امروز را با هوائی ابری
و نیمه تاریک و بارانی شروع کردم. بارش بی وقفۀ باران از اول صبح شروع شده است و
خیال قطع شدن ندارد. گؤئی دارد بر حال مردمی که گناهی مرتکب نشده و زیر گلوله و
بمب و غیره نفله می شوند، می گرید آن هم چه گریه ای!
حال و هوایم خوش نیست. هوای نوشتن ندارم. دلم می خواهد خودکار و کاغذم را برداشته
و بگریزم. از این دنیائی که رحم و مروّت و امانت داری نمی شناسد. از این دنیایی که
به قول پدربزرگم ( گووندیغیم داغلارا قار یاغدی )
بگریزم.
ایتیرمیشم کلفچه نین باشینی
تاپانمیرام اوزویومون قاشینی