آن سال که مردی خود را قاضی و وکیل و مدعی العموم و شاهد عینی و هیات منصفه و ... کرد و زنش را به جرم خیانت با چاقو سلاخی کرد و تبرئه شد و دست از پا درازتر و سراپا غرور و غیرت مردانگی به زندگی پر افتخار و پاکیزه خود ادامه داد ، زن کشی به این شیوه و روش مد سال شد . یکی دو نفر از مردان با غیرت زن خود را بدین طریق سلاخی کردند که دستگیر هم شدند ماجرا به کجا ختم شد اطلاع دقیق ندارم . اما حدس می زنم که کسی نگفت آقاجان چرا می زنی ؟ چرا می کشی ؟ چرا سلاخی می کنی ؟ دوست نداری طلاقش بده دیگر . مگر نه که حق مسلم توست که گؤزونو یوموب آچا سان ( با یک چشم برهم زدن) طلاق بدهی و آب از آب تکان نخورد . حالا بگذریم ، در آن بازار گرم زن کشی شنیدیم که اول شب زنی از طبقه نهم آپارتمان با سر به زمین افتاده وهمانجا آغزینی آچیب گؤزونو یوموب ( جا به جا مرده است) . بعد از سقوط نامبرده آقاشوهرش بلافاصله از خواب پریده و فریاد و واویلا سرداده که آی مردم به دادم برسید همسر عزیزتر از جانم از دستم رفت . بالاخره پلیس خبردار و وارد معرکه شد . آقا شوهره دستگیر و محاکمه شد و در محکمه ادعا کرد که زنش را بسیار دوست داشت و در این حادثه بی گناه است . چون زن اول شب خوابش برده بود و در حال خواب هوس پریدن کرده و برهنه از رختخواب بلند شده و گلدانهای شمعدانی پشت پنجره را روی فرش چیده و از پشت پنجره به هوای پرواز در حال خواب بیرون پریده و در نتیجه به زمین سقوط کرده و جان باخته است . حالا مردی که به ادعای خود در خواب بوده چگونه اعمال زنش را موبه مو زیرنظر داشته و هیچ اقدامی جهت بیدارکردنش نکرده خود جای بحث و گفتگو دارد . نه باشیزی آغریدیم ( چه سردردتان بدهم ) خلاصه که مرد مذکور به چند سال و اندی زندان محکوم شد و تا چشم برهم زدن از زندان بیرون آمد و هوس ازدواج مجدد کرد . حق هم داشت زنش مرده و چند سالی بود که بچه هایش بی سرپرست مانده بودند او هم حق داشت که از نو زندگی آغاز کند . ما می گوئیم فقط اؤلن یازیق اولدو ( فقط آنکه مرد خونش هدر شد .) قربان مرحمت خدا که مردها را قاش گؤزو قارا ( چشم ابرو مشکی منظور فرق قائل شدن بین زن و مرد ) آفریده است . چون اگر زنی مرتکب چنین اشتباهی شود چه عاقبتی خواهد داشت باز خدا می داند . خلاصه کلام شنیدیم که او پس از آزادی از زندان ، به خواستگاری فرنگیس رفته است . فرنگیس دو سه کوچه دورتر از ما خانه داشت . او دختر بزرگ خانواده بود و سه خواهر کوچکترش شوهر کرده بودند و او که به قول مادربزرگم دیگر پیردختر شده بود به این خواستگار جواب مثبت داده بود . این فرنگیس هم دختری صاف و ساده بود حرفش را رک و پوست کنده و بدون تعارف و شیله پیله می گفت . ما مردم عاقل و سیاستمدار و متین و باوقار چنین افرادی را نمی پسندیم . آخر زن که نباید زیاد ساده باشد . تا آنجائی که به خاطر دارم این فرنگیس خانم ما همکلاسی خواهرم و بعد از او همکلاسی ما بود هر پایه را دو سال می خواند و بالاخره هم دانش آموز مدرسه ملی شد . آن زمانها بیشتر دانش آموزان سه ساله و دو ساله را به این نوع مدارس می فرستادند . همان مدارسی که ما اکنون غیرانتفاعی نام نهاده ایم و عزیز دردانه های بابا و مامان انجا درس می خوانند و چون شهریه بالائی دارد کسی به این نازک نارنجی ها نمی گوید گؤزووین اوسته قاشین وار ( که بالای چشمت ابروست ) . او هرسال پشاهنگ می شد و در مراسم به رقص و پایکوبی و آشپزی و دوخت و دوز لباس نمایش دهندگان می پرداخت . به جز درس در همه کارها خبره و انصافن هنرمند بود . ترانه بزاز اوغلان ترانه مخصوص او بود و تا می گفتند فرنگیس بخوان شروع می کرد که
آی بابا جان من سؤیموشه م بزاز اوغلانی آی باباجان من عاشق بزاز جوان شد
گونده گلیب بیزیم بو کوچه نی دولانی هر روز می آد اتو کوچه ما میگرده
قیزیم من سنی وئرمه رم بزاز اوغلانا نه دخترم تو رو نمیدم به بزاز جوان
بزاز اوغلان سنی گؤتوروب گئده ر تهرانا بزاز جوان تو رو با خودش می بره به تهران
تافتاسی وار ، تیرمه سی وار ، داریی واردیر پارچه تافتا دارد ، ترمه دارد ، دارای دارد
بیلمیرسن کی آی باباجان یاخشی اوغلاندیر نمیدونی بابا جان چه پسر خوبیه
وئرمه سن بزاز اوغلانا آغلارام بابا اگر منو به بزاز جوان ندی گریه می کنم بابا
وئرمه سن بزاز اوغلانا دقلارام بابا اگه منو به بزاز جوان ندی دق می کنم بابا
قیزیم من سنی وئرمه ره م بزاز اوغلانا نه دخترم تورو نمیدم به بزاز جوان
بزاز اوغلان سنی گؤتوروب گئده ر تهرانا بزاز جوان تورو با خودش میبره به تهران
...
گفتند که این دختر آختاردی آختاردی آخیردا بازارین گؤزون چیخارتدی ( گشت و گشت آخر سر بدترین را خرید ) او نیز در انتخاب این همسر برای خودش دلایلی داشت . می گفت : من مثل شما شاغل نیستم که الیم اؤز جیبیمده اولا ( دستم توی جیب خودم باشد و محتاج نباشم ) پدر و مادرپیری دارم و چشمانم نیز روز به روز کم سوتر می شود و بعد از گذشت چند سال دیگر نمی توانم خیاطی کنم . سن بچه دار شدنم نیز گذشته است . این مرد چند فرزند دارد که می توانند در آینده دستم را بگیرند . هرچند که مادرم می گوید یاد قیزیندان باجی چیخماز ( دختر بیگانه خواهر نمی شود ) اما من زحمت اینها را می کشم و حتم دارم که قدرشناس خواهند بود . او به قرآن قسم خورده است که در مرگ زنش نقش نداشت و قاضی در محکوم کردنش غرض ورزی کرده است . قسم خوردن این اقا شوهر را باور کرده بود چون او خود باور داشت قسم خوردن دروغ به قرآن مکافات سنگینی دارد و فکر می کرد هیچ کس قسم دروغ نمی خورد . چون او خود راستگو بود کم حرف می زد و اگر حرف می زد درست بودن سخنش مسلم بود
راستش من هم نفهمیدم اگر این مرد قاتل زنش بود چرا مدت محکومیتش این همه کم بود و اگر بیگناه بود چرا مجرم شناخته شد .به قول مادربزرگم : نه بیلیم آنام ، نه بیلیم آتام ، بو ایشلره منده ماتام ( چه بگویم مادرم ، چه بگویم پدرم ، از دیدن این اعمال من نیز حیران شدم ) خلاصه فرنگیس ما عروس شد و به آن خانه بخت رفت . تا مدتی شب که می شد بی اختیار نگران حالش می شدم . خدای من نکند او نیز با آقا شوهرش حرفش شود و سر شب هوس پریدن به سرش بزند و صبح جسد برهنه نقش برزمینش را ببینیم . یکی می گفت : نگران نباش این مرد ایلان یئییب اژدها اولوب ( مار خورده و اژدها شده ) منظور خبره و تجربه دیده شده است . این بار اگر زن بخواهد در عالم خواب راه برود و اتفاقی برایش بیافتد و بمیرد به طریقی دیگر خواهد مرد
9 comments:
سلام شهربانو خانم. مدتهاست که وب لاگ زیباتونو میخونم و هرروز پی یادداشتی جدیدازتون هستم.
bis dann
با سلام; با تشکر از پاسخ گرم و صمیمی شما به کامنت من. بسیار از خواندن فرنگیس متاثر شدم. و با ان دختر معصوم احساس همدردی می کنم. متاسفانه امروزه در گوشه و کنار این کشور هنوز زن کشی وجود دارد نمونه اش همین خبر زیر است که
مردي با ادعاي فساد اخلاقي،همسرش را*
*خفه كرد
در سایت ایسنا در لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-810454&Lang=P
تا وقتی که دین و عرف و قانون از مردان حمایت می کند همیشه باید نگران زنانی چون فرنگیس بود
دختر مهربان : با سلام و تشکر متقابل از شنیدن خبر خیلی ناراحت شدم امیدوار بودم دیده ها و شنیده هایم دیگر در وطنم تکرار نشود . همیشه آرزوی زندگی آرام و با امنیت برای زنان داشته و دارم . شاید ندانید در اضظراب و نا امنی زندگی کردن چقدر سخت است .
شهربانو
سلام. خوشحالم که دوباره مطلب جدید نوشتین. مرتب به سایتتون سر می زدم و از غیبتتون ناراحت بودم.
شهربانوی عزیز سلام
مثل همبشه درد را کالبد شکافی کردی . من مطمئنم که روزی این شمع های به ظاهر کوجک آتشی بر پا خواهند کرد، هرچند که ما از سوختگانیم
اين اصطلاحات تركی برام جالب بودن...
نازنین عزیز من نیز خوشحالم از دیدن نامتان . و تشکر می کنم از لطف شما . کارم زیاد بود و متاسفانه این بار دیر نوشتم .
شهربانو
بیچاره زنها
Post a Comment