2023-02-11

آتش بدون دود - جلد پنجم - حرکت از نو

 حرکت از نو
آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می کند. کِبتر، دخترِ دوّم یارمحمّد نقشینه بند که شانزده سال دارد، بیمار می شود. یارمحمّدِ ظالم حاضر است به خاطر سلامتی دخترش تمام زندگی اش را بدهد. می گویند: او به خاطر دخترش کبتر که از بوی اسپند و صدای کاکلی ها خوشش نمی آمد، به سیصد کارگر دستور می دهد هرچه بوته ی اسفند است از دور تا دورِ خانه و باغ از ریشه درآورند و در جای دور بسوزانند. صد بچّه را وامی دارد تا با تیرکمان هایشان به جان کاکلی های دشت بیفتند. چند شکارچی را می گمارد تا کاکلی ها را شکار کنند. این واقعه را مردم ناحیه « قتل عام کاکلی ها» اسم گذاشته اند. حالا کبتر می خواهد که آلنیِ طبیب او را مداوا کند. سرانجام یار محّمد، با تهدید کردنِ ملّا قلیج، آلنی را به بستر دخترش می آورد. او به آلنی قول می دهد که اگر دخترش را از شر بیماری ومرگ نجات دهد، او را دو بار از پنجه اعدام و مرگ نجات خواهد داد.
آلنی سرش را از اتاق کبتر بیرون می برد و آهسته می گوید:« دهانِ آلوده، از مغزِ آلوده تغذیه می کند. این را هم تو یادت باشد یار محمّد! و یادت باشد که آلنی، دشنام نمی دهد، زخم می زند. جنگیدن و زخمی کردنِ حریف، نقطه ی مقابل ایستادن و دشنام دادن است. ضمنا این را هم بدان! من با آمدن به این باغ، آنقدر بی آبرو شده ام که دیگر با هیچ حُقّه یی نتوانم این روغن ریخته بر خاکِ باغِ تو را جمع کنم تا بتوانم آن را نذرِ امام زاده یی کنم. ضمنا این را هم بدان یاشولی! آلنی اوجا، قول هایی را که به او داده یی، به هیچ قیمت پس نمی دهد، چون واقعا محتاجِ قول هاست، چرا که می داند که در این جنگ، با ناجوانمردانی می جنگد که اعدام کردنِ بی گناهان، مثل نَفَس کشیدن برایشان آسان است.»
کار آلنی زیاد است و مراقبت از کبتر را به یاشا می سپارد. یاشا با دیدنِ ِکبتر عاشقش می شود. امّا سکوت اختیار کرده و شبانه روز به معالجه و پرستاری از دخترک می پردازد. حال دختر خوب می شود و یاشای افسرده و صرعی و مجنون به صحرا برمی گردد.
سرانجام یاشا شیرمحمّدی، یارمحمّد نقشینه بند را می کشد و به سراغ افسری که به او توهین کرده و بر گوشش زده بود، می رود و سه گلوله به او شلیک می کند، امّا افسر جان سالم به در می برد. سپس سراغ دکتر خدرآقلی می رود و در مطب او به انتظار می نشیند تا دکتر بیاید. اما قبل از اقدام به قتل، دستگیر می شود و اعتراف می کند که اگر از زندان بیرون بیاید، باز سراغ دکتر خدرآقلی می رود و او را می کشد. آلنی پیش دختران یارمحمّد می رود و وعدۀ پدرشان را یادآوری می کند و از آنها می خواهد از شکایت خود بگذرند. امّا نه آنها راضی می شوند و نه حکومت حاضر به بخشیدنِ یاشا است. حکومت سعی دارد از زبان او اسامی مخالفان و انقلابیّونی همچون قلیغ بلغای و آلنی و .. بشنود، یاشار هرگز اسمی از هیچ فردی به عنوان همکار نمی برد. ملاقات با پدر و مادرش و حتّی آلنی را نیز نمی پذیرد و سرانجام اعدام می شود. همزمان با مرگ آیلر که بعد از زائیدن نوزادش « توماج» فوت می کند و آلّای عاشق را با کودکش تنها می گذرد. یاشا اعدام می شود و در ذهن ترکمن بعنوان شهید باقی می ماند.
*

No comments: