چند روزی به بازگشائی مدارس باقی مانده است. داشتم با دختر ناز کوچولو حرف می زدم . از اول مهر و روپوش و لوازم التحریر پرسیدم. گفت :« حرفش را نزن که دارم غش می کنم. زهره چاک می شوم هنوز یک شکم سیر کارتون و برنامه کودک تماشا نکرده ام. مسافرت کردیم و گشتیم و کیف کردیم و برنامه های کودک از دستم رفت.»
یک عالمه گله کرد از تابستانی که به سرعت گذشت و مهرماهی که با یک چشم برهم زدن دوان دوان از راه می رسد. بعد از این که یک دنیا نصیحتش کردم که در حق درس و مشق و مدرسه و خانم معلم چنین و چنان نگو ، یاد کودکی ها و دوران مدرسه ی خودمان افتادم. ما با اشتیاق فراوان آماده رفتن به مدرسه می شدیم. با کیف و روپوش و کفش نو ، دفاتر جلد گرفته ، به استقبال سال جدید تحصیلی می رفتیم. اما در طول مدرسه هم کم خسته نمی شدیم. کم آرزوی تعطیلی نمی کردیم. عجب حال و هوای خوشی داشتیم. در طول سال طبع شعر طنزمان هم گل می کرد و اشعار و دوبیتی ها و تک بیت ها و مصراعهای فراوان می سرودیم. شعر طنزی را که در یکی از مجلات وقت ( به احتمال قوی مجله جوانان ) چاپ شده بود ، هنوز به خاطر دارم . نمی دانم شاعرش کیست؟ یا در چه تاریخی چاپ شده است. چون با همکلاسی ها ازبر کرده و هر کدام به حال و هوای خود مصراعهایی به آن اضافه کرده بودیم. این شعر را جهت مزاح و شوخی برای دانش آموزان عزیز می نویسم.
*
باز دگر مدرسه ها باز شد
مسئله با هندسه آغاز شد
وای ز تانژانت و ز سینوس، خدا
کشت مرا رنج کوسینوس ، خدا
وای که این مدرسه غول من است
آفت سرمایه و پول من است
وای زبر کردن جغرافیا
هم ز اروپا و هم از آسیا
وای ز تاریخ و ز شاهان او
هم از چنگیز و هم سپاهان او
وای که این فیزیک جانم گرفت
نمره صفر در امتحانم گرفت
مانده و درمانده شیمی شدم
چون نخود دیگ حلیمی شدم
حفظ کنم فرمول سولفات دو سود
من که دواخانه ندارم چه سود
من چه کنم شیوه ی من یللی است
تنبلم و حرفه ی من تنبلی است
*
میرزا حسن رشدیه ، پدر تعلیم و تربیت نوین / جبار باغچه بان معلم دنیای سکوت / عباس یمینی شریف از نخستین شاعران و نویسندگان کودک ایران /
یک عالمه گله کرد از تابستانی که به سرعت گذشت و مهرماهی که با یک چشم برهم زدن دوان دوان از راه می رسد. بعد از این که یک دنیا نصیحتش کردم که در حق درس و مشق و مدرسه و خانم معلم چنین و چنان نگو ، یاد کودکی ها و دوران مدرسه ی خودمان افتادم. ما با اشتیاق فراوان آماده رفتن به مدرسه می شدیم. با کیف و روپوش و کفش نو ، دفاتر جلد گرفته ، به استقبال سال جدید تحصیلی می رفتیم. اما در طول مدرسه هم کم خسته نمی شدیم. کم آرزوی تعطیلی نمی کردیم. عجب حال و هوای خوشی داشتیم. در طول سال طبع شعر طنزمان هم گل می کرد و اشعار و دوبیتی ها و تک بیت ها و مصراعهای فراوان می سرودیم. شعر طنزی را که در یکی از مجلات وقت ( به احتمال قوی مجله جوانان ) چاپ شده بود ، هنوز به خاطر دارم . نمی دانم شاعرش کیست؟ یا در چه تاریخی چاپ شده است. چون با همکلاسی ها ازبر کرده و هر کدام به حال و هوای خود مصراعهایی به آن اضافه کرده بودیم. این شعر را جهت مزاح و شوخی برای دانش آموزان عزیز می نویسم.
*
باز دگر مدرسه ها باز شد
مسئله با هندسه آغاز شد
وای ز تانژانت و ز سینوس، خدا
کشت مرا رنج کوسینوس ، خدا
وای که این مدرسه غول من است
آفت سرمایه و پول من است
وای زبر کردن جغرافیا
هم ز اروپا و هم از آسیا
وای ز تاریخ و ز شاهان او
هم از چنگیز و هم سپاهان او
وای که این فیزیک جانم گرفت
نمره صفر در امتحانم گرفت
مانده و درمانده شیمی شدم
چون نخود دیگ حلیمی شدم
حفظ کنم فرمول سولفات دو سود
من که دواخانه ندارم چه سود
من چه کنم شیوه ی من یللی است
تنبلم و حرفه ی من تنبلی است
*
میرزا حسن رشدیه ، پدر تعلیم و تربیت نوین / جبار باغچه بان معلم دنیای سکوت / عباس یمینی شریف از نخستین شاعران و نویسندگان کودک ایران /
*
No comments:
Post a Comment