2024-05-16

پدرانِ پسر کُش، پسرانِ پدر کُش

عصر یک روز تعطیلی و بارانی است و سرگرم تماشای سریال ترکیه ای« محتشم یوز ایل» هستیم. همان قسمتی که شاهزاده مصطفی، پسرِ سلطان سلیمان، لباس سفید برتن، وارد چادر پدر می شود و پدر توسط جلّادانِ لالِ طناب در دست، از پسر استقبال می کند، استقبالی خونین و بی رحمانه. نفس در سینه مان  حبس می شود. هر دو منتظرِ پدر هستیم که فریاد بزند «منصرف شدم. پسرم را رها کنید.» تلاش شاهزاده برای رهائی اش بی نتیجه می ماند و سرانجام نفس در سینه اش حبس شده و بی جان نقش بر زمین می شود. پدر بر پسر بسنده نمی کند و دستور خفه کردن نوۀ خردسال و بی گناهش را صادر می کند. به همین سادگی، یعنی همچون آب خوردن. همچنین فرمان قتل پسرش شاهزاده بایزید و پسرانش را نیز صادر کرد.

تماشای این فیلم سبب شد که از بی رحمی بنی آدم سخن به میان آید. مهرناز از سلیمان میرزا گفت، این شاهزاده ایرانی، اگر چه طرفدار حکومت شاه اسماعیل دوّم بود، اما همین پادشاه به محض رسیدن به حکومت، دستور قتل سلیمان میرزا را داد.
می گویم:« از شیرویه پسر خسرو پرویز بگویم که هم پدر و هم برادرانش را به قتل رساند. یعنی مرتکب قتل عام شد. یعنی هم پدرکش و هم برادرکش بود. از نادرشاه چه بگویم که دستور کور کردن پسرش را داد.»
گفتیم و گفتیم و گفتیم تا به لطفعلی خان زند رسیدم که گرفتارغضب پادشاهی بی رحم همچون« آقامحمد خان قاجار» شد. نابینا و شکنجه و سپس قتل.
ما می گوئیم و باران همراه با بادی شدید بر در و پنجره می کوبد. گوئی در سوگ عزیزانش، موی می کند و صورت می خراشد و دل ما می لرزد از این همه بیداد. گوئی صدای ناله شاهزاده بایزید می آید که به پدر التماس می کند:
*
توتالیم ایکی الیم باشدان باشا قان دا اولا
بو مثل دیر سؤیله نیر کی قول گناه ائتسه نولا
بایزیدین سوچون باغیشلا قییما بو قولا
بی گناهیم حق بیلیر، دولتلی سلطانمیم بابا
*

No comments: