2025-01-03

رغایب، شب آرزوها

رغایب و من و مادرم

دیشب اوّل رجب و شب آرزوها بود و غم مادر، خواب از چشمانم ربوده و در فراقش اشک از چشمانم سرازیر. خواستم سرم را گرم کنم. قرآن کریم را برداشته و  برای شادی روحش، شروع به خواندن وسوره« یس» کردم. ناگاه حس کردم که صدایش روح و روانم را می نوازد. گوئی با لحنی آرام و  نرم ، از من آیت الکرسی می خواهد. پس از اتمام « یس» آیت الکرسی خواندم. دلم ارام نگرفت واز جای بلند شده و برایشحلوائی پختم به شیرینی سخنان شیبرین اش، به گرمی آغوش مهربانش وبه خوش عطری گونه های نرم و لظیفش که با گلاب می شست و همیشه بوی گلاب می داد. به خود که آمدم شب از نیمه گذشته بود.
*
آراز آشاندا آغلار
کور قووشاندا آغلار
بالالار آناسیندان
آیری دوشنده آغلار
*  

No comments: