2021-03-17

ماجرای عکس آلبرت انیشتن

 عکس آلبرت انیشتن، با موهای ژولیده و زبان دراز کرده، یکی از معروفترین عکس های دنیاست. این عکس در هفتاد و دومین روز تولدش از او گرفته شده است. در روز 14 مارس سال 1951 موسسۀ مطالعات پیشرفته ( واقع در پرینستون، نیوجرسی، امریکا ) برای این دانشمند جشن تولد می گیرد.پس از اتمام جشن، او نیز از ساختمان موسسه بیرون می آید و سوار ماشین می شود که به خانه اش برود. طبق معمول، خبرنگاران و عکاسانِ منتظر، جلویش سبز می شوند و از او می خواهند که حرفی بزند و برای دوربین عکاسی شان لبخندی بزند. انیشتن که خسته بود و دلش می خواست هرچه زودتر به منزل برود، از پشت پنجرۀ اتومبیل نگاه کرده و زبانش را دراز می کند. درست در همین لحظه دوربینِ « آرتور زاسه » عکس او را می اندازد. خود انیشتن از این عکس خوشش می آید و عکس اش را به دوستانش نیز می فرستد.
اکنون پس از گذشت بیش از نیم قرن، این عکس یکی از معروفترین و غیر معمولی ترین عکس های دنیا، از دانشمندی با موهای ژولیده، زبان دراز کرده است. او همچنین اغلب پوشیدن جوراب را فراموش می کرد.  
انیشتن می گفت: « دو چیز بی نهایت است، جهان و حماقت انسانها. البته من در مورد جهان مطمئن نیستم. »   
منبع: دویچه وله آموزش زبان آلمانی
*

سایت قایاقیزی

*

2021-03-12

فیلم محمد رسول الله


پنج شنبه 27 رجب و بیست و یکم اسفند ماه فیلم سینمائی « محمد رسول الله » پخش شد.
با اینکه چندین بار این فیلم را دیده ام، باز با علاقه به تماشایش می نشینم. چهره اش را نشان نمی دهند. هر از گاهی بلال یا یکی دیگر از صحابه اش به جای او حرف می زنند. با دقت به فیلم زل می زنم. دنبال کسی می گردم و او محمدِ پیامبر است. شاید یکی سهو کند و دوربین را به طرفش بگیرد و تماشایش کنم. کنجکاوم برای دیدن مردی که قرنها پیش به پا خواست و با اعتماد به نفس و عقیده ای محکم، به هدف خود رسید. درمیان جمعیت به دنبال علی یار و دامادش می گردم. در میدان نبرد، چشمم شمشیری دوسر می بیند و تعقیبش می کند. شاید که صاحب این شمشیر بران را ببیند.  در جنگ احد کوچکترین غفلت سپاهش سبب شکست می شود و حمزه کشته می شود. در کار « هند » شگفت زده می شوم. او جگر حمزه را بیرون می آورد و « هند جگرخواره» لقب می یابد. سرانجام نوبتِ پیروزی و فتح به پیامبر می رسد. امر می کند:« هیچ خانه ای غارت نشود. هیچ کس اذیت و شکنجه نبیند.» کعبه بدون بت ها شکلی زیبا و مقدس به خود می گیرد. صدای اذان بلال طنین می اندازد. در اینجاست که جای حمزه خالی است.  
در میان غوغای مکه، به دنبال مردان دلاور، در جستجوی علی هستم. می خواهم این کوتاه قدِ باهوش و دلاور را ببینم. اما نمی بینم. غمی نیست که علی و عشق علی، در قلب من، درروح و روانم جاری است. او در وجدان من حضور دارد.  
من محمد و علی و حسین را داخل سیاست و کشمکش مذاهب و غیره نمی کنم. هر سه برای من مقدس و محترمند. یکی آمد و خدا را شناختم. با دومی جوانمردی را و با سومی آزادگی را.
*
 
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد
« دکتر محمود اکرامی فر»

2021-03-09

کاش اشک نمی ریختم

 

قدیمها زیاد می گریستم. هر دردی، هرستمی، اشک از چشمانم سرازیر می کرد. زمانی که نمی توانستم از خودم دفاع کنم، اشک می ریختم و گاهی هم اشک پیشتازی می کرد و هق هق گریه ام راه را بر حرف زدن می بست و در هر دو حال مقصرم نشان می داد. هر سرزنش و تحقیر وپرخاشی، بهانه ای به این چشمانِ صاحب مرده می داد تا اشکهایش را سرازیر کنند. آخر کسی که جواب ندهد، از خودش دفاع نکند، چگونه می تواند بی گناهی اش را ثابت کند. یک بار پیش چشم پزشک رفتم و از او خواستم دارویی تجویز کند تا این اشک بی موقع نریزد. پزشک هم جوابم کرد که نمی تواند مزاحم غدد اشکی شود و این کار وظیفه اعصاب و دل و جراتم است. او نیز سرزنشم کرد که گریۀ بی موقع بدبختی می آورد. خلاصه که از پیش پزشک ( کور پشمان ) برگشتم.
آن ایام آرزو می کردم که بر خود مسلط شوم و بدون گریه و زاری حرفم را بزنم. نشد که نشد. می گویند گریه اسلحۀ زنان است، اما در مورد من برعکس، گریه اسلحه که نه، بلکه مزاحمم بود. با گذشت زمان دلسردی سراغم آمد، قلبم از مهر خالی شد. با خود گفتم:« به خدا حیف است، نور چشمانم و همین اشک های بلورین که مثل مروارید غلطان بر گونه هایم سرازیر می شوند. ارزشش را ندارد.»
اکنون که با خنده ها و شیطنت های نوه جان هایم زندگی به کامم شیرین تر از شهد است، با خود می گویم و تکرار می کنم که ای کاش اشک نمی ریختم.
http://gayagizi.com/blog/