2024-07-17

عاشورا، ابر و باد و باران و دلتنگی شان

 عاشوراست.

هوا ابری است و بی قرار. باران، لحظه ای همراه با بادی شدید ودیوانه وار، رعد و برقی خشمگین، همچون مادران به سوگ نشسته، شیون می کند. لحظه ای دیگر آرام و خسته همچون دخترکان پابرهنۀ پدر و برادر مُرده بر سر می کوبد و فغان می کند و سپس خسته و درمانده و خاموش، بر جای خود خشک می شود. اکنون دیگر پیوسته و بی وقفه می بارد. می پرسم:«چه می کنیداری  گرد و خاکِ سمِ اسبان لشکر شُمر را می شویی؟ یا سیل خون را؟ نکند سعی می کنی آتشِ بمب ها و موشک های بی رحم و بی مروّت را خاموش کنی؟»
در حالی که کوله باری از غم بر پشتش سنگینی می کند، جواب می دهد:« گیج شده ام نمی دانم بر کدام فاجعه شیون کند. بر سرهای بریدۀ بر سر نیزه؟ بر جنگ زده های آوارۀ بی خانمانِ غزّه، یا آثار جنایات پوتین؟ دست به دلم نگذار که از دست این بنی آدم جان بر لبم رسیده. تو یکی هم سر به سرم نگذار. برو دعایت را بخوان و سرت را بگذار و بخواب. خدا را چه دیدی شاید صبح که بیدار شدی به جای فغان و شیون من، لبخند خورشید را دیدی.»

No comments: