2022-10-28

حالمان بد گشته و غم می خوریم

 

امشب حال و احوالم تعریفی ندارد. تلویزیون را باز می کنم تا سرم کمی گرم شود. یکی می رقصد. رقص اش عصبانی ام می کند و فوری کانال را عوض می کنم. کانال بعدی، کمدین حرف می زند و دیگران می خندند. اما من خنده ام نمی گیرد. قبلا تماشایش می کردم و خنده دار بود و کلی می خندیدم. اما امشب حرفهایش حوصله ام را سرمی برد. کانال را عوض می کنم. فیلم سینمائی« پوزایدون»، این فیلم که نهایت فلاکت است. از خیر تماشای تلویزیون می گذرم و خاموش اش می کنم. کتاب مورد علاقه ام را باز کرده و شروع به خواندن می کنم. کلمات و حروف جلوی چشمم رژه می روند و هیچ چیز متوجه نمی شوم. کتاب را می بندم و به قلاب و کلاف و نخ پناه می برم. نیم ساعتی مشغول می شوم در حالی که فکرم درگیر و انگشتانم سرگرم کارند. یک دفعه متوجه کارم می شوم که چه مدل بی سر و تهی بافته ام. نخ و قلاب را کنار می گذارم و در سکوت مطلق در و دیوار را برانداز می کنم. حال خوشی ندارم. گوئی که دنیا ویران شده و من در زیر آوارِ این ویرانه ها گیر کرده و برای رهایی دست و پا می زنم.

*
داغ باشین چن آلارمی؟ / بالای کوه را مه می گیرد؟
آلسا کؤلگه سالارمی ؟ / بگیرد سایه می اندازد؟
بیر مظلومون قیصاصی / مگر قصاص مظلوم
بیر نامردده قالارمی ؟ / دامن نامرد را نمی گیرد؟
*

No comments: