مادرم، جان و دلم
آن روز سه شنبه اوّل فروردین 1402 مصادف با 21.03.2023 بود. آری اوّلین روز از
نوروز. آخرین هدیۀ نوروزی ام رسید. نه از
چادرنماز گلی خبری بود و نه از لوکا و اریس و باسلوق و سوجوق. امسال هدیه ات به
جای شعف و شادی، مرا گریاند. با دیدن حلوای چهلم و قرآن ات که هدیۀ پدر بود و چادرنماز
نه گلدار بلکه سرمه ای رنگ با خال های سفید، به سختی گریستم. نه شماره تلفنی بود و
چت و فیس تایم ات که زنگی بزنم و با خوشحالی خبر دهم که مادرم هدیه ات رسید و تو
با لحنی خوشحال بگویی نووووش جانتان. باید عادت کنم به نبودنت. امّا این بسیار سخت
است.
مادرم، مهربانم، مهربانترم، مهربان ترینم، دل و جانم، راستی چقدر سخت و طاقت
فرساست داغ تو بر دل داشتن.
2 comments:
من تو صرف فعل اننا مامامامیزدان موندم
کسی رو پیدا نمیکنم کمکم کنه
سلام در وبلاک دستورزبان صرف خواهم کرد. می توانید بعدا به وبلاک مراجعه کنید
Post a Comment