2008-07-25

یک روز صبح زود

اول صبحی هیچ حال و حوصله بیدار شدن نداشتم . دلم نمی خواست چشمم به جمال دنیا روشن شود . به صدای تلفن از جا پریدم . خانم رئیس بود .گویا همکاری بیمار شده و خانم رئیس در حالی که هنوز عصبانی بود از من خواست با عجله سر کار بروم . از دستش دلخور شدم . آخر عزیز من ، جان من طرف بیمار است و نمی تواند امروز سر کار حاضر شود ، حالا چرا مرا آن هم با داد و قال بیدار می کنی ؟ با عجله آماده شده ، به راه افتادم . اول صبحی دلخور وعصبی بودم . به خود گفتم به محض رسیدن به محل کار به رئیسم اعتراض کنم . دلم می خواست تا دیدمش گؤزومو یوموب آغزیمی آچام ( چشمم را ببندم و دهانم را باز کنم ) و هر چی دلم خواست به او بگویم . مگر من بنده و غلام شما هستم که وقت و بی وقت زنگ می زنی و با صدای نتراشیده و نخراشیده ات مزاحمم می شوی؟ خلاصه عصبی بودم . سوار اتوبوس شده کتاب را از داخل کیفم درآوردم و در حالی که ته دلم غرولند می کردم بازش کردم . حوصله خواندنش را نداشتم . چشمانم که در میان کلمات می گشت یکباره ایستاد . مگر چه دیده بود ؟ « ما محتاج این مردم هستیم . از آنها برای خودمان دشمن نتراشیم . در شهر باید دست به عصا راه رفت . آرام و سر به راه ، شهر خانه تاجر و دوستاقبان است تو هر چه باشد بیگانه ای .... کوری و راه به جائی نمی بری . » کلیدر
این محمود دولت آبادی بود که با من حرف می زد . از کجا می دانست که سالها بعد از اتمام کتابش یکی که از دست زمین و زمان به تنگ آمده ، چشم به قلمش خواهد دوخت ؟ آرام شدم آرام و بی های و هوی پیاده شدم و سر به زیر افکنده پی کارم رفتم . در حالی که درون دلم غوغائی بود .
گرچه دهاتی نیستیم و برای خود سرو سرداری داریم ، اما بی پناه تر و بی سرتر از ما مگر هست ؟ اعتراض دارم اگرچه به یکی قول داده ام که سرم را پائین بیاندازم و فقط قصه بنویسم و مسبب را نفرین کنم ، اما من کسی را نفرین نمی کنم و نخواهم کرد ، بلکه یک روز کاسه صبرم لبریز خواهد شد فریاد خواهم کشید . قانونی را که مرا از من گرفته لغو کنید
.

2008-07-17

وضعیت برق

وضعیت برق شما چطور است ؟
صادق اهری این بار از اوضاع قطع برق شکایت دارد و برق بازی راه انداخته است . من هم که دعوتم . سالهاست که در این آبادی کوچک از آبادیهای آلمان زندگی می کنم . یادم نمی آید برق منزل قطع شود . فقط یک بار ساعت حدود نه شب روز یکشنبه برق منزل به کلی قطع شد و به شماره اضطراری اداره مربوطه تلفن کردم و نیم ساعت نگذشته آمدند و سیمها را کنترل کردند و پانزده دقیقه ای طول نکشید و مشکل را حل کردند و رفتند .
اینجا هزینه برق و گاز و آب و فلان و بهمان و بئشمکان زیاد است و تازه هزینه را قبل از مصرف علی الحساب دریافت می کنند و سالی یک بار برای قرائت و کنترل کنتورها می آیند که آنوقت واویلا می شود . کسی که مصرف برقش زیاد شده باید مبلغ کلان یا خردی نیز بپردازد . امسال هم مثل سال گذشته در صورت حسابی که به من فرستاده بودند ، نوشته بودند که به علت مصرف کم برق تن خواه زیاد دارم و لازم نیست چهار ماه هزینه برق بپردازم . تازه قرار است ماهی ده یورو هم کمتر از سال قبل بپردازم . مرا می گوئید چنان خوش به حالم شد که نگو و نپرس .
من نیز کلیه عزیزانی را که صادق اهری به بازی دعوت کرده ، دعوتشان می کنم . به علاوه ارگون از جمهوری آذربایجان + پریا از گرجستان + اقاقیا از انگلستان + دختر همسایه از دانمارک + خاتونک + نی لبک + محمد قربانزاده از ماکو + هاپوتی و همه دوستان
و کنجکاوم در مورد بقیه مناطق جغرافیائی
*
داریوش چه زیبا می خواند
حیدر بابا گونلر بوتون دوماندی
گونلریمیز بیر بیریندن یاماندی
بیر بیریزدن آیریلمایین آماندی
یاخجیلیغی الیمیزدن آلیبلار
یاخجی بیزی یامان گونه سالیبلار
*
بیر اوچایدیم بو چیرپینان یئلینه ن
باغلاشئیدیم داغدان آشان سئلینه ن
آغلاشایدیم اوزاق دوشه ن ائلینه ن
بیر گؤرئیدیم آیریلیغی کیم سالدی
اؤلکه میزده کیم قیریلدی کیم قالدی ؟
*
حیدربابا - استاد شهریار

2008-07-12

بلبل - در کتاب کوچه

بلبلان خاموش، خر عرعر کند / در نفرت از آواز کسی می گویند که خود را خوش صدا تصوّر می کند.
بلبلی به شاخ گلی نشسته / به مزاح، اشاره به ریزه ای غذا است که به موی ریش یا سبیل کسی چسبیده باشد.
بلبلی که خوراکش زردآلو عنک باشد به از این نمی خواند. / از مقدمات بد و نادرست نتیجۀ خوب به دست نمی آید.
می زنم چهچه بلبل که خرم بگذرد از پل / در توجیه تملّق گوئی و چاپلوسی خود می آورند.
بلبلی خواندن / سرخوش و سر حال بودن
بلبلی کردن / به قصد دلبری و جلب توجه شیرین زبانی کردن
بلبل خاکی / اشاره ای ریشخنآمیز به الاغ و دراز گوش و کنایه از کسی که صدای زشتی دارد.
بلبل زبانی / شیرین زبانی و ورّاجی
بلبل سادات / لقبی است برای زنان الکن
بلبل سلطان / لقبی است برای مردان الکن
بلبل شاه طهماسب / کنایه از شخص پرچانه و ورّاج
بلبل مزاج / عاشق پیشه
*

 

2008-07-10

رقئییب

امروز پنج شنبه ، اولین پنج شنبه از ماه رجب است . ما به این روز رقئییب می گوئیم . در این روز حلوا می پزیم ، شکر پنیر و خرما داخل دیس می چینیم و به قبرستانهائی که عزیزانمان آنجا به خواب ابدی رفته اند می رویم . در فراقشان اشک حسرت می ریزیم و برایشان قرآن و دعا می خوانیم . سنگ قبرشان را آب و جارو می کنیم . سپس با همراهان به خانه عزیزی که هنوز یک سال از رفتنش نگذشته برمی گردیم و برایش در خانه عزاداری می کنیم
مادرم گفت : امروز وادی رحمت خیلی شلوغ است . مراسم عزاداری را در خانه برگزار می کنیم و برای دیدار برادرت فردا اول صبح به وادی رحمت می رویم . برای برادری که هنوز سه ماه از رفتنش نگذشته ، داغ مرگش تازه و جگرسوزاست . آنها دارند برایش عزاداری می کنند و فاتحه و یاسین می خوانند ، در حالی که من نمی توانم مرگش را باور کنم . فیلمهای ویدئویش را که نگاه می کنم ، می بینم نه تنها بیمار نیست بلکه قاه قاه می خندد و شوخی می کند . غم خودم را از یاد برده ام و برای پدر و مادر رنجورم آرزو صبر می کنم و نگرانشان هستم
قرار بود به توصیه دوستم در مورد مراسم رقئییب بیشتر و طولانی تر بنویسم . قرار بود برای برادرم و شقایق معصومش و همسر سیاه پوش اش شعری بنویسم . اما متاسفم که نمی توانم . شاید روزی دیگر

تقدیم به آنان که در سوگ عزیزانشان گریانند
..
گول اوسته بولبول قونار / بلبل روی گل می نشیند
بولبول سوز گوللر سولار / بدون بلبل گلها پژمرده می شوند
قارداش آدی گلنده / اسم برادر که می آید
اوره گیم قانا دولار / دلم پر خون می شود
..
سنگریم قالام قارداش / سنگر و قلعه ام برادر
قویما تک قالام قارداش / تنهایم نگذار برادر
قییما بو غربت ائلده / دلت نیاد در این غربت
بئله آغلار قالام قارداش / انگونه گریان شوم برادر
..
گؤزوم سن سیز قان آغلار / چشمانم بی تو خون می گریند
قارداش وای ، آی قارداش وای / ای وای برادر ، ای وای
کاشکا جانیم چیخئیدی / کاش خودم می مردم
دئمییئدیم قارداش وای / نمی گفتم وای برادر
وای برادرم وای

2008-07-08

مرگ شوکا

مرگت چه دیر خبر شد شوکای غریب
شوکای زیبایم
جای دوری نرفته بودم
و تو در آشیانه نبودی
گشتم، گشتم و گشتم
گریستم، گریستم و گریستم
نوزاد کوچک من
پستان هایم هوای تو را کرده اند
توضیح بیشتر در وبلاک صادق اهری و یوخا

2008-07-07

موج سبز

هرگاه باران دیوانه وار می بارد ، به یاد خاک تشنه وطن می افتم . دوست دارم وطن را همیشه سبز و خرم ، آهوانش را آزاد و خرامان ، مردمش را شاد و سربلند ببینم . هر خبر ناخوشی از وطن روحم را خسته و بیمار می کند . دلتنگم وطن ، دلتنگم