صفحه ای دیگر از تاریخ
سرانجام یکشنبه (هشتم دسامبر 2024 ، برابر با 18 آذر ماه 1403 ) از راه رسید و
بشار اسد، دو پا داشت و دو پای دیگر نیز قرض گرفت و «
دالیسینا باخمادان، ایده لرین دیبیندن جیریت دئدی قاشدی». سوریه ماند و خرابه ها و داغ های دل اهالیِ عزیز از دست
داده. سوریه ماند و مشکلات بی شمارش. از خانه دربه در شده ها، پشت مرزهای کشور
میزبان، برای بازگشت به وطن ویران شده شان، به صف ایستاده اند. خانه ویران هم شود،
عزیز است و پر از امید. می روند و باچنگ و دندان از نو می سازند و زندگی جان
دوباره می گیرد.
اکنون بشار اسد مهمان است و فراری. نمی دانم از قلبش چه می گذرد شاید با خود می
گوید:« کاش کمی عدالت را رعایت می کردم، کاش با مردمم مهربان بودم، کاش اصلا بعد
از پدر، تخت و تاج را رها کرده و به پزشکی روی می آوردم. یقین که پزشکی معروف و
خوش نام و پرکار می شدم و حکومت دست هرکسی که می افتاد اوضاع وخیم تر از این نمی
شد. خانه ها ویران و مردم آواره نمی شدند. هزینه های جنگی خرج مردم می شد و هم ملت
راضی و هم دولت راضی. » شاید هم ورِ دستِ پوتین جانش نشسته و می گوید:« حیف پادشاه
قشنگی چون من که نفله شد.» و پوتین جانش تاییدش می کند.
خدا به مردم داغدیده سوریه صبر عطا و به جوانانش اراده و قدرت بازسازی کشورشان را
بدهد. آمین
No comments:
Post a Comment