2025-02-16

سیاست دو سر دارد ای جان من

سیاست یعنی بازی با کلمات

مرحوم دبیر تاریخمان در مورد پادشاهی خونخوار و حمله اش تعریف می کرد:« شهر در مقابل سپاه دشمن پایداری کرد و حاضر به تسلیم نبود. آذوقه داشت تمام می شد و خطر قحطی مردم شهر را تهدید می کرد. پادشاه خونخوار پیامی فرستاد که اگر شهر تسلیم شود، فقط حاکم شهر مجازات خواهد شد و خونی از دماغ شهروندان ریخته نخواهد شد. حاکم شهر با خود فکر کرد که اگر تسلیم شود، فقط خودش اعدام می شود و اهالی در امان خواهند ماند. امروز زنده بمانند و فردا خدا کریم است. پس امر به خلع سلاح کرد و تسلیم شد. سپاه داخل شهر شدند و پس از اعدام حاکم، اهالی را از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، از دم تیغ گذراندند. کلّه ای بر سر نماند و تنی جان سالم به در نبرد. وزیرِ شاه گفت:« سرور من شما فرمودید که اگر شهر تسلیم شود، خونی از دماغ کسی نخواهد ریخت. اکنون می بینم که احدی زنده نمانده است.» پادشاه جواب داد:« من گفتم خونی از دماغ کسی ریخته نخواهد شد. نگفتم که کلّه ها به هوا نخواهد پرید.»
این حکایت مرحوم دبیر تاریخ مان، درست همانند وعده ای است که آن عالیجناب داد. « اگر به من رای دهید، به جنگ ها خاتمه می دهم.» طفلک اعراب و صلح جویان، باور کرده و رای دادند. اکنون که بر تخت نشسته است. می گوید:« اینجا ویران شده است و شما نمی توانید بازسازی کنید. بروید به کشورهای دیگرو اینجا را به ما بدهید تا به میل و خواسته خودمان بسازیمش.» صاحب خانه ها اعتراض می کنند. آخر آدمی چگونه می تواند خانه اش را رها کند؟ کجا برود ای بی انصاف!
دئییر: قره نظرم بئله گزه رم، دانیشانین باشین ازه رم
*
سیاست دو سر دارد ای جان من
یکی بی سر است و دگر بی پدر
شاعر این شعر نمی دانم کیست. اما هر وقت سخن از سیاست به میان می آمد، مرحوم پدرم این بیت را زیر لب زمزمه می کرد.
*

No comments: