2021-01-26

سکّه ها

یادش به خیر، زمانی اینها اسکناس بودند . با دویست تومان و پانصدر تومان خیلی خرید می کردیم. اینها نیز به تاریخ پیوستند.

 

2021-01-20

یک روز سرد

کرونا غوغا می کند. می کشد و می بلعد و دم به تله نمی دهد. خانه که هستی حوصله ات سر می رود، بیرون که می روی با دیدنِ آدمیزاد، ترس برت می دارد. در این غوغای مرگ و میر، دل به دریا می زنم و از خانه می پرم بیرون. هوا سرد و تاریک و بادی است. آرام قدم برمی دارم. کوی و برزن، ساکت و سوت و کور است. کسی بیرون نیست. هرازگاهی آدمیزادی نمایان می شود که با عجله و تند راه می رود که زودی به مقصد برسد و گیرِ کرونا نیفتد. از کنار فروشگاه بزرگ رد می شوم. از مکانی که در روزهای عادی پرجنب و جوش و پر از خریدار بود، می گذرم. درِ بزرگش بسته و دلگیر و غمگین، گوشه ای کز کرده است. به کارکنانش فکر می کنم که سر وقت در محلِّ کارشان حاضر می شدند و برای بردن لقمه نانی بر سر سفره شان تلاش می کردند. اکنون حالشان چطور است؟ حتما پس انداز دارند. اگر نداشته باشند چه؟ ادارۀ کار و غیره کمکشان می کند. اگر آنها هم نتوانند کمک کنند، چه؟ خدا بزرگ است. راستی از کارگران و دستفروشان آب و خاکم چه خبر؟ از بقیه چه خبر؟ همه مجبورند برای گذران زندگی کار کنند. بیکاران ولایتم چه می کنند؟
با این افکار پریشان، خودم را جلو داروخانه می بینم. وقت را غنیمت می شمرم. تا اینجا آمده ام خوبست که داخل شوم و مجلّات داروخانه را بگیرم. این مجلّات ماهی یکی دو بار با موضوعات مختلف چاپ و رایگان به علاقمندان داده می شود. جلو در ورودی، سه نفر، سرِ صف ایستاده اند. فاصلۀ هر کدام از یکدیگر حدود دو متر است. پشت سر نفر سوّم می ایستم و بالاخره نوبت به من می رسد. مجلّات را می گیرم و به خانه برمی گردم.
به خانه که می رسم، با ماسک وارد دستشوئی می شوم و دستهایم را شسته و ضدعفونی می کنم. آینه روبرویم است و قیافه ام را نشانم می دهد. پارچه ای دور دهانم را محکم گرفته است. از دیدن قیافه ام هم افسوس می خورم. افسوس می خورم به سالهای گذشته که چقدر راحت و آزاد و بی دغدغه از خانه بیرون می رفتم و بدون ترس از این میکروب فسقلی مردم آزار، خرید کرده و به خانه برمی گشتم. مهمان می آمد و مهمانی می رفتیم و کلی خوش می گذشت. چه غذاهای مختلف و کیک های رنگارنگی می پختیم و چقدر ریخت و پاش می کردیم. اکنون مواظبیم که آذوقه تمام نشود. چرا که ایستادن سرِ صف آن هم با ماسک، خود حکایتی دیگر است.  
به قول سعدی:
نداند کسی قدر روز خوشی
مگر روزی افتد به سختی کشی

زنگ تفریح



 

2021-01-19

کاش

کاش می توانستم ( وقتی زورم به تو نمی رسید.) تو را هم مثل همکلاسی هایم بترسانم. بگویم:« مامانیمی باشیوا گتیره جاغام. » و تو از ترس مادرم و خانم ناظم و خط کش اش دست از سرم برمی داشتی.


 

زنگ تفریح



 

2021-01-14

دلایل شادی


برای شاد بودن، نیازی به اتّفاقی بزرگ نیست. همین که بهانۀ کوچکی برای شادی داشته باشی کافی است. همین که یوسف علیخانی کتابهای درخواستی ات را بفرستد، کافی است. خاما را به دست بگیری و نتوانی برای صرف چای یا قهوه کنارش بگذاری. چه کتاب خوش خوانی است این خاما.
شادی امروز من، پیاده روی در هوای سرد و ابری و بادی و تیره، کنار درختانی که همچون سربازان، به ردیف صف کشیده و برایم سلام می دهند، بود.
شادی امروز من، تماشای جوانه های سنبل و گل برف و... بود که در این سرما سرکی از زیر خاک کشیده و تماشایم می کردند. پس از تماشای این کوتاه قدان زیباروی، شادی من با دیدن کتاب« اسب ها در کنار یکدیگر» نوشته محمود دولت آبادی، ارسالی از کتاب آیدا، کامل شد.
خوش آمدی محمودجانِ دولت آبادی. قلمت برقرار و جان و دلت سلامت.

*

2021-01-09

یادش به خیر

 

با این دو ریال یام یام می خریدیم.
سلام سلام ای بچه ها
من یام یامم دوست شما
*
با این دو ریال من و دوست جان یک عدد ساندویچ می خریدیم و از وسط نصف کرده و می خوردیم و از زندگی لذت می بردیم.
بعد از چند سالی اجناس گران شدند و پنجاه ریالی ها جای دو ریال را گرفتند.

2021-01-06

دلتنگم و دلتنگم و دلتنگ

چه روز غمگین و کسل کننده ای است. خورشید پشت ابرها پنهان شده، باران حوصله باریدن ندارد. باد با خشم و بغض فراوان می وزد و اشیا را به این سوی و آن سوی پرتاب می کند. دلتنگ و غمگین گوشه ای می نشینم و سعی می کنم جرعه ای از چائی ام را قورت بدهم. داغِ داغ است. او نیز حوصله ولرم و نوش جان شدن را ندارد.
یاد شعر مرحوم مهدی اخوان ثالث می افتم که می فرماید:
مرا دوباره بسازید و پرورش بدهید
از اینکه اکنون هستم خوشم نمی آید
خدای من تو مرا باز آفرینی کن
پدر بگو که مرا مادرم ز نو زاید
*
نه نغمه نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان نه نغمه صاف و کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
من باشم و من باشم و من باشم و من
*

 

2021-01-02

کاکتوس ها

 

کاکتوس ها این گل های صبور و مقاوم و بی ادعا، زیبا هستند و چشم نواز



2021-01-01

سال نو و هوای سرد

 به قول مرحوم اخوان ثالث عزیز
« هوا بس ناجوانمردانه سرد است آی»