2017-06-08

آفت گلها


















پندها و توصیه ها و نصایح مرحوم دبیر تاریخمان موجب شده که سخنانش در دلمان هک شود. قیافه اش در نظرم مثل فیلم سیاه و سفید رنگ و رو رفته ای می ماند که روز به روز کم رنگ تر می شود. اما سخنانش را تا به خاطر می اورم یادداشت می کنم. روزی از روزها می گفت : « بچه ها را دست کم نگیرید. این فسقلی ها خیلی می فهمند. هرگز پیش آنها به پدر یا مادرشان فحش ندهید. ممکن است فعلا بچه باشند و زورشان به شما نرسد، اما بزرگ که شدند حداقلش این است که ازشما بدشان خواهند آمد.فراموش نکنید بچه ای که به تشویق پدر ، مادرش را مسخره کند یا دست روی او بلند کند ، در آینده پدر را مثل حب قورت می دهد و بالعکس.»
باور نمی کردیم. مگر پدر دیوانه شده که بچه اش را به این کارهای ناپسند تشویق کند؟
سایت قایاقیزی

1 comment:

دختر مهربان امیلی said...


شهربانو خانم من نظر بلند بالایی فرستادم پس کو نظرم ؟
پدر مهربانم رفت به رحمت خدا همان پدر مظلومی که برای شفایش ازتون خواستم برایش دعا کنید
ایشان به المان هم رفته بودند سالها از طرف محل کارشان به هامبورگ رفته بودند
واقعا من از تون انتظار نداشتم
من دهسال یا بیشتر از روزی که وبلاگتان در پرشین بلاگ را زدید می خونمتان
چرا به من بی کسی که هیچکسی را نداره جفا می کنی خیلی دلم شکست
پدرم اخرا می گفت منی اپارروز تبریزه منی اپاروز تبریزه

عزیز دلم می خواستم ازتون خواهش کنم برام دعوت نامه بفرستید بیام زیارتتان کنم
آه خدایا خودت کمکم کن
جولوم ایستیر
منی سری می سن من همشهری ام الله بلیر سنی چوخ سویرم
ساغ اول