2024-05-17

به بهانه بزرگداشت حکیم عمر خیّام

 سال، سالِ 1351 یا 1352 بود. کلاس هشتمی بودیم و از صبح تا عصر به مدرسه می رفتیم. از ساعت دوازده تا دو ظهر وقت استراحت و غذا بود و بعد از ساعت دو تا چهار و گاهی پنج بعد از ظهردرس داشتیم. فاصله بین ناهار، فرصت خوبی برای ازبر کردن دروس بعد از ظهری یا نشستن و گپ زدن با همکلاسی ها بود. « دبیرستانِ حقوق بشر» در خیابان « ملل متحد» تبریز تازه تاسیس شده و مدیری بسیار کاری و دلسوز به نام « خانم ناهید کاشفی» داشت. او در گوشه ای از سالن، کتابخانه ای با کتابهای مختلف، درست کرده و دبیر درس طبیعی مان را مسئول کتابخانه کرده بود. تقریبا همۀ دانش آموزان عضو شده بودند. دبیرِ ما بین ناهار می آمد و درِ قفسۀ بزرگ دیواری را باز می کرد و کتابهای درخواستی مان را به ما امانت می داد. در بین این کتابها، کتابهای پر زرق و برقی همچون دیوان حافظ، دیوان باباطاهر عریان، دیوان حکیم عمر خیام و غیره ، با نقاشی های بسیار زیبای «محمد تجویدی»، نظر خواننده را به خود جلب می کرد. بعد از ظهر یک روز سرد زمستانی، پدر را به شیشه گرخانه فرستادم تا این سه کتاب « حافظ و باباطاهر و خیّام» را برایم بخرد. پدر خسته و مهربانم لباس پوشید و کلاه بر سر کرد و از خانه بیرون رفت. مادر سرزنشم کرد و گفت:« مردِ بیچاره خسته و کوفته از سر کار به خانه رسیده، نگذاشتی چایی اش را بخورد و تن و جانش گرم شود ، در این سرما فرستادی بیرون؟ حکیم ائششک اتی بویورموشدو؟ / چه عجله ای داشتی؟»

دلم از سرزنش مادر گرفت و پشیمان شدم. اما تا پدر وارد خانه شد و کتابهای دلخواهم را دستش دیدم، چشمانم از شادی برق زد. پدر از دیدن شادی ام، لبخندی زد و گفت:« آی پدرسوخته، یخ زدم. چائی داغ بیار.»
تا تکانی به خود بخورم، چائی پدرجلویش بود، با لقمه ای از کوفته تبریزی که از ناهار مانده بود. راستی که بنازم صفای این دو را. پدرم لباس عوض کرد و نشست و به متکّا تکیه داد و پاهایش را دراز کرد. سپس در حالی که چائی اش را می نوشید، رباعیّاتِ عمر خیّام را باز کرد و خواند.
 *
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر را عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
*
این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است
بزمی است که واماندۀ صد جمشید است
قصری است که تکیه گاه صد بهرام است
*
سپس کتاب را بست و گفت:« بیست و هشتم اردیبهشت سال 427 هجری شمسی به دنیا آمد و 12 آذر 510 چش از جهان فرو بست. اورا به عنوان شاعر می شناسیم. در حالی که علاوه بر شاعری ، ستاره شناس و ریاضی دان و فیلسوف و... همه چیز دان بود. زندگی پرباری داشت و لحظه لحظۀ زندگی اش سرشار از علم و دانش و آگاهی بود. روحش شاد و مکانش بهشت.»
 


 

No comments: