جادوگران جذاب
ما
بودیم و غم غربت، تنهائی و بی کسی و شنبه و یکشنبه های بی روح، زمستانی بی رحم و رختخوابی سرد. تشکی ابری و لحافی نازک. بالشی
بدون متکا، چائی بدون قند، نانکی بدون کنجد. بقیه روزهای هفته، بچه ها به مدرسه می
رفتند و من راهی کلاس زبان می شدم. خبری از سر و صدای دانش آموزانِ شلوغ و
همکاران، نبود. من بودم و معلم زبان، من بودم و همکلاسی های بی مزه روس و تعداد
انگشت شماری ترکیه ای.
روز، یکی از روزهای دلگیرِ شنبه بود. بعد از ناهار روی مبل دراز کشیدم به هدف چرتی
و دقایقی خلاص از این دنیای واقعی. اما دریغ از خوابی و آسایشی. غرق در دنیای خودم
در آرزوی جنّی بودم که از چراغ جادو بیرون بیاید و آرزویم را برآورده کند که صدای
دخترجان، به خودم آورد. او گفت:« مامان جان نیم ساعت دیگر تلویزیون سریال خیلی
قشنگی پخش خواهد کرد. فانتزی و رویائی و جادوئی.)
گفتم:« کنجکاو شدم چه سریالی است؟ موضوعش چیست؟»
گفت:« سه خواهرند که هر کدام جداگانه دارای قدرت جادوئی هستند و دست به دست هم
کارهای خارق العاده ای انجام می دهند.»
با علاقه تلویزیون را باز کرده و منتظر سریال شدیم.
شانن دوهرتی ( در نقش خواهر بزرگتر، پرو دِنت هَلیوِل)، هِلی مِری کُمب ( در
نقش خواهر وسطی، پایپا ) ، آلیسا میلانو ( در نقش خواهر کوچک فیبی) و برایان
کراوز ( در نقش لیو، نگهبان روشنائی که وظیفه اش مواظبت از سه خواهر در مقابل
شیاطین بود) حکایت سه خواهر که در خانه مادربزرگ زندگی می کنند. قسمت اول را که
دیدم، مشتری ثابت سریال شدم. هر قسمت، داستان جداگانه و مهیجی داشت.
روزی رویاهایم را از دنیای حقیقی و تلخ خویش رها کرده و وارد خانه سه خواهر شدم.
آنجا همه چیز بر وفق مراد پیش رفت. آن روز خواهرها از من مراقبت کردند. داشتیم
بیرون قدم می زدیم که آقای شوهر را با معشوقه اش، در رستوران دیدم. داشتند طبق
معمول پیتزا با شراب می خوردند. وارد رستوران شده و هر دو را به باد کتک گرفتم. چه
سیلی های جانانه ای زدم. چنان سیلی محکمی بر صورت آقای همسر زدم که همه دندانهای
باقی مانده در دهانش ریخت و خون از دهانش فواره زد. داشتم همراه با سیلی های جانانه،
فریاد می زدم که به صدای فریادم، از جای جهیدم. هراسان دور و برم را نگاه کردم.
خودم را داخل اتاق، روی مبل یافتم. خدا را شکر کسی خانه نبود. من بودم و رویای
شجاع و بی باکم. از جای بلند شده و آبی به سر و صورتم پاشیدم و همراه با قهوه ای پر
شیر و شکر، از مررو رویایم، شیرین کام شدم. راستی که چقدر دوستشان دارم. رویاهایم
را دیگر! آنها که برخلاف من آزادند. هرجا که دوست دارند می روند و هر کاری که دل
نازنین شان می خواهد انجام می دهند. با خودم گفتم، سرانجام این رویاها کاری خواهند
کرد کارستان. خدا را چه دیدی.
اوزون سؤزون قیسساسی / خلاصه که تمامی قسمت های سریال را دنبال کردم. تا این که به قسمت 67 رسیدم.
دوستان خبر دادند که گویا شانن دوهرتی با آلیسا میلانو، حرفش شده و به او سیلی زده
و از سریال اخراج شده است و بنابر سناریوئی که نوشته شده است، پرو می میرد و بازی
اش در این مجموعه تمام می شود. مرگ خواهر بزرگتر« پرو» را دیده و بسیار متاثر شدم.
کاش نمی رفت. نقش او و بازی هنرمندانه اش را دوست داشتم. سپس« رز مک گوآن، در نقش پیج،
خواهر ناتنی» آمد تا مثلث سه خواهر را پر کند. او نیز بازی درخشانی داشت.
این مجموعه تلویزیونی امریکائی که از سال 1998 شروع و تا سال 2006 ادامه پیدا کرد،
بیش از دو دهه است که که در شبکه های
تلویزیونی بازپخش می شود. سریالی تکراری و پرمخاطب است و من نیز از بینندگان ثابت
این مجموعه تکراری هستم. بارها و بارها تمشا کرده و باز می بینم و لذت می برم.
شانن دوهرتی « پرو هلیول،خواهر بزرگتر سریال » که از بیماری سرطان رنج می برد، سرانجام در
تاریخ ( 2024.07.13 ) چشم از جهان فروبست. او هنگام مرگ پنجاه و سه سال داشت.
No comments:
Post a Comment