جناب خیّام نیشابوری می فرماید:
از دی که گذشت هیچ از و یاد مکن
فردا که نیامدست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر برباد مکن
مادربزرگ من می گفت:« گئچمیش، گئچمیشده قالدی.» به یاد بیاوری و غمگین شوی هیچ چیزی تغییر نمی کند، بجز
اعصاب ننه مرده ای که داغونش می کنی. فکر می کنی که اگر به گذشته برگردی چنین می
کنی و چنان نمی کنی. از این اشتباه پرهیز می کنی و از آن انتخاب صرف نظر. بدخواه
را نفرین می کنی و گاهی نیز بر خود لعنت می فرستی و ناامید و خسته می شوی. آن چنان
خسته که روز خوش ات حرام می شود.
راستی که حق می فرمود مرحومه، آن پیر به مدرسه نرفتۀ باسواد.
امروز پس از یک روزِ سخت و خسته کننده، گذشته را به گوشه ای پرت کرده و سری به نوه
جان ها زدم. با دیدن شیطنت ها، لوس شدن ها، شلوغی ها و بازی هایشان، بسیار خوشحال
شده و نازشان را به جان خریدم و پس از ساعتی به خانه بازگشتم. اما احساس کردم که کمی
ازخستگی و افسردگی روز قلب قلبم را می فشارد. به قول مهدی اخوان ثالث عزیز
امشب هنوز
افسرده ام، زان غم که دیشب داشتم
دیشب که باز از دست دل، روحی معذّب داشتم
*
No comments:
Post a Comment