2021-07-13

تفاوت بچّه های امروزی با بچّه های دۀ سی

کودک امروزی ناز می کند و نازش خریدار دارد. کنار مادر و پدر و مادربزرگ می نشیند و صبحانه اش را خودش انتخاب می کند و می خورد. سپس تلویزیون تماشا می کند و با لپ تاپ بازی می کند. نمی داند با کدام اسباب بازی بازی کند و کدام را کنار بگذارد. هنوز ماشین و توپ دیروزی کهنه نشده اند که اسباب بازی تازه ای به دستش می رسد. او در دنیای تنهای خودش، برای خودش شاهی است. با دیدن حال و هوای کودک امروزی، یاد کودکی خودم می افتم.

من از نسل دهۀ سی هستم. از نسل شصت سال و اندی پیش. خاطرات خود و هم سن و سالانم را در ذهنم مرور می کنم. ما ناز نمی کردیم که خریداری نداشت. صبحانه نان و پنیر و چای شیرین بود و چیز دیگری برای انتخاب وجود نداشت. بدون بحث و جدل می خوردیم و خدا را شکر می کردیم و توشۀ مدرسه مان هم نان و پنیر بود. تکلیفمان در مدرسه هم مشخص بود و طبق اجازه نامه مادر ( اتی سنین سومویو منیم) گوشت مادرمرده مان متعلّق به معلم و استخوانمان هم سهم مادر بود. یادش نه بخیر که از معلم و ناظم، چقدر کتک می خوردیم. مگر جرات داشتیم در خانه زبان باز کنیم! اگر مادر رد خط کش و گوش قرمز ما را می دید، استخوان باقی مانده از معلم مان را هم خرد می کرد که چه غلطی کردی و معلم را عصبانی کردی و کتک خوردی و... الی آخر؟ از مشق شب هم نگو که پدرمان در می آمد.  مشق شب ( قوقولی قوقو دو بار. دوازده برادر، جدول ضرب دو بار و...) از مشق تعطیلات نوروز، هیچ نگو که اشکم جاری می شود.
اسباب بازی معروف و همیشگی ما دخترها، پنج سنگِ تمیز و تقریبا هم اندازه، که خودمان پیدا می کردیم، بود. طناب برای طناب بازی و گچ سفید برای کشیدن خانه روی کاشی های حیاط خانه مان، برای بازی لی لی یا همان آیاخ جیزیغی خودمان. پسرها هم توپ پلاستیکی داشتند و در کوچۀ تنگ و باریک، دم در خانه مان با پسر بچّه های همسایه بازی می کردند. توپ که پاره می شد، توپی دیگر خریده و توپ پاره را جلدش می کردند. اسباب بازی دیگرشان(مازالاخ ) بود که نمی دانم به زبان فارسی چه گفته می شود. آنها بازی می کردند و ما تماشایشان می کردیم که مازالاخِ چه کسی زیادتر دور می زند. کوچه و محلّه امن بود و درِ خانه ها باز.
ادامه دارد

No comments: