2013-12-27

ایران سرزمین اقوام و رقص های رنگارنگ



به نقل از دویچه وله فارسی / فرهنگ و هنر   


ورشرنک، رقص محلی سبزوار : گفته می‌شود که ورشرنگ رقصی است که در زمان حمله مغول‌ها ، که هرگونه تحرک نظامی ایرانیان ممنوع بودند مورد توجه قرار گرفت. سبزواری‌ها در پوشش این رقص در واقع مهارت‌های نظامی را تمرین می‌کردند. رقص ورشرنگ فلسفه‌ دیگری نیز دارد و از آن به عنوان آیین شکرگذاری پس از برداشت محصول کشاورزان یاد می‌شود.
رقص هتن یا هتم : هتن به معنی کرانه‌های کوه یا شیربیشه و نوعی سماع عارفانه است که در آن افراد دایره‌ای درست می‌کنند و در حال گردش پاهای خود را به زمین می‌کوبند. بعد به تدریج به رقص خود سرعت می‌دهند و در حال چرخیدن دست‌های خود را به هم می‌کوبند و دایره را کوچک‌تر می‌کنند.
چوب بازی : این رقص شاید نمونه‌ای از شمشیربازی‌های ایران باستان باشد که در آن دونفر به صورت دایره‌ای می‌چرخند. آنها دو چوب در دست دارند و نفر اول چوب‌های خود را به چوب‌های نفر دوم می‌زند و هر که چوبش شکسته شود، از دایره بیرون می‌رود. این رقص در خراسان و سیستان و بلوچستان به شکلی تقریبا مشابه اجرا می‌شود.
کرمانجی، رقص کردهای خراسان : کرمانجی چون رقص‌های شرق و مرکز خراسان در دایره و دور انجام می‌گیرد و بصورت زنجیره‌ای و سلسله‌ای است. نخست با ریتمی آرام و سنگین آغاز و به مرور تند و تندتر می‌شود. ادوار رقص بعد از آرام شدن و تند شدن دوباره از سر گرفته می‌شود و همواره پس از همهمه و حرکت‌های تند، ریتم آهسته می‌شود.
رقص چاپی : از انواع رقص زنانه سیستانی می‌توان به رقص چاپی اشاره کرد که صورت ویژه آن کوبیدن متناوب پا بر زمین به دنبال ضرب‌های مشخص ساز دایره می‌باشد.
رقص شمشیر : در میان رقص‌های مردانه سیستان و بلوچستان می‌توان به رقص شمشیر و یا صورت ساده‌تر آن یعنی رقص چوب اشاره کرد که به همراه دهل و ساز اجرا می‌شوند.
رقص کردی : رقص کردی بخشی از آیین‌های نمایشی کردها است که بصورت گروهی و به شکل حلقه‌ای ناکامل مرکب از رقصندگان زن و مرد در حالی اجرا می‌شود که پنجه دست‌هایشان به هم گره خورده است و از چپ به راست در حرکت هستند.  رقص دو دستماله، لب‌لان، چپی، پشت‌پا، گریان (گهریان به معنی گشتن)، زنگی یا زندی، سه‌جار، خان‌امیری، فتاح پاشایی و سه‌پایی از جمله انواع رقص‌های کردی هستند که در ریتم و نحوه اجرا کمی با هم تفاوت دارند.
دستمال بازی، رقص بختیاری‌ها : زنان مردان با لباس‌های محلی در یک دایره بزرگ این رقص را اجرا می‌کنند. رقصنده‌ها معمولا دستمال‌های رنگی در دست دارد و همراه با حرکت پاها و نوای نی و نقاره دستان خود را بالا و پایین می‌برند.

همراهی تشمال با رقص : رقص لرها و بختیاری‌ها با موسقی سنتی آنها که تشمال گفته می‌شود همراه است. تشمال از کرنا (سرنا) و دهل (طبل) تشکیل شده است. نوع کوچک این ساز که به آن ساز چپ می‌گویند را در مراسم عزاداری می‌نوازند.

رقص محلی در شمال ایران : ساکنان استان‌های شمالی ایران نیز رقص‌های محلی مختلفی را اجرا می‌کنند. رقص قاسم‌آبادی و رقص برنج از جمله آن‌ها هستند.

یزله : یَزله یا هوسه یکی از گونه‌های رایج موسیقی محلی جنوب ایران است. یزله به وسیله گروهی از خوانندگان غیرحرفه‌ای اجرا می‌شود و با دست زدن و پا کوبیدن همراه است یزله به جز در خوزستان در استان‌های جنوب ایران نیز رواج دارد گرچه شکل اجرای آنها اندکی متفاوت است. یزله در اعیاد و مراسم‌های اجتماعی اجرا می‌شود. گاهی نیز شکل اعتراضی به خود می‌گیرد

رقص بندری : نوعی دیگر از رقص که در جنوب ایران رواج دارد، رقص بندری است. این رقص با حرکات سریع سینه و دست‌ها همراه است و ریتمی تند دارد که گاهی با دست زدن‌های ریتمیک نیز همراه می‌شود. در شهرهای مختلف جنوب ایران نحوه اجرای آن اندکی متفاوت است.

رقص بابا کرم : در میان رقص های فولکلور ایرانی، رقص "باباکرم" بازمانده از دهه ۲۰ شمسی و از رقص‌های به اصطلاح کوچه بازاری و تخته حوضی است. در بابا کرم از حرکت شانه و کمر استفاده می‌شود و رقاص لباس سیاه و سفید جاهلی بر تن می‌کند و معمولاً لنگی را بر گردن آویزان کرده و از آن در طول اجرای رقص استفاده می‌کند.

رقص سماع : سماع به نوعی از رقص صوفیه شامل چرخش بدن همراه با حالت خلسه برای اهداف معنوی گفته می‌شود. در سماع مولانا دستی که به سوی آسمان است، نماد دریافت فیض مبدأ هستی، و دستی که به سوی زمین است نماد بخشش به کل موجودات است و انسان در این میان به عنوان واسطه مطرح است. لباس نیز در سماع حائز اهمیت است؛ لباسی سفید با دامن بلند که نمادی از روح یا جهان روحانی است که فرشتگان را به ذهن می‌آورد.  

رقص دراویش: فرقه‌های مختلف دراویش مراسم خود را به اشکال مختلف برگزار می‌کنند. در برخی اجراها‌، مراسم نیایش به صورت رقص انجام می‌گیرد. به عنوان نمونه دراویش ‌قادری ‌در ذکر "هره" به‌طور ایستاه ‌حلقه‌ای‌تشکیل‌می‌دهند و خلیفه ‌در وسط‌ ایستاده‌ و رهبری‌ذکر را به‌عهده‌می‌گیرد. این‌ذکر با آهنگ ‌طبل‌، دف ‌و شمشال ‌همراه‌است‌.

رقص آذربایجانی : رقص‌های آذربایجانی از سری رقص‌های فولکلوریک هستند که از نسلی به نسل بعدی منتقل و در این پروسه توسعه و شکل گرفته‌اند. در حال حاضر از این رقص‌ها در مجالس عروسی در ایران و جمهوری آذربایجان استفاده می‌شود. ده‌ها نوع رقص آذری وجود دارد که از ان جمله می‌توان به جنگی، انزلی، آسما کسمه، ساری گلین، مارال، آغ چیچک، دیلیجان، عاشق‌آبادی، ناز ایلمه، چوپان رقصی و آغ چیچک اشاره کرد‌.

رقص ترکمن‌ها : ترکمن‌ها آیین‌های سنتی رازآلودی دارند؛ از ذکر خنجر که همراه با حرکات موزون و آواهای عجیب است تا پرخوانی یا پری‌خوانی‌هایشان که ریشه در هزاران سال پیش دارد. می‌گویند ریشه‌های این آیین به دوران پیش از میلاد و زندگی شمن‌ها بازمی‌گردد. شمن‌ها به نقاطی می‌رفتند که پای هیچ انسانی به آن نمی‌رسید و ساعت‌ها در کنار آتش می‌چرخیدند و با خواندن ذکرهایی به عالم ماوراء وصل می‌شدند.

*

سایت دویچه وله 
*

2013-12-20

شب یلدا بود

شب یلدا بود و یک دنیا صلح و صفا و دوستی .
شب یلدا بود و نخود و کشمش و تخمه هایی که اورقیه آنا در تابستان از هندوانه و خربزه و آفتاب گردان گوشه حیاط جمع  کرده و با نمک تفت داده بود.
شب یلدا بود و گندم سرخ کرده مادربزرگ که قاویرقا نام داشت.
شب یلدا بود و پشمکی شیرین و خوشمزه.
شب یلدا بود و هندوانه ای که دعا می کردیم پوچ  ( ایچی  کئچمیش ) نباشد و بیشتر وقتها  دعاهایمان برآورده نمی شد و به شکستن تخم های ریز و درشتش قناعت می کردیم.
شب یلدا بود فامیل های دور هم جمع شدن ها و به بهانه ی پوچی هندوانه خندیدن ها.
شب یلدا بود و کاسه پرآب و دو سوزن داخل آب مادربزرگ .
شب یلدا بود و حافظ و فال حکیمانه اش.
در آن شب یلدایی که بود و زیبا و خوش بود کاری به کار تلویزیون نداشتیم. کسی به کسی اس ام اس نمی فرستاد. هیچ کس با موبایل بازی نمی کرد. همه حواس پیش همراهان و هم اتاقان عزیزبود . بعضی وقتها هم برق می رفت و زیر نور لامپایی که از پدربزرگ مرحوم به یادگار مانده بود ، می نشستیم و سایه های بزرگ و کوچک شده مان ، زیر نور چراغ ، وسیله ای برای خنده و تفریح مان می شد. دست هایمان زیر نور چراغ اشکال گرگ و روباه وزاغ می گرفت .
این چنین بود که شب های یلدا خیلی خوش می گذشت. به اندازه ای که در گوشه دلمان خاطراتی بس زیبا ثبت می کرد و دفترمان از این خاطرات خوب و به یاد ماندنی پر می شد.
آیا جوان های امروزی نیز می توانند با اس ام اس ها و موبایل نیم وجبی خود خاطراتی به زیبایی خاطرات ما ثبت کنند؟
*

چیلله گئجه سیدی ، بیر دونیا سئگی ، یولداشلیق ، ایستی قانلیق
چیلله گئجه سیدی ، نخود کیشمیش ایله  اورقیه آنامین قاوین – قارپیز دان ، حیه ط بوجاغیندا اکدیغی گونه باخان توخوموندان ییغیب قاویردیغی چه وده کلر.
چیلله گئجه سیدی ،  بؤیوک آنامین قاویردیغی بوغدا ایلا ، کی اونا قاویرقا دئییردیلر.
چیلله گئجه سیدی ، شیرین دادلی پشمک ایله.
 چیلله گئجه سیدی ، قارپیزیلان کی دعا ائلیردیک ایچی کئچمیش اولماسین ، نه یازیق کی دعالاریمیز قبول اولموردو ، آنجاق اونون یئکه – خیردا چه رده کلرینن کئچینیردیک.
چیلله گئجه سیدی ، قوهوملارینان بیریئره ییغیشیب ، ایچی کئچمیش قارپیزی اورتایا قویوب گولمک.
چییله گئجه سیدی ، بؤیوک آنامین تاسیلا ایچینده کی دولو سو و ایینه لر.
چیلله گئجه سیدی  ، حافظ ایله حکمتلی فالی.
او چیلله گئجه سی ائله گؤزلیدی ، ائله خوشویدو کی ، داها تلویزیون لا ایشیمیز یوخویدو. کیمسه ، کیمسه یه اس ام اس یازمیردی. کیمسه موبایل ایلا اوینامیردی. هامینین فیکری اتاق دا ایله شن اورتام دایدی. هردن ده بیر برق لر گئدیردی. بیز قالیردیق  ، رحمتلی بؤیوک آتامدان قالان لامپا چیراغی. لامپاچیراغینین آلتیندا کیچیلیب – بؤیوین کؤلگه لریمیز بیزیم شن لیکیمیزه اورتاق اولوب گرلدورمه یه کافی ایدی.اللریمیز لامپانین ایشیغینین آلتیندا قورد ، تولکو ، ایلان و قارغا شکلینه دوشوردو.
بئله سینه ایدی کی چیلله گئجه لری چوخ گؤزل بیر گئجه اولوردو. اوقدر گؤزل کی اوره ییمیزین بیر کؤشه سینده گؤزل بیر خاطیره یازیلیردی. خاطیره دفتریمیز شن لی و یاددان چیخمامالی بیر گون ایله دولوردو.
دئییرم یوخسا ایندی کی جاوانلار ائیلیه بیلرلر اس ام اس لرینن ، یاریمچیق موبایل لارینان بیزیم خاطیره لریمیز کیم خاطیره یازالار؟  

2013-12-04

یک ضرب المثل همین طوری از سر دلتنگی

بعضی وقت ها آدمی به قدری مایوس می شود که قلم نیز حوصله نوشتن را از دست می دهد و دلش می خواهد کوتاه کوتاه بنویسد وسپس سکوت کند. اما گاهی یک جمله کوتاه یک کتاب سخن با خود دارد. 
یاد قیزیندان باجی چیخماز: از دختر بیگانه خواهر نمی شود. 
کسی که خواهر واقعی ات نیست نمی تواند خواهر واقعی برایت باشد. 
قاین آنادان آنا چیخماز: مادر شوهر یا مادرزن ، نمی توانند مادر واقعی تو باشند.
*
این پست کوتاه کوتاه ، تقدیم به دوست جان
*

2013-11-26

زنان آذربایجان

نگار همسر و همرزم کوراوغلو : نگار دختر سلطان عثماني است كه قصر پر زرق و برق پدر، زندگي اشرافي آميخته به تزوير و دورويي قلب حساس او را به تنگ آورده و از سوي ديگر آوازه ي كوراوغلو و جامعه ي آرماني چنل بئل، شوق رسيدن بدان سرزمين را در دل او بيدار كرده است. او از تملق، چاپلوسي، زر وزور، فساد و قساوتي كه در دربار مي گذرد به جان آمده است و آرزو دارد در سرزميني آباد و آزاد در كنار مردي آزاده و دلاور زندگي كند. پس نامه اي به كوراوغلو مي نويسد و از او مي خواهد كه اگر جوانمردي است كه آوازه اش همه جا را پر كرده است و دلاوري است كه بيمي از سلطان ندارد بيايد و او را همراه خود ببرد و كوراوغلو نيز با لباس اوزانها (آشيقها) بدانجا مي آيد و بعد از رزمي جانانه، نگار را بر ترك اسب خود مي نشاند و به چنلي بئل   مي آورد . نگار، همسر كوراوغلو مي گردد و جنگجويي دلاور؛ كه كوراوغلو را از اشتباهات فراواني مبرا مي سازد و براي دلاوران آن سرزمين، مادري مهربان و راهنمايي آگاه مي شود . او در تمامي جنگها، شمشير به دست مي گيرد و عليه دشمنان وطنش مي‌جنگد.
*
هاجر همسر و همرزم قاچاق نبی : هاجر همسر نبی از جقوق مردم دفاع می کرد و چندین بار دستگیر و زندانی شد که قاچاق نبی همراه سوارانش او و زندانی های دیگر را نجات داد. هاجر سوار بر اسب ، تفنگ به دست می گرفت و همراه همسر به دفاع از مردم می پرداخت.
*
کلدانیه همسر و همرزم بابک خرم دین 
*
نوشابه حکمران عادل شهر زنان آمازون آذربایجان 
*
زینب پاشا رهبر زنان تبریز در دوره  مشروطه – اینجا نوشته ام
*
خورشید بانو ناتوان : در سال 1830 میلادی در شهر شوشا به دنیا آمد .دختر مهدی قلی خان حاکم خانات قره باغ و بهترین غزل سرای آذربایجانی در قرن نوزدهم است. او به زبان ترکی آذربایجانی و فارسی شعر می سرود. خورشید بانو رهبر انجمن ادبی مجلس انس بود. وی در سال 1897 درگذشت.
*
حیران خانم  : در زمان فتحعلی شاه و نایب السلطنه اش عباس میرزا می زیسته است. او در تبریز متولد شده و همراه خانواده به شهر نخجوان کوچ کرد. در جنگ ایران و روس نامزدش به جبهه رفت و دیگر باز نگشت.او به نلمزدش وفادار ماند و تا آخر عمر ازدواج نکرد. حیران خانم از طایفه بزرگ دنبلی های آذربایجان است.او مدت ها در نخجوان و ارومیه و خوی زندگی کرد.
*
حکیمه بلوری : در سال 1926 در ولایت خمسه شهر زنجان به دنیا آمد و در سال 2000 در باکو درگذشت. شاعری توانا بود و شعر معروف تبریز یکی از شاهکارهای ادبی اوست  که جاوید تبریزی خوانده است.  

تبریز
قوللاریم دولانا بوینونا بیر گون
گئنه باش قویارام دیزینه تبریز
حسرتدن هیجراندان جانا دویموشام
دویونجان باخارام اوزونه تبریز
*
بولانیق سولارین آخسین دورولسون
تزه گول لرینه بوسات قورولسون
سهند جمالینا بیرده وورولسون
بیر غبار قونماسین اوزونه تبریز
*
گولوستان باغینین سئیرینه گه لیم
لاله یاماجیندا بیرده دینجه لیم
اوتن گونلرینه یئتیشمه ز الیم
دوشوم هئچ اولماسا ایزینه تبریز
*
آنا تبسمین آی ایشیغی دیر
قولوم قامتیوین سارماشیغی دیر
شعریم بو دونیانین یاراشیغیدیر
اینجی سی توکه نمه ز خزینه تبریز
*
سن شاعیر عمرومه وقار وئریبسه ن
سولوب سارالمایان گولعذار وئریبسه ن
اعتبار وئریبسه ن ایلقار وئریبسه ن
هر ایگیت اوغلونا قیزینا تبریز
 *

2013-11-12

عالم تاج قائم مقامی متخلص به ژاله



عالم تاج قائم مقامی در سال 1262 هجری شمسی در فرهان به دنیا آمد. نام مادرش مریم یا گوهر ملک دختر و نام پدرش  پدرش میرزا فتح‌الله بود. او در سن پانزده سالگی همراه پدرش به تهران رفت.
در دوران جوانی با علی مردان خان بختیاری که دوست پدرش بود ، ازدواج کرد. او فقط یک فرزند پسر به نام حسین پژمان بختیاری به دنیا آورد و پس از مدت کوتاهی زندگی مشترکش به جدائی ختم شد.
او در سال 1326 در تهران درگذشت. 
گفتگوهایش را با چرخ خیاطی و سماور و فرزند به دنیا نیامده و ... را که درد دل بیشتر زنان است ، خیلی دوست دارم.  
لینک تعدادی از اشعار عالم تاج قائم مقامی متخلص به ژاله :
*
*
*
*
*
*
*
*
*
این اشعار را می توانید در سایت پر محتوای راوی حکایت باقی ( علی رضا افزودی ) سایت پرند ، با صدای پروین محمدیان گوش کنید. 
*
در سایه روشن کلام سایت پروین محمدیان
*

   

2013-11-05

سلطان محمد فاتح

بعد از سریال پر بیننده محتشم یوز ایل یا سده باشکوه و یا همان حریم سلطان ، نوبت به سلطان محمد فاتح رسید. این سریال تاریخی نیز با  رمان و رویا و افراط و تفریط  آمیخته است. در قسمت دوم این فیلم ،  محمد فاتح تصمیمی گرفت و آن را به ثبت رساند. با این عنوان که « بعد از مرگش هر کدام از پسرانش که بر تخت می نشیند ، می تواند برادران دیگر را از دم تیغ بگذراند. » بنا به اظهار خودش این تصمیم را برای بقای دولت عثمانی و اسلام گرفت.
در این سریال سلطان محمد فاتح سه زن دارد. گل بهار خاتون مادر شاهزاده بایزید ، گلشاه خاتون مادر مصطفی  و چیچک خاتون ، مادر جم . با این تصمیم شاه ، وحشت و اضطرابی شدید بر دل چیچک خاتون می افتد ، زیرا پسرش کوچکترین پسر شاه است و به احتمال قوی بعد از پدر توسط برادر به قتل خواهد رسید. او به دست و پای سلطان محمد می افتد و پس از ناامید شدن از سلطان به سراغ شاهزاده مصطفی می رود تا  از او قول بگیردکه بعد از نشستن بر تخت سلطنت به فرزند او رحم کند. او به خوبی می داند که اگر بایزید به جکومت برسد رحمی به برادران نخواهد کرد. گل بهار خاتون مادر بایزید ، زنی است از جنس خرم سلطان . گلشاه خاتون اعتماد به نفس بیشتری دارد زیرا که پسرش محبوب یئنی چری هاست.  اما نمی داند که گل بهار خاتون در پی دسیسه است تا مصطفی را از چشم یئنی چئری ها بیاندازد و پسر خود را جانشین او کند. 
 دو سریال تاریخی مختشم یوز ایل و فاتح را که می بینم ، فاتحه ای بر روح مرحوم دبیر تاریخمان می خوانم که می گفت : «  از پدری که بر پسر رحم نکند چگونه می توان انتظار ترحم داشت؟ »و الی آخر

2013-10-30

ترجمه شعر به کجا می روی ؟ - هارا گئدیرسن ؟

 به کجا می روی ؟

به کجا میروی ؟
به کجا میروی ! ! ؟ زیارت خانه خدا ... دیدن خدا ؟
درب آن خانه روبرو را بکوب ...آری همین خانه ای که یتیم خانه است...
همین خانه ای که هر شب بچه ها گرسنه می خوابند ... خدا امشب آنجاست ...
امشب قبل از سفرت ... لحظه ای به میهمانی همسایه درآ ...
ببین قابلمه ای که روی اجاق است را ... پر از آب !!
آری ... فقط آب !
و مادر با قاشقی در دست ... آنقدر غذا را به هم میزند ...
می چشد! ... نمک میزند ! ... تا بچه های گرسنه به خواب روند ...
دیشب هم همین غذا را می پخت ... و فردا شب ...هم
...
پای به راه کدامین سفری ! ؟
امشب ... قبل از سفرت ...
سری به خانه همسایه دیوار به دیوار بزن ... !
آری همان خانه ای که پدر ... در بستر بیماری ...
به خاطر تهیدستی ...دارو ...درمان !
مرگ را انتظار میکشد !
همین همسایه ای که دیروز با رویی گلگون از شرم مبلغی را به رسم وام طلب کرد !!!
کمکش کردی ؟ ... نداشتی ...!؟
...
عازم کدام دیاری !؟
امشب قبل از رفتنت ...
سری به خانه آن آشنا بزن ...
همان که با تو همخون است ...
همان که ... دیشب برای خداحافظی و حلالیت رفته بودی ...
و گفتی خدا قسمت کند ... سفر هفتم است ...
همان که فرزندانش به خاطر تنگدستی ... به خاطر لباسهای کهنه شان ... در گوشه ای به خفت خود را از چشم تو پنهان ساختند ...
...
در کدامین هوائی !!!؟ ... محشر عرفات !
منا ... یا جمرات ... ؟
زحمت سفر بر خود هموار مدار ... که شیطان در قلب تو... در روح توشت
برای خلوص ... خود را رمی کن ... خود را برهان ... از خود !
که خدای بر تو حرام کرد ... در این سفر ... حتی دیدن خود ( ت ) را در آئینه
شاید در هوای مقام ابراهیم ... ی !!!؟
همان موحدی که در پیمودن راه خلوص و بندگی ... به فرمان فرزند را به مسلخ برد !؟
ابراهیم ... فرزند را به مسلخ برد ... تو ایمان را ... !
...
زیارت ائمه بقیع ... با پیامبر را ... دلتنگی ؟
همان پیامبری که فرو ریخت سقف آن مسجدی را که اجداد تو به ریا و تزویر ساختند را ...
فرمان داد !؟
...
طالب کدامین زیارتی ... زیارت خدیجه کبری !؟
همانی که تماممی اموالش را در راه دین و مردمش ... انفاق کرد !؟
...
برخیز ...
رخت ریا بر تن بدران ...و
احرامت را ...همان تن پوشی که از هر تملق ... از هر ریا تهیست ...
بر تن کن ...
خسی شو ... برای آن میقات !!!
که قیامت ... ت ... نزدیک است
...
خدای را... در آن یتیم خانه ...
کنار آن قابلمه پر آب ...
خدای را ... بر بالین آن بیمار ...
خدای را ... در نا امیدخانه سالمندان
همانجا که پدر و مادرمان در انتظار جرعه ای محبت و در صف مرگ ایستاده اند ...
خدای را ... در بی بضاعت خانه های آبرومند ...
خدای را ... هزار جای دیگر طواف کن ...
...
کعبه خود سنگ نشانیست که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند و ببین ... یار کجاست
منبع : وبلاک پوچ . س .. ت ... ا .... ن
http://poochestan.blogfa.com/
………………………
هارا گئدیرسه ن ؟
آللاهین ائوینه ؟ آللاهین گؤروشونه ؟
اوزبه اوز ائوین قاپیسینی دؤی ، هه ن ، او ائوی کی یئتیم خانادیر
او ائوی کی هر گئجه اوشاقلار آج یاتیرلار ، آللاه بو گئجه اوردادیر
بو گئجه ، یولا دوشمه میشده ن قاباق ، بیر آز قونشو ائوینه قوناق گئت
باخ گِؤر ، اوجاق اوستونده کی قابلاما دولودور ،
دولودور سوینان
هه ن ، ته کجه سو
و آنانین الینده قاشیغی ، پیشمیشی قاریشدیریر
دادینا باخیر ، دوز سه پیر ، اوقه ده ر قاریشدیریر ، قاینادیر کی ، آج اوشاقلار یوخلویالار
دونه ن گئجه ده بو پیشمیشی پیشیرمیشدی
ساباح گئجه ده پیشیریه جاخ ، بیری گونده
*
هارا یوللانیرسان ؟
یو گئجه یولا دوشمه میشده ن قاباق
دوواربیر قونشووا بیر باش وور
هه ن ، او ائویکی آتاسی خسته دیر ، یورقان دوشه کده
یوخسوللوقدان ، داوا درمانسیزلیقدان
اؤلومون یولونو گؤزلور
بو قونشوکی دونه ن قیزارا-  قیزارا سه نده ن بیر آز بورج ایسته دی
وئردین ؟ یوخووویدی ؟
*
هارا گئدیرسه ن ؟
بو گئجه گئتمه میشده ن قاباق
او تانیشیوین ائوینه باش وور
اوکی سه نده ن قاپی بیردیر
اوکی دونه ن حلاللیق آلماغا یانینا گئتمیشدین
و دئمیشدین ، آللاه قویسا ، یئددی مینجی یولوندور
اوکی اوشاقلاری کاسیبلیقدان ، جیندیریق پالتارلارینا گؤره ،
بیر بوجاقدا گیزله نیب گؤزووه گؤرسه نمه دیله ر
*
هانسی هاواداسان؟
محشر عرفات؟
منا؟ یا جمرات؟
بو یولچولوغون زحمتینی بوینووا آلما ،
شئیطان سه نین اوره یینده دیر، سه نین روحوندادیر
تمیزله نمه کده ن اؤتور ، اؤزووی رمی ائله ، داشی اؤزووه وور ،
اؤزووی قورتار، اؤزونده ن
نه ده ن کی ، آللاه سه نه حرام ائیله دی ، بو یولچولوقدا ، حتی اؤزووه آینادا باخماغی
*
اولوکو ابراهیمین آیاغینا چاتماغ ایستیرسه ن؟
او آللاهلی نی کی آللاهین یولوندا
آللاهین بویوروقوینان ، بالاسینی سالللاخا آپاردی؟
ابراهیم بالاسینی سالللاخا آپاردی ، سه ن اینانجیوی
*
هانسینا گؤره اوره یین داریخیر؟ بقیعین زیارتی ، یا پئیغمبیرین؟
او پئیغمبر کی ،
آتا بابالارین ایکی اوزلولوق ، یالتاقچیلیقنان دوزه لده ن مه چیدین ییخماغینا بویوروق وئردی؟
*
کیمی زیارت ائله مه یه اوره یین چیرپینیر؟
خدیجه کبری زیارتینه؟
او کی بوتون وار یوخونو اینانجینین ، آداملارین یولوندا باغیشلادی؟
*
دور ، اویان ، ایکی اوزلولوق ، یالتاقچیلیق ، پالتارلارین اینینده ن چیخارت
احرام پالتارلاریوی ، او پالتارلاری کی هر یالتاقچی لیقدان ، ایکی اوزلولوکده ن پاکدیر، گئیین
کیچیل او میقاتدان اؤتور
نییه کی ، قیامت یاخیندیر
*
آللاهی ، او یئتیم خانادا
آللاهی ، اوجاق اوستونده کی سودان دولو قابلامادا
آللاهی ، نوخوش قونشونون باشی اوسته
آللاهی ، قوجالار ائوینین اومودسوزلوغوندا
اورداکی منیم سه نین آتا آنالاریمیز اوره یی ، بیر آز محبتده ن اؤتور چیرپنیر
اورداکی اومودسوزلوغنه ن اؤلوم صفینده نوبه یه دوزولوبله ر
آللاهی ، آبیرلی کاسیبلارین ائوینده
آللاهی ، مین یئرده
آللاهی ، هر یئرده زیارت ائله
*
کعبه بیر نیشان داشیدیر
بیر داشدیر کی یولووی آزمییا سان
سه ن کی آزیبسان
بیرده احرام باغلا

حاجی بیر یولدا احرام باغلا آختار ، گؤر ،

یار هاردادیر ، یار هاردادیر 
*

2013-10-23

مولا علی



 
بدانید که زبان پاره ای است از انسان. اگر آدمی سخن گفتن نتواند، زبان او را گویا نگرداند و اگر بر گفتار توانا بود، گویایی به زبان مجال درنگ ندهد. ما امیرانِ گفتاریم. سخن، به تعلیم ما ریشه دوانیده و شاخه های خود را بر سر ما تنیده.
بدانید خدایتان بیامرزاد! شما در زمانی به سر می برید که گویندۀ حق اندک است در آن، و زبان در گفتن راست ناتوان. آنان که به حقّ اند خوارند و مردم به نافرمانی گرفتار، و سازش با یکدیگر را پذرفتار. جوانشان بدخو و پیرشان گنهاکار. عالم شان دورو، قاری شان سودِ خودجو، نه خردشان سالمند را حرمت نهد و نه توانگرشان مستمند را کمک دهد.
« نهج البلاغه خطبه 234» ترجمۀ دکتر سیّد جعفر شهیدی

2013-10-11

گل شویودو


آن قدیمها که بچه مدرسه ای بودیم ، بهار که می رسید ، اورقیه آنایمان قوطی مخصوص تخم گل هایش را از یخدانش بیرون می آورد و تخم گل ها را با سلیقه و حوصله دورتادور باغچه حیاطمان با نظم و ترتیب می کاشت. تخم سیاه تپلی و کوزه مانند لاله عباسی و تخم سوزنی شکل نیم سانتی شویودو برای اورقیه آنایمان معرفتی از معرفتهای بی کران پروردگار بود. دیری نمی گذشت و جوانه ها به گل می نشستند و دور به من و دوست جان می رسید. گل های لاله عباسی را می چیدیم و لب ها و گونه هایمان را با آنها بزک می کردیم. چادرهای گلی گلی مان را هم به تقلید از فیلم های هندی ، دور کمر و سر می پیچیدیم . این گل را هم که ما به آنها « شویودو » می گفتیم چیده و گلبرگهایش را آهسته روی ناخن هایمان قرار می دادیم و صبر می کردیم که یک کمی خودشان را بگیرند. آن گاه برای خودمان خانمهای شیک و خوشگل می شدیم و خاله بازی هایمان جان می گرفت. البته دستهایمان بسیار آهسته تکان می دادیم تا گلبرگها نریزد. چند دقیقه ای خانم خوشگل شدن هم برای خودش عالمی داشت. یادش به خیر.

اکنون دیگر عطیه خانم ما شویودو را دوست ندارد و می گوید گل قدیمی است و مخصوص گورستان است. اما در گورستانها  گل های مختلف کاشته می شود و هیچکدام را نمی توان  مخصوص گورستان دانست. بخصوص شویودوی ما را که برگ برگش خاطره ای است از دوست جان و خاله بازی و دستهای گرم مادربزرگ. اما غافل از چشم عطیه خانم که این گل ها در گوشه ای از باغچه به حال و هوای خودشان روئیده اند و منتظرم تخمهای سوزنی شکل نیم سانتی شان آماده شود و برای بهار آینده نگاهشان بدارم.