2010-01-01

جن ها

بچه که بودم از جن ها خیلی می ترسیدم. حکیمه می گفت :« مادربزرگم می گوید جن ها در خانه های خرابه زندگی می کنند و شبها داخل حمام می خوابند. ثروتمندهایشان در کوه و صحرا ، زیر زمین زندگی می کنند. آنها از فلز و بسم الله و کتاب قرآن می ترسند. چون خودشان کوتوله و بدترکیب هستند ، از بچه های آدمیزاد خوششان می آید و دلشان می خواهد نوزاد آدمیزاد را بربایند و با نوزاد خود عوض کنند . برای همین هم نوزاد آدمیزاد که به دنیا می آید ، برایش از دعانویس دعا می گیرند و لای پارچه می پیچند و با سنجاق قفلی به یقه زیر پیراهنش سنجاق می کنند. بعضی ها هم جهت اطمینان وان یکاد طلا را با سنجاق قفلی بر یقه پیراهن نوزاد سنجاق می کنند که هم آیه قران دارد و هم از طلاست. مطمئن می شوند که جن ها نمی توانند به او نزدیک شوند.»
داستانهای مادربزرگ حکیمه که تا حدودی شبیه داستانهای مادربزرگ من و مهناز و مهرناز بود ، مرا بیش از پیش می ترساند. بخصوص که حمام خانه ما هم در زیرزمین خانه مان بود و گاهی صداهائی از آن تو می شنیدم. مادرم می گفت :« چون از جن می ترسی و در ذهن ات وجودش را باور کرده ای این صداها به گوشت می رسد. جن اگر هم بود حالا دیگر نیست. رفته پی کار و گرفتاری و بدبختی خودش.»
از مادر گفتن و تسلی دادن و تکذیب کردن وجود جن ها بود و از من ترسیدن و ترسیدن و ترسیدن.
*
داشتم دروس
واغوم نیشت در دویچه وله را مرور می کردم که به جن ها رسیدم . جن های نیکوکار در صخره لورلای زندگی می کردند. آنها کوتوله بودند و به چشم دیده نمی شدند. این جن ها شبها وقتی مردم می خوابیدند ، از غار بیرون می آمدند و کارهای نیمه تمام مردم را انجام می دادند. روزی از روزها زن کنجکاو خیاط برای این که بداند چه کس یا کسانی نیمه شب می آینند و کارهای خیاطی شوهرش را انجام می دهند ، روی پله ها مقدار زیادی نخود پاشید. جن های نیکوکار روی نخودها لیز خورده وبه زمین افتاده و بدنشان درد گرفت. زن کنجکاو با شنیدن سر و صدای آنها فوری چراغ را روشن کرد ، اما موفق به دیدنشان نشد . چون جن های نیکوکار با عجله از آن محل دور و ناپدید شدند و دیگر هیچ وقت برای کمک مردم برنگشتند.
*
ما نیز درمورد جن ها سخن و ضرب المثل فراوان داریم . از آن جمله :
ائله بیل جن ده ییشیغی دیر/ مثل این که عوض شده جن است.
ائله قورخور جن ده میردن قورخان کیمی / آنچنان می ترسد گوئی جن آهن دیده.
جن بسم الله ائشیتدی. / جن صدای بسم الله شنید.
جننی اولوب / جنی شده ، یک چیزی شبیه به دیوانگی
*

No comments: