یکی از تاقچه ها رادیوی قدیمی و در دو طرف رادیو گردسوزهای دو فتیله ای قرار داشتند. از وقتی که چشم باز کردم مادرم با علاقه فراوان گلهای رنگارنگ را گوش می کرد و همراه با خواننده زمزمه می کرد .گاهی اورقیه آنایم می گفت : گوش کردن به موسیقی گناه است . مادرم جواب می داد که این نوع موسیقی گناه نیست . ببین دارد با آدمی حرف می زند . گاهی که دلت پر از غم است نوایش از هر مرثیه ای غمناک تر است . اورقیه آنایم سواد نداشت اما گاهی همراه با موسیقی دلنواز سرش را تکان می داد . شاید نوایش را می شنید. مادرم روکشی از نخ عمامه بافته و روی رادیو انداخته بود . روکش حالا کهنه شده و مادرم از من می خواست از بقال محله نخ عمامه بخرم و عین این را ببافم . می گفت برای این رادیو همین مدل و نقشه خوب است . روزی پرسیدم : چند سال است این روکش را داری ؟ گفت : سالش را نمی دانم اما وقتی شروع کردم الهه از رادیو نامهربونی را می خواند ، نه ، نه درست یادم نیست مثل اینکه مرضیه گمشده را می خواند . اورقیه آنا گفت : نه اون زن خوشگل چشم و ابرو مشکی می خواند. حالا برایم جالب است که مبدا تاریخ شروع و اتمام کاردستی مادر در نظر این دو سروده های تورج نگهبان بود
محصل که بودیم ، فاصله ناهار مدرسه می ماندیم . حکیمه روی نیمکت با دو دستش دایره می زد و کج کلاخان را می خواند و ما کف می زدیم و گاهی که مهری حال و حوصله داشت می رقصید . نزدیک یک و نیم که می شد بابای مدرسه در کلاس را باز می کرد و می گفت : آی سسیز باتسین تای باشی لار ، الان خانم ناظم می آید صدایتان را ببرید . درس نیست که تا ازبر کردنش جان بکنید و آخرش هم صفر بگیرید . آنوقت حکیمه شعر ترانه را عوض می کرد ومی خواند : نمره به من کم نده ، مامان جونم می زنه ، تنبلم و تنبلم ، تقلب هم کارمه . بیچاره بابای مدرسه مان نمی دانست بخندد یا عصبانی شود و از کلاس بیرون می رفت. آخر دوران محصلی ما که این همه وسایل صوتی تصویری و واکمن و غیره نبود . ما از تماشای فیلم در سینما لذت می بردیم . متن ترانه را می نوشتیم و زنگهای تفریح با دوستان می خواندیم
متن ترانه هایش طنین صدای عزیزان از دست رفته ام را به یادم می اندازد. سروده وطن اش ، مرحم دل غربت نشینم است
محصل که بودیم ، فاصله ناهار مدرسه می ماندیم . حکیمه روی نیمکت با دو دستش دایره می زد و کج کلاخان را می خواند و ما کف می زدیم و گاهی که مهری حال و حوصله داشت می رقصید . نزدیک یک و نیم که می شد بابای مدرسه در کلاس را باز می کرد و می گفت : آی سسیز باتسین تای باشی لار ، الان خانم ناظم می آید صدایتان را ببرید . درس نیست که تا ازبر کردنش جان بکنید و آخرش هم صفر بگیرید . آنوقت حکیمه شعر ترانه را عوض می کرد ومی خواند : نمره به من کم نده ، مامان جونم می زنه ، تنبلم و تنبلم ، تقلب هم کارمه . بیچاره بابای مدرسه مان نمی دانست بخندد یا عصبانی شود و از کلاس بیرون می رفت. آخر دوران محصلی ما که این همه وسایل صوتی تصویری و واکمن و غیره نبود . ما از تماشای فیلم در سینما لذت می بردیم . متن ترانه را می نوشتیم و زنگهای تفریح با دوستان می خواندیم
متن ترانه هایش طنین صدای عزیزان از دست رفته ام را به یادم می اندازد. سروده وطن اش ، مرحم دل غربت نشینم است
تورج نگهبان در دفتر خاطرات زندگیمان جای خود دارد. روانش شاد
No comments:
Post a Comment