2023-02-23

نادر ابراهیمی می گوید:

 نادر ابراهیمی می گوید:

من در یک لحظه، غفلتا، وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم. غفلتا، نمی دانم چه شد، امّا شدم.« آتش بدون دود » همۀ آن چیزی است که من توانستم به پیشگاهِ معشوق ببرم و به او پیشکش کنم... خدا کند که مردم صحرا، این هدیۀ کوچک را قبول کنند.
یاد آن روزها و شبهای صحرایی، آن غروب ها و آن مهتاب ها، آن پهناوری و خلوت، آن آفتاب و گلّه های خفته و آلاچیق ها، آن مردان و زنان خوب، و آن بچّه ها که زیبائی شگفت انگیزی داشتند، برای ابد در قلب کوچک من زنده است و خواهد ماند.
« از صفحات آخر کتاب آتش بدون دود – جلد هفتم»

2023-02-21

آتش بدون دود - جلد هفتم

آتش بدون دود – جلد هفتم 
هر سرانجام سرآغازی  است
نویسنده: نادر ابراهیمی

آلنی به بهانه سردردها و سنگ کلیه های شدید که گاه گاهی به سراغش می آیند، از تهران خارج می شود و به دورافتاده ترین مناطق کشور، برای درمان بیماران و نشان دادن ستم حکومت، سفر می کند. در این سفرها آلنی بعد از سالها، دوستانش را ملاقات می کند. البته خیلی ها اعدام شده اند. او در یک عمل جراحی ماهرانه، پاهای یلماز را مداوا می کند و همین یلماز به مبارزی قهرمان تبدیل می شود و در همین را ه کشته می شود. آیناز، دختر آلنی از پدر اسلحه می خواهد و پدر تهیّه کرده و شبی که به همراه تعدادی از افرادش برای گرفتن اسلحه می رود، دستگیر و به اعدام محکوم می شود. مارال نیز به حبس ابد محکوم می شود. آلنی شب اعدام به حضور محمدرضاشاه پهلوی فرستاده می شود. پس از ملاقات او با شاه، او را سوار زندان متحرک کرده و می برند. اما همگروهانش فراریش می دهند و تیمساری که حکم اعدامش را صادر کرده بود، کشته ی شود. مارال بانو را نیز از زندان فراری می دهند. آیناز و شوهرش در جریان انتقام از ساواکی ها، کشته می شوند. آیتا، فرزند دیگر آلنی- مارال، نیز اعدام می شود. آلنی نیز دستگیر و اعدام می شود. او در آخرین نامه اش به مارال بانو از او می خواهد که دست از مبارزه برندارد. مارال نیز در یکی از ماموریت ها در کنار پسرش تایماز کشته می شود و داستان زندگی آلنی – مارال اینگونه تمام می شود.
*
زمانی می رسد که انسان قادر نیست بگوید:« جبران می کنم.» چقدر خوب است که انسان، قبل از رسیدن به این زمانِ تاسّف انگیز، چیزی برای جبران کردن، باقی گذاشته باشد.
آلنی
*

2023-02-20

فرقِ مبارزِ مومن با ظالم بی ایمان - جلد ششم

سایت قایاقیزی

عیبِ جهانِ ما:عیبِ جهانِ ما این است که هنوز در برابر مردِ واقعی، دستکم یک نامرد وجود دارد و در برابر هر زنِ واقعی، یک نازن. جهان هنوز جهانی ست که بسیاری از انسان ها، با با احترامی وافر به حیوانیّتِ خویش، خوب ترین آرمان ها را با لذّت های تن تاخت می زنند و شرم هم نمی کنند.

*
این جاده هرگز خلوت نخواهد شد
بیهوده انتظار می کشی
بیهوده انتظار می کشی
تا در خلوتِ کاملِ این جاده
دمی در آینه ی جیبی ات به خود نگاه کنی
و بگویی:
« به به !
این منم تیتیش مامانی به تنم!»
به همهمه ی جاده و کن!
به وِلوِله
به غُلغُله
به غوغای جاده گوش کن
و به عابرانِ جوانِ خیره سری که سراسرِ جاده را پوشانده اند
نگاه کن!
اِنگار، غباری که پابرهنگان و ستمدیدگان برپا می کنند
نمی گذارند به درستی ببینی
پس بشنو!
بیهوده انتظار می کشی.
این جاده هرگز
خلوت نخواهد شد.
*
می دانید آقا؟ فرقِ مبارزِ مومن با ظالم بی ایمان در این است که زندگی و مرگ، هر دو، موهبتی ست برای مبارزِ مومن، اما زندگی و مرگ، هر دو، عذابی است برای ظالمِ بی ایمان… من، روی خاک آسوده ام، زیرِ خاک نیز آسوده خواهم بود… شما چطور آقا؟ شما چطور آقا؟
*
گریه: گریه نعمتی ست واقعا!
گمان می برم که اگر خداوند ، صدهزار گونه خنده می آفرید امّا رسمِ اشک ریختن را نمی آموخت، قلب، حتّی تابِ ده روز تپیدن را هم نمی آرود.
گریه نعمتی ست واقعا- برای آنکس که قلبی دارد.
*
آتش بدون دود - جلد ششم
*

2023-02-18

آتش بدون دود - جلد ششم

هرگز آرام نخواهی گرفت

آلنی – مارال، همراه با تحصیل و سخت کوشی در دانشگاه و پیرشرفت تحصیلی، وارد عرصه ی سیاست می شوند. در سال 1326 محمد مسعودِ صاحب قلم، بر علیه اشرف پهلوی می نویسد و روز بعد اعدام می شود. آمان جان آبایی قرار حرکتی موثر را در یک عروسی صحرایی می گذارد. مامورین حکومتی مطّلع شده وبرای کشتار در عروسی  برنامه ریزی می کنند. آلنی که از خطر باخبر شده سعی میکند خود را به آمان جان برساند، اما دیر می شود و حکومت مجلس را به خاک و خون می کشد. آمان جان نیز کشته می شود.
صفحه ِ صدِ کتاب، اشاره ای می کند به دکتر مصدّق:« دکتر مصدّق به شاه چیزِ بدی را اثبات کرد و بد هم اثبات کرد. دکتر مصدّق به شاه ثابت کرد که هر کس، حتّی اگر مختصری – بسیار مختصر – هم شرف و شهامت داشته باشد، با شاهان کنار نخواهد آمد. نخواهد آمد. نخواهد آمد.»
اردیبهشت سال 1330 چند روز پس از آزادی دکتر آلنی آق اویلر، دکتر محمد مصدق ، بر مسند صدارت تکیه زد، تکیه زدنی- برخوردار از مهر بی کرانه ی مردم. ترکمن ها به آمدنِ مصدق دل خوش کرده بودند، اما...
نمی توان گفت که چه شد اما نشد آنچه که حق بود بشود.
در سال 1336 ، ساواک بر سر پا می ایستد و با ایستادنش کمر بسیاری از گروههای مبارز ملی و مردمی را می شکند.
در بیست و دوم سال 1336، ساعت چهار صبح زلزله ی شدیدی بخش عمده ای از کردستان را می لرزاند و بسیاری کشته می شوند دولت با وقار و آرامشی سرشار از بی رحمی با زلزله روبرو می شود.
*
در این جلد از کتاب، نویسنده اشاره ای دارد به ترانه ی مرا ببوس. این شعررا حیدر رقابی سروده و توسط سوارکارِزبده، گُل نراقی خوانده شده است. ترانه ای ماندگار برای اعدام بشارتی و ده ها دلاور همچون او.
*
در صفحه 133 این جلد، نویسنده از « سفره تکانیِ بزرگِ شاهی» سخن می گوید. از تیمساران و رهبران مافیا در ایران و چند تن از پَهلَوی ها وهمچنین تعدادی ترکمنِ حق کُش که در این سفره تکانی ظالمانه مشارکتی مردانه داشتند و تهِ کاسه ها را لیسیدند و شکمی از عزا درآوردند.
پانزده بهمن سال 1327 آلنی و مارال به مهمانی پرافتخارِ سلطنتی دعوت می شوند و از شرکت در مهمانی سرپیچی می کنند. این همان روزی است که ناصر فخر آرایی، در صحن دانشگاه، شاه را به گلوله می بندد و خود درجا، به دست آنان که او را به این کار واداشته اند، کشته می شود. این عمل سبب می شود که حزب توده غیر قانونی شناخته شده و مخالفان پهلوی با اَنگِ توده ای به قتل می رسند.
در سال 1329 دکتر خدراقلی، مورد حمله ِ سه جوان ناشناس قرار می گیرد . امّا جان سالم بدر می برد. زندگی اش سرشار از خوف و نگرانی می شود. 
*
آلنی اوجای چوپان عاشق علی می شود.
درمانده ِ علی، مبهوتِ علی، مریدِ علی، مطیعِ علی، شمشیرکشِ رکابِ علی

2023-02-17

آتش بدون دود - جلد پنجم

عبداللّه مای لس:
نخستین ترکمنی که به مجلس شورا راه یافت و سالها به خاطر مشروطیت مبارزه کرد. به همین خاطر ترکمن ها او را مای لِس یعنی مجلس لقب دادند. روانش شاد

*
سیاست، خودکشی نیست. قیمت ما و سگهای شاه یکی نیست. ما گرانیم به دلیل طهارتمان، آنها مفت اند به دلیل کثافتشان. ما گرانیم به دلیل کیمیایی مان، آنها مفت اند به دلیل فراوانی شان. بسیاری از افراد طبقۀ متوسطِ مرفّه، به خاطر لذّت، حاضرند خودفروشی کنند، امّا در این طبقه، نادرند آدم هایی که از همه چیزشان به خاطر دردمندیِ دردمندان بگذرند. پس روی سرت شرط نبند.
*
آلنی در برابر مجموع حوادث سال بیست و چهار، عکس العملی بسیار سیاستمدارانه و نجیبانه نشان داد.« سازمان وحدت»، طی اعلامیه ای طولانی، اعلام داشت که با هرنوع تجزیه ی وطن، به هر دلیل و بهانه مخالف است و تجزیه های سده های پیش را هم نظامی اما ضد فرهنگی می داند.« نجات در پاره پاره شدن نیست، در یکپارچه شدن است. هیچ یک از کشورهایی که تکّه تکّه شده اند، پس از گسیختگی، مردمش به آسایشی دست نیافته اند. مرزهای قومی و قبیله یی و نژادی، مرزهای  طبیعی – تاریخی نیستند. یک ملّت، بر اساس همزیستیِ فرهنگیِ طویل مدّت یک ملّت است نه بر اساس ترکیباتِ قبیله ای، نژادی یا یگانگی زبان.
*
ثروتمندان از لذّت خسته می شوند، فقیران از حُبِّ وطن
« کمینه» شاعرِ نامدارِ ترکمن
*
در کنارِ مردان، مردِ میدان خواهی شد
«مختوم قلی ترکمنی»
*
میراثِ پدران ماست، به ما رسیده این دردها
از شعر مشهور بو دردی« مختوم قلی »
*
قله های مغرور به زانو درمی آیند
سنگ ها و صخره ها ذوب می شوند
چرا که این درد را تحمل نمی توانند کرد
آه از این درد، وای از این درد
« مختوم قلی»
*

آتش بدون دود - جلد پنجم 
نویسنده: نادر ابراهیمی
*

2023-02-11

آتش بدون دود - جلد پنجم - حرکت از نو

 حرکت از نو
آلنی و مارال در تهران سرگرمِ تحصیل و سیاست هستند. دخترشان آیناز در اینجه برون کنار مادربزرگش ملّان زندگی می کند. کِبتر، دخترِ دوّم یارمحمّد نقشینه بند که شانزده سال دارد، بیمار می شود. یارمحمّدِ ظالم حاضر است به خاطر سلامتی دخترش تمام زندگی اش را بدهد. می گویند: او به خاطر دخترش کبتر که از بوی اسپند و صدای کاکلی ها خوشش نمی آمد، به سیصد کارگر دستور می دهد هرچه بوته ی اسفند است از دور تا دورِ خانه و باغ از ریشه درآورند و در جای دور بسوزانند. صد بچّه را وامی دارد تا با تیرکمان هایشان به جان کاکلی های دشت بیفتند. چند شکارچی را می گمارد تا کاکلی ها را شکار کنند. این واقعه را مردم ناحیه « قتل عام کاکلی ها» اسم گذاشته اند. حالا کبتر می خواهد که آلنیِ طبیب او را مداوا کند. سرانجام یار محّمد، با تهدید کردنِ ملّا قلیج، آلنی را به بستر دخترش می آورد. او به آلنی قول می دهد که اگر دخترش را از شر بیماری ومرگ نجات دهد، او را دو بار از پنجه اعدام و مرگ نجات خواهد داد.
آلنی سرش را از اتاق کبتر بیرون می برد و آهسته می گوید:« دهانِ آلوده، از مغزِ آلوده تغذیه می کند. این را هم تو یادت باشد یار محمّد! و یادت باشد که آلنی، دشنام نمی دهد، زخم می زند. جنگیدن و زخمی کردنِ حریف، نقطه ی مقابل ایستادن و دشنام دادن است. ضمنا این را هم بدان! من با آمدن به این باغ، آنقدر بی آبرو شده ام که دیگر با هیچ حُقّه یی نتوانم این روغن ریخته بر خاکِ باغِ تو را جمع کنم تا بتوانم آن را نذرِ امام زاده یی کنم. ضمنا این را هم بدان یاشولی! آلنی اوجا، قول هایی را که به او داده یی، به هیچ قیمت پس نمی دهد، چون واقعا محتاجِ قول هاست، چرا که می داند که در این جنگ، با ناجوانمردانی می جنگد که اعدام کردنِ بی گناهان، مثل نَفَس کشیدن برایشان آسان است.»
کار آلنی زیاد است و مراقبت از کبتر را به یاشا می سپارد. یاشا با دیدنِ ِکبتر عاشقش می شود. امّا سکوت اختیار کرده و شبانه روز به معالجه و پرستاری از دخترک می پردازد. حال دختر خوب می شود و یاشای افسرده و صرعی و مجنون به صحرا برمی گردد.
سرانجام یاشا شیرمحمّدی، یارمحمّد نقشینه بند را می کشد و به سراغ افسری که به او توهین کرده و بر گوشش زده بود، می رود و سه گلوله به او شلیک می کند، امّا افسر جان سالم به در می برد. سپس سراغ دکتر خدرآقلی می رود و در مطب او به انتظار می نشیند تا دکتر بیاید. اما قبل از اقدام به قتل، دستگیر می شود و اعتراف می کند که اگر از زندان بیرون بیاید، باز سراغ دکتر خدرآقلی می رود و او را می کشد. آلنی پیش دختران یارمحمّد می رود و وعدۀ پدرشان را یادآوری می کند و از آنها می خواهد از شکایت خود بگذرند. امّا نه آنها راضی می شوند و نه حکومت حاضر به بخشیدنِ یاشا است. حکومت سعی دارد از زبان او اسامی مخالفان و انقلابیّونی همچون قلیغ بلغای و آلنی و .. بشنود، یاشار هرگز اسمی از هیچ فردی به عنوان همکار نمی برد. ملاقات با پدر و مادرش و حتّی آلنی را نیز نمی پذیرد و سرانجام اعدام می شود. همزمان با مرگ آیلر که بعد از زائیدن نوزادش « توماج» فوت می کند و آلّای عاشق را با کودکش تنها می گذرد. یاشا اعدام می شود و در ذهن ترکمن بعنوان شهید باقی می ماند.
*

2023-02-01

آتش بدون دود - جلد چهارم

 از عشق سخن باید گفت

همیشه از عشق سخن باید گفت.
می گوید: عشق ترجیع بندی ست که هیچ رُجعتی در آن نیست.
می گوید: تکرارِ نامکرّر است.
بی عشق، خانه حقیر است، محلّه خاموش است، شهر افسرده است، فضا تنگ است، دنیا تاریک. بی عشق، در هیچ سنگری سربازی نیست، در هیچ نبردی، فتحی.
دوست داشتن خوب است، عشق، امّا عالی ست.
دوست داشتن آرامش است، عشق غوغاست.
دوست داشتن دریاست.
عشق، آتشفشانِ همیشه زنده ی روح.
بی عشق، جهان قبرستانی ست همه قبرهایش خالیِ خالی، باغی بوته هایش درخت هایش همه خشکیده و پژمرده.
بی عشق، چشمه بی آب است.
قلب، بدون راز
بازگردیم به سوی عاشقانه زیستن، امّا عشق را همه میلِ تَن به تَن ندیدن.
از نگاه به نگاه، ردِّ پایِ عشق را بهتر از هرکجای دیگر می توان یافت، از ضربه های آهنگرانه یی که بر سندان قلب می کوبد...
*