2024-09-18

برای شهریار

روز 27 شهریور، روز شعر و ادب فارسی نام گذاری شده است. روزی که شهریار پس از81 سال زندگی، خسته و عاشق دست از زندگی کشید و رفت. او که حیدربابایش، گل سر سبد طاقچۀ آقاجانم، بغل دست حافظ و مفاتیح و قرآن کریم جا گرفته بود. ( طاقچه قفسۀ کوچک فرورفته دیوار بود که در اطراف اتاق می ساختند و اشیائی مانند گردسوز، رادیو، جانماز و ساعت و کتاب را می گذاشتند و نقش کمدهای امروزی را بازی می کرد. یا کمدهای امروزی نقش طاقچه را ایفا می کنند.) پدرم گاهی بازش می کرد و می خواند. از مرور آداب و رسوم و خاطرات خوش کودکی و نوجوانی شهریار لذّت می برد و می گفت:« گوئی دفتر خاطراتم را ورق می زنم.» بعد ها دیوان اشعار فارسی و ترکی اش را نیز خرید و جمع کتابهایش جمع شد.
سالها گذشت و شبی که خبر درگذشت پدر را شنیدم، با شعر« پدرش» گریستم و اوّلین شب یلدا و چهارشنبه سوری پدر، چشم به تلفن دوختم تا صدای شیرین تر از پشمک و حلوا و قورابیّه اش را بشنوم. اما دریغ از زنگی و صدائی.
باز چند سالی گذشت و خبر رفتن مادر را شنیده و با صدای شهریار گریستم.« ای وای مادرم، به خدا نیست باورم»
*
ائولر قالیر، ائو صاحبی یوخ اؤزی
اوجاقلارین آنجاق ایشیلدیر گؤزی
گئدن لرین آز – چوخ قالیبدیر سؤزی
بیزدن ده بیر سؤز قالاجاق، آی آمان!
کیملر بیزدن سؤز سالاجاق، آی آمان!
« حیدربابایه سلام»

 

  

No comments: