2010-03-14

نوروز و عیدی

همراه گل صنم از مغازه ماهی فروشی بیرون می آمدیم که پسربچه پنج شش ساله ای توجه مان را جلب کرد. دست راست پسرک در دست مادرش و در دست چپ اش دو ماهی قرمز داخل نایلون پلاستیکی بود و مادر و پسر داشتند به طرف ایستگاه اتوبوس می رفتند. از قضای روزگار هم مسیر بودیم و منتظر اتوبوس شدیم. پسر بچه رو به مادرش کرد و پرسید :« نمیشه ماهی ها را به خانه خودمان ببریم و خودمان نگاه داریم ؟»
مادرش جواب داد :« نه عزیزم ما ظرف مخصوص ماهی نداریم. اما خانه عمه ات برکه است و ماهی ها آنجا راحت خواهند بود.»
پسر بچه یک کمی سکوت کرد و باز به حرف آمد و گفت :« نمیشه کاغذ کادوی شکلات را باز کنی و یکی بخوریم؟»
مادر باز جواب داد: « نه عزیزم این شکلات را برای عمه ات می بریم. آنجا باز می کند ما هم می خوریم. خودش هم کیک پخته است باید صبر کنی خانه شان که رسیدیم کیک هم خواهی خورد.»
بچه باز آرام شد. اما گوئی ته دلش آرام نبود . رو به من کرد و گفت :« شما هم ماهی دارید؟»
گفتم :« بله»
گفت : « ما ماهی نداریم اما من دوستشان دارم. عمه من خانه خریده و وسط باغچه شان برکه درست کرده است ما هم برایشان ماهی و شکلات هدیه خریدیم.»
گل صنم صدایش درآمد و گفت :« وا! خدا مرگم بده خواهر شوهرش خانه خریده و دارند براش ماهی قرمز و شکلات هدیه می برند. یعنی همین؟»
گفتم :« فکر کنم فقط همین اینها در مورد کادو زیاد سخت نمی گیرند هر چی دارند می برند و خیلی هم راحت و خوشحال هستند.»
گوئی جواب من گل صنم را قانع نکرد و رو به مادر کرد و گفت :« ببخشید که کنجکاوی می کنم ، شما برای خواهر شوهرتان ماهی قرمز و شکلات هدیه می برید؟»
زن لبخندی زد و گفت :« ماهی قرمز را برای برکه شان خریدیم . این شکلات را هم بچه هایش دوست دارند. اما برای خودش یک پلوپز خریدم . چند وقت پیش آلدی آورده بود. قیمتش مناسب است و خواهرشوهرم هم خوشش می آید.»
گل صنم گفت :« به حق چیزهای ندیده و نشنیده .اگر من برای خواهرشوهرم از آلدی پلوپز بگیرم و ببرم یک گلایه ای می کند که نگو و نپرس . اول به مادرجانش خبر می دهد که عروس بی لیاقتت خودش لیاقت ندارد و لیاقت و شخصیت مرا هم در نظر نگرفته و برایم هدیه ارزان قیمت خریده و پیش شوهرجانم تحقیرم کرده و مادرجان هم به شوهرجانم خبر می دهد و مادر و خواهر دوتائی مغز شوهرجانم را می خورند و من هم چاره ای ندارم جز دست به دعا بردن که خدا به خیر بگذراند.»
گفتم:« سوغاتی برای یادآوری و اظهار مهر و علاقه نسبت به طرف مقابل است. آدم از آنچه که دارد هدیه می کند. از قدیم گفته اند وارین وئرن اوتانماز یوخدان وئرن دلی دیر / کسی که دارد هدیه می کند . کسی که ندارد و هدیه می کند دیوانه است.»
گفت :« عزیز من این حرفها را به مادرشوهر و خواهر شوهر بگو. سال گذشته دو دختر دو خواهرشوهر ازدواج کردند . برای جهیزیه اش مجبور شدیم فریزرو ماشین لباسشوئی بخریم. هرچی اضافه کاری کرده و جمع کرده بودم شوهر از دستم گرفت و تمام شد. آخر سر هم از پسرشان تشکر کردند که هدیه خریده ومن کنار ایستادم . از خدا پنهان نیست از تو چه پنهان که دلم یک کمی سوخت. »
گفتم :« خوب چه اشکالی دارد آدم چند سالی یک بار هدیه می خرد .اینکه از تو تشکر نکردند زیاد به دل نگیر. مادرشوهر و خواهر شوهرند و چه می شود کرد . از جنس خودمان هستند متاسفانه. »
گفت :« خیلی اشکال دارد. من سه تا بچه دارم . سالهاست غربت نشینم. دوست دارم بالاخره به ایران برگردم. سخت کار می کنم و و هرچی پس انداز می کنم صرف خرید هدیه برای مادرشوهر و بچه هایش می شود. بی انصاف همه اش به پسرش می نازد. تو که می دانی شوهرم چند سالی است بی کار است خانه می نشیند و سیگارش را می کشد و قهوه اش را می نوشد و امر و نهی می کند. اگر خودش کار می کرد باز یک چیزی . این همه مدت یک چوب کبریت هم از آنها هدیه ندیده ام. می گویند مادر که به پسرش هدیه نمی دهد. اما بیچاره مادر من هر چی می فرستد یک بهانه ای می تراشند. هم هدیه را برمی گردانند و هم به پیرزن بیچاره توهین می کنند.»
گفتم:« خوب تقصیر مادرت است دیگر. سفارش کن هیچ چیز نفرستد. این که نمی شود . هم پولوم گئتسین هم آبریم؟ / هم پولم از دستم برود هم آبرویم؟ »
قدیمی ها چه خوب گفته اند:
دوستوم منی یاد ائله سین بیر ایچی بوش گیردکانلا / دوستم با گردوئی تو خالی یادم کند.
تیکه قارین دویورماز محبت آرتیرار / لقمه شکم را سیر نمی کند بر محبت می افزاید.
هدیه دادن یکی از رسمهای خوب عید است . کاش با انتظارات غیر معقول موجب زحمت اطرافیان نشویم.
*

No comments: