2025-06-20

هشت سال جنگ تحمیلی را چگونه گذراندیم؟

 خدایا وطن را به تو می سپارم

سری به اینستاگرام زدم. یکی نوشته بود:« چگونه هشت سال جنگ را تحمّل کردند؟ تحمّل دو روزش پیرمون کرد.» جمله اش مرا به هشت سال جنگ تحمیلی برد. به زمانی که لشکر صدام می زد و می کشت و صدام به شکم نامبارکش صابون کشیده بود برای فتح ایران همچون قادسیه. مردانمان به جبهه رفتند و زنانمان با چنگ و دندان و داشته های اندک و زیادشان، برای رزمندگان آذوقه تهیه کردند. یادم نرفته که دست هر کدام از ما قلاب و نخ و کاموا بود و می بافتیم. هر کسی آنچه که در توان داشت. از شال و کلاه و دستکش، تا کت و پلیور و ژاکت. یادم هست که مدیر مدرسه سر صف گفت:« بچه ها می خواهیم مربّا بپزیم و به جبهه بفرستیم. به مادرهایتان بگویید یک قاشق شکر و یک پیاله گل محمّدی و شیشه خالی مربا، حتی یک لیوان آب خالی نیز کمک حالمان هست. روز بعد که وارد مدرسه شدم، مادران صف ایستاده بودند برای تحویل گل و شکر. هر کسی پیاله ای در دست. چند تن از زنان دیگ های بزرگ و موتورهای نفتی آشپزی آورده و همراه با مربی امور تربیتی دست به کار شدند. مربّا پخته و داخل شیشه ها آماده ارسال شد. روز بعد که وارد مدرسه شدم باز مادران صف کشیده بودند. هر کدام یک قوطی کنسرو برای ارسال به جبهه آورده بودند. تن ماهی و لوبیاچیتی و غیره. می گفتند که نمیشود هر روز مربّا خورد. مبارز باید پروتئین هم مصرف کند تا قوی شود. با هر شهیدی که از راه می رسید، مردم در تشییع جنازه اش شرکت می کردند و تسلی دهنده والدینِ عزیز از دست داده بودند. خانواده ای یک شهید داشت و خانواده ای دیگر دو یا بیشتر. بعضی ها از جسد فقط پلاکی داشتند یا قطعه ای از تن.
آری زمان جنگ تحمیلی هشت ساله مردم چنین ایستادگی کردند و صدام و لشکرش در آرزوی « قادسیه» سوخت. اکنون فرزندان همان پدران و مادران، حسرت تکه شدن وطن را بر دل « اسرائیل » متجاوز خواهد گذاشت. او نیز در حسرت فروپاشی وطن عزیزمان خواهد سوخت.

No comments: