معجز شبستری شاعر آذربایجانی ( تولد 1253 هجری خورشیدی – وفات 1313 هجری شمسی ) شاعر ضنزپرداز و روشنفکر زمان خود ، اشعار زیادی در انتقاد از اوضاع زنان و جهل و تعصب مردم از او به یادگار مانده است . او گاهی صاف و پوست کنده سخن می گفت و گاهی به زبان طنز از دانایان شکوه می کرد . از اشعارش معلوم است که به سختی مخالف بی سوادی زنان بود . اما گوئی اهالی شبستر نیز آزارش دادند که سرود ای برادران شبستری چه بدی به شما کرده ام ؟
شعر( گلین : عروس) او توجه ام را جلب کرد و ترجمه فارسی اش را نوشتم .
*
عروس
با خشم گفتم : ای زن این دخترک هنوز کودک است . چگونه می تواند به خانه شوهر برود و رختخواب او را پهن کند ؟
گفت : انجام تکالیف شرعی از نه سالگی بر او واجب است . اگر دختر کبیر نبود ، ملا قدیر صیغه عقد را می خواند ؟ بگو ببینم آخوند علم فقه را می داند یا تو ؟
گفتم : آفرین بر هوش تو ای زن ، حق با توست .
چون با جواب شرعی قانع شدم . دخترخردسالم ، همایون را شوهر دادم. شب عروسی با گریه و زاری فراوان بدرقه اش کردیم . بعد از رفتنش تا خروس خوان خوابمان نبرد . نشستیم و صحبت کردیم و قلیان کشیدیم. نمیدانم چه وقت از نیمه شب بود که در خانه به صدا درآمد .
زن گفت : باز کن که ینگه ها ( همراهان عروس ) آمده اند .
در را باز کردم و ینگه ها وارد خانه شدند و نشستند .
زنم گفت : خاله جان عروسی انجام گرفت ؟
خاله سرش را چند بار تکان داد و گفت : دخترم برایت حکایتی ده صفحه ای دارم . مشاطه عروس و داماد را دست در دست هم داد . داماد در اتاق را بست . پس از دقایقی صدای ناله دخترک بلند شد ، با گریه و التماس از داماد می خواست که رهایش کند . داد می زد که بیائید مرا ببرید می خواهم به خانه خودمان برگردم .در باز شد و داماد در حالی که دخترک را بغل کرده بود به مادرش گفت : بیا جنسی را که خریده ای نگاه کن . مادرش گفت : پسر جان صبرنه ن حالوا پیشر ای قورا سن دن ( گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم ) به داد و قالش نگاه نکن بغلش کن و به زمینش بزن . بعد خودش با زبان چرب و نرم خواست دختر را به برگشتن به اتاق حجله تشویق کند و خواهر شوهر نیز در جیبش نخود و کشمش ریخت . اما او نه به نخود کشمش و نه دلداری مادرشوهر گوش می کرد . یک ریز پاهایش را به زمین می کوبید و می خواست به خانه برگردد .
این سخنان من بیچاره را دیوانه کرد و هر چه از دهانم بیرون آمد به زنم گفتم .
خورشید طلوع کرد وطاقت دلم تمام شد . به خود گفتم بلند شوم و بخوابم تا از این خیالات و عذاب وجدان آسوده شوم . زنم با ینگه ها رفت و خوشحال شدم از اینکه حرفها تمام شد . دست و پا را دراز کردم تا بخوابم که ناگاه همسایه با شدت هرچه تمام تر در خانه را کوبید . در راباز کردم و پرسیدم : چه خبر است ؟
گفت : دخترت سر و پا پرهنه از خانه داماد گریخته و به خانه ما پناه آورده تو را قسم به امام حسین ( ع ) کتکش نزن .
گفتم : کتک حق پدر است نه دختر . خودت می دانی که دخترک معصومم گناهی ندارد .
رفت و دخترکم را با خود به خانه آورد . طفلکی پژمرده شده بود . چشمانش باد کرده بود . رنگ رویش پریده و دل آزرده شده بود . مانند کودک یتیم سر در گریبان و پریشان بود .
در آغوشم فشردم و گفتم : ای نو نهال حزن و ملال نه تو گناهکاری، نه مادرت . در ایران جهالت لباس شرعی به تن کرد . مرد آگاه نتوانست سخنش را با آزادی بیان کند . دخترکی را که هنوز سینه هایش رشد نکرده کبیر اعلام کرده و کودک صغیر را در ازای یک کله قند کبیر اعلام کرد . آنگاه گفت که کفن بپوشید و شاخصی بگوئید و سرتان را بشکافید. او بر منبر پیراهنش را چاک کرد و جهالت جان معجز را به باد داد .
*
تکذبانه دئدیم : وئرمه ، قوی هله قالسین
تکذبان دئدی : قیز مظهر الغرایبدیر
اوروج ناماز اونا دوققوز یاشیندا واجیب دیر
اگر بو سین ده قیز بیلمه سئیدی عئشق نه دیر
اوخوردو صیغه عقد هئچ او قیزا موللا قدیر ؟
آخوند تانری ، پیامبری چوخ بیلیر یا سن ؟
دئدیم : بلی بئله دیر ای تکذبان احسن
منی چون ائیلدی ساکت جواب قانونی
توی ائیلییب اره وئردیم قیزیم هومایونی
اونی گئجه یولا سالدیق ولی چوخ آغلاشدیق
خوروز بانلیا کیمی سویله دیک چوپوقلاشدیق
گئجه نه وقتدی بیلمم کی قاپی سه سلندی
تکذبان دئدی : دور آچ کی ینگه لر گلدی
قاپی آچیلدی ، گلیب یئنگه لر اوتوردو یئره
تکذ دئدی : خالاجان اولدومو همان فقره ؟
خالا وئریب حرکت باشینا بئش اون دفعه
دئدی قیزیم ناغیلیم وار سنه بئش اون صفحه
مشاطه ال اله چون وئردی قیزلا دامادی
مشاطه چیخدی پس عاشیق قاپینی باغلادی
یئش اون دقیقه کی کئچدی اوجالدی بیر ناله
زاواللی قیز چیغیریردی مثال بزغاله
چکیردی ناله دئییردی گلین منی آپارین
اؤتور منی ، گئدیرم ائومیزه سنی تانری
قاپی آچیلدی بو آندا سه سله نیب داماد
دئییردی : گل آنا احسان ائوین اولا آباد
قیزی گؤتوردو الینده مثال بیر قونداخ
دئییردی : بیرنظر ائیله بو آلدیغین مالا باخ
آنا دئییردی : بالا صبرینه ن پیشر حالوا
قوجاقلا باس یئره وئرمه قولاق به واویلا
قیزی قویوب یئره داماد ، آناسی آلدی
کمال شفقتیله بوینونا قولون سالدی
دئییردی : قیزدا قاچارمی عروس اتاقیندان ؟
اؤپوردو گاه اوزوندان ، گهی دوداقیندان
قیزی قوجاقا آلیب قاین آنا دئیدی کش – کش
و دولدوروب جیبینه بالدیزی نخود کیشمیش
نه کش – کشه نه نخود کیشمیشه باخیر بی فهم
آیاقلارین یئره تاپدیر دئییرکی من گئدیرم
بو سؤزلر ائیلدی من بینوانی دیوانه
پس آغزیما گلنی سؤیله دیم تکذبانه
طلوع ائتدی گونش دوشدو قلب طاقت دن
دئدیم دوروم یاتیم آزاد اولوم خیالت دن
تکذ ده ینگه لریله معا چیخیب گئتدی
سئویندیم اؤز اؤزومه کی او گئتدی سؤز بیتدی
قولو قیچی اوزادیب باشیمی موتککایه
قویاندا ، قاپینی شیددتله دؤیدو همسایه
دئدیم : نه وار ؟ دئدی : قیز باش آچیق ، آیاق یالین
قاچوب گلیب بیزه ، دینمه سنی امام حسین
دئدیم کوتک آتانین حققی دیر ، نه این کی قیزین
گوناهی یوخدور او مظلومه نین بیلیرسن اؤزون
گئدیب گتیردی قیزی لیک خیلی پژمرده
گؤزو شیشیب ، سارالیب عاریضی دل آزرده
یئتیم لر کیمی بوینون اییب پریشان حال
قوجاقلادیم دئدیم : ای نونهال حزن و ملال
نه سن ده واردی قباحت بالا نه آناندا
لباس شرعی گئییندی جهالت ایراندا
سؤزون دییه نمه دی آزاد آنلایان قیسمت
جهالت ائیله دی ایرانی مرکز بدعت
در حالتیکه نمو ائتمیوبدو پئستانی
کبیردیر ، دئدی بیر طفله وئردی فتوانی
اوخودو صیغه عقدین آخوند بی پروا
صغیری ائیله دی بیر کله قند اوچون کبرا
دئدی سالین کفنی بوینوزا دئیین شاخصی
قفانی پارچالادی خلق سؤیله دی واخصی
او چیخدی منبره چاک ائلدی گریبانین
جهالت ائیله دی بر باد معجزین جانین
*
شعر( گلین : عروس) او توجه ام را جلب کرد و ترجمه فارسی اش را نوشتم .
*
عروس
با خشم گفتم : ای زن این دخترک هنوز کودک است . چگونه می تواند به خانه شوهر برود و رختخواب او را پهن کند ؟
گفت : انجام تکالیف شرعی از نه سالگی بر او واجب است . اگر دختر کبیر نبود ، ملا قدیر صیغه عقد را می خواند ؟ بگو ببینم آخوند علم فقه را می داند یا تو ؟
گفتم : آفرین بر هوش تو ای زن ، حق با توست .
چون با جواب شرعی قانع شدم . دخترخردسالم ، همایون را شوهر دادم. شب عروسی با گریه و زاری فراوان بدرقه اش کردیم . بعد از رفتنش تا خروس خوان خوابمان نبرد . نشستیم و صحبت کردیم و قلیان کشیدیم. نمیدانم چه وقت از نیمه شب بود که در خانه به صدا درآمد .
زن گفت : باز کن که ینگه ها ( همراهان عروس ) آمده اند .
در را باز کردم و ینگه ها وارد خانه شدند و نشستند .
زنم گفت : خاله جان عروسی انجام گرفت ؟
خاله سرش را چند بار تکان داد و گفت : دخترم برایت حکایتی ده صفحه ای دارم . مشاطه عروس و داماد را دست در دست هم داد . داماد در اتاق را بست . پس از دقایقی صدای ناله دخترک بلند شد ، با گریه و التماس از داماد می خواست که رهایش کند . داد می زد که بیائید مرا ببرید می خواهم به خانه خودمان برگردم .در باز شد و داماد در حالی که دخترک را بغل کرده بود به مادرش گفت : بیا جنسی را که خریده ای نگاه کن . مادرش گفت : پسر جان صبرنه ن حالوا پیشر ای قورا سن دن ( گر صبر کنی ز غوره حلوا سازم ) به داد و قالش نگاه نکن بغلش کن و به زمینش بزن . بعد خودش با زبان چرب و نرم خواست دختر را به برگشتن به اتاق حجله تشویق کند و خواهر شوهر نیز در جیبش نخود و کشمش ریخت . اما او نه به نخود کشمش و نه دلداری مادرشوهر گوش می کرد . یک ریز پاهایش را به زمین می کوبید و می خواست به خانه برگردد .
این سخنان من بیچاره را دیوانه کرد و هر چه از دهانم بیرون آمد به زنم گفتم .
خورشید طلوع کرد وطاقت دلم تمام شد . به خود گفتم بلند شوم و بخوابم تا از این خیالات و عذاب وجدان آسوده شوم . زنم با ینگه ها رفت و خوشحال شدم از اینکه حرفها تمام شد . دست و پا را دراز کردم تا بخوابم که ناگاه همسایه با شدت هرچه تمام تر در خانه را کوبید . در راباز کردم و پرسیدم : چه خبر است ؟
گفت : دخترت سر و پا پرهنه از خانه داماد گریخته و به خانه ما پناه آورده تو را قسم به امام حسین ( ع ) کتکش نزن .
گفتم : کتک حق پدر است نه دختر . خودت می دانی که دخترک معصومم گناهی ندارد .
رفت و دخترکم را با خود به خانه آورد . طفلکی پژمرده شده بود . چشمانش باد کرده بود . رنگ رویش پریده و دل آزرده شده بود . مانند کودک یتیم سر در گریبان و پریشان بود .
در آغوشم فشردم و گفتم : ای نو نهال حزن و ملال نه تو گناهکاری، نه مادرت . در ایران جهالت لباس شرعی به تن کرد . مرد آگاه نتوانست سخنش را با آزادی بیان کند . دخترکی را که هنوز سینه هایش رشد نکرده کبیر اعلام کرده و کودک صغیر را در ازای یک کله قند کبیر اعلام کرد . آنگاه گفت که کفن بپوشید و شاخصی بگوئید و سرتان را بشکافید. او بر منبر پیراهنش را چاک کرد و جهالت جان معجز را به باد داد .
*
گلین
بو خیردا قیز نئجه گئتسین ارین یئرین سالسین؟تکذبانه دئدیم : وئرمه ، قوی هله قالسین
تکذبان دئدی : قیز مظهر الغرایبدیر
اوروج ناماز اونا دوققوز یاشیندا واجیب دیر
اگر بو سین ده قیز بیلمه سئیدی عئشق نه دیر
اوخوردو صیغه عقد هئچ او قیزا موللا قدیر ؟
آخوند تانری ، پیامبری چوخ بیلیر یا سن ؟
دئدیم : بلی بئله دیر ای تکذبان احسن
منی چون ائیلدی ساکت جواب قانونی
توی ائیلییب اره وئردیم قیزیم هومایونی
اونی گئجه یولا سالدیق ولی چوخ آغلاشدیق
خوروز بانلیا کیمی سویله دیک چوپوقلاشدیق
گئجه نه وقتدی بیلمم کی قاپی سه سلندی
تکذبان دئدی : دور آچ کی ینگه لر گلدی
قاپی آچیلدی ، گلیب یئنگه لر اوتوردو یئره
تکذ دئدی : خالاجان اولدومو همان فقره ؟
خالا وئریب حرکت باشینا بئش اون دفعه
دئدی قیزیم ناغیلیم وار سنه بئش اون صفحه
مشاطه ال اله چون وئردی قیزلا دامادی
مشاطه چیخدی پس عاشیق قاپینی باغلادی
یئش اون دقیقه کی کئچدی اوجالدی بیر ناله
زاواللی قیز چیغیریردی مثال بزغاله
چکیردی ناله دئییردی گلین منی آپارین
اؤتور منی ، گئدیرم ائومیزه سنی تانری
قاپی آچیلدی بو آندا سه سله نیب داماد
دئییردی : گل آنا احسان ائوین اولا آباد
قیزی گؤتوردو الینده مثال بیر قونداخ
دئییردی : بیرنظر ائیله بو آلدیغین مالا باخ
آنا دئییردی : بالا صبرینه ن پیشر حالوا
قوجاقلا باس یئره وئرمه قولاق به واویلا
قیزی قویوب یئره داماد ، آناسی آلدی
کمال شفقتیله بوینونا قولون سالدی
دئییردی : قیزدا قاچارمی عروس اتاقیندان ؟
اؤپوردو گاه اوزوندان ، گهی دوداقیندان
قیزی قوجاقا آلیب قاین آنا دئیدی کش – کش
و دولدوروب جیبینه بالدیزی نخود کیشمیش
نه کش – کشه نه نخود کیشمیشه باخیر بی فهم
آیاقلارین یئره تاپدیر دئییرکی من گئدیرم
بو سؤزلر ائیلدی من بینوانی دیوانه
پس آغزیما گلنی سؤیله دیم تکذبانه
طلوع ائتدی گونش دوشدو قلب طاقت دن
دئدیم دوروم یاتیم آزاد اولوم خیالت دن
تکذ ده ینگه لریله معا چیخیب گئتدی
سئویندیم اؤز اؤزومه کی او گئتدی سؤز بیتدی
قولو قیچی اوزادیب باشیمی موتککایه
قویاندا ، قاپینی شیددتله دؤیدو همسایه
دئدیم : نه وار ؟ دئدی : قیز باش آچیق ، آیاق یالین
قاچوب گلیب بیزه ، دینمه سنی امام حسین
دئدیم کوتک آتانین حققی دیر ، نه این کی قیزین
گوناهی یوخدور او مظلومه نین بیلیرسن اؤزون
گئدیب گتیردی قیزی لیک خیلی پژمرده
گؤزو شیشیب ، سارالیب عاریضی دل آزرده
یئتیم لر کیمی بوینون اییب پریشان حال
قوجاقلادیم دئدیم : ای نونهال حزن و ملال
نه سن ده واردی قباحت بالا نه آناندا
لباس شرعی گئییندی جهالت ایراندا
سؤزون دییه نمه دی آزاد آنلایان قیسمت
جهالت ائیله دی ایرانی مرکز بدعت
در حالتیکه نمو ائتمیوبدو پئستانی
کبیردیر ، دئدی بیر طفله وئردی فتوانی
اوخودو صیغه عقدین آخوند بی پروا
صغیری ائیله دی بیر کله قند اوچون کبرا
دئدی سالین کفنی بوینوزا دئیین شاخصی
قفانی پارچالادی خلق سؤیله دی واخصی
او چیخدی منبره چاک ائلدی گریبانین
جهالت ائیله دی بر باد معجزین جانین
*