و اگر زندگی دنده عقب داشت
زندگی زیباست.
سالهاست که فهمیده ام زندگی زیباست. هر لحظه اش سزاواردوست داشتن است. شادی و غم
اش، نگرانی و دلواپسی اش، در انتظارخنده های شیرین نوزاد تازه به دنیا آمده اش.
بدون ترس نفس کشیدن اش، بدون اندیشیدن به زمان و تیک تاک ساعت، زیر باران قدم زدن
و خیس آب شدن اش، زیباست.
دنده عقب را می خواهم چکار؟ که « باز نوجوان شوم و نو کنم گناه؟» یا از سر بی
تجربگی بترسم و خفه خون بگیرم و زیر پا له و پایمال شوم؟ حیف این زندگی و زیبائی هایش
نیست که برگردم و باز اسیر شوم؟
امشب تا صبح، شکرگزار بودم و لبریز از شادی، خدایا شکرت که زندگی دنده عقب ندارد.
*
من موی را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
« رودکی»
*
آق ساچیمی بویارام
داراخ چکیب یویارام
شکور نامازی اوچون
اوز قبله یه دورارام
*
No comments:
Post a Comment