2014-08-10

من در فیس بوک


من در فیس بوک
https://www.facebook.com/sh.gayagizi
*
تویتر
https://twitter.com/gayagizi
*

2014-07-17

فوتبال – جام جهانی – 2014


نتایج بازی های ایران در مسابقات جام جهانی
  16 یونی 2014 – ساعت 16 – ایران 0 ، نیجریه 0
21 یونی 2014 – ساعت 16 – ایران 0 ، آرژانتین 1
25 یونی – 2014 – ایران 1 ، بوسنی هرزگوین 3
*
نتایج بازی های آلمان در مسابقات جام جهانی
15 یونی 2014 – ساعت 13 – آلمان 4 ، پرتقال 0
21 یونی – 2014 – آلمان  2 ، گانا 2
26 یونی – 2014 – آلمان 1 ، الجزیره 0
4 یولی– 2014 – آلمان 1 ، فرانسه 0
8 یولی – 2014 – آلما 7 ، برزیل 1
13 یولی -2014 – ساعت 19 – آلمان 1 ، آرژانتین 0
*
آلمان برای چهارمین بار قهرمان جهان شد. آلمان در سال های 1954 – 1974  -  1990- به مقام قهرمانی رسیده بود.
*

2014-07-12

اوغوزها


محمود کاشغری اوغوزها را عبارت از 22 و رشیدالدین 24 طایفه و از نسل اوغوزخان می دانند.طوایف اوغوز به دو گروه به نام « بوزوق » و « اوچوک » تقسیم می شدند. در اوایل قرن هفتم میلادی اتحاد طایفه ای « توکوز اوغوز : دوققوز اوغوز » پدید آمد.احتمالا در این اتحاد به اویغورها تفوق داشتند. در قرن نهم در اثر فشار قرقیزها به اراضی سینتزیان و قانسو کوچ کردند.در اینجا عنوان توکوزاوغوز به اویغور تغییر یافت. در اواخر قرن دهم گروه های عمده ی اوغوز از سرزمین وسیعی در اطراف سیحون و جیحون از طرف شمال ولگا تا دون ، از سوی غرب تا دریای خزر زندگی می کردند. در قرن دهم در این سرزمین دولت اوغوزها ایجاد شد. مرکز این دولت « یئنگی کند » بود. اوغوزها که در مسیر راه بین اراضی خزرها – بلغارها و دول اسلامی سکونت داشتند در تجارت با این دول نقش فعالی داشتند. اوغوز ها که در ابتدا دارای معتقدات شمنی بودند در قرن دهم به طور دسته جمعی دین اسلام را پذیرفتند. در اوایل قرن یازدهم گروهی از اوغوزها تحت فرماندهی سلجوقی ها از جانب خراسان در کشورهای خاورمیانه ( ایران ، عراق ، آذربایجان و آناتولی ) و گروهی دیگر از طرف دریاچه ی آرال و شمال دریای خزر در اروپای شرقی پخش شدند.طوایف اوغوز که در سالهای 30 – 40 قرن یازدهم به آذربایجان آمدند با طوایف محلی آمیزش یافتند.
زبان های اوغوز : زبان های آذربایجانی ، ترکی ترکیه ، ترکمنی و قاقائوز گروه زبان های ترکی اوغوز را تشکیل می دهند . در شکل گیری زبان های طوایف اوغوز به صورت یک گروه مستقل زبان ، گروه زبان قیپچاق ، کاارلوق و بلغار نقش مهمی ایفا کرده است. بر اساس اتحاد طوایف و قبیله های اوغوز چهار زبان مستقل زبان آذربایجانی ، ترکی ترکیه ، ترکی ترکمنی ، زبان قاقاوزی شکل می گیرد.
زبان های ترکمن ها و ترک های بالکان و لهجه ی اهالی کریمه – تاتار نیز جز زبان های اوغوئز محسوب می شود. زبان های اوغوز از سایر زبان های ترکی از لحاظ برخی خصوصیات لغوی ، صوتی و دستوری متمایز است. این زبان دارای 8 تا 9 حرف صدادار ( صائت ) بوده و حروف بی صدای ( صامت ) طنین دار و گنگ به ویژه در اول کلمه به طور برجسته ای متفاوت است.
در ابتدای کلمه حرف « ق » و در انتهای کلمه حرف « ق – غ » بیشتر دیده می شود. از لحاظ دستوری زبان التصاقی است . حرکت لب در نظر گرفته می شود. در ابتدای کلمه حرف صامت « ب » و « ی » به کار می رود.
صفت فعلی ( - آن – ان ) ، ( - مالی ، - مه لی ) ، ( آسی ، - اسی ) و  ( - میش ، میش ) و ( - آجاق ، - اجک )بیشتر است.
*
منبع : فرهنگ آذربایجانی فارسی  - تالیف : زنده یاد بهزاد بهزادی

*

2014-06-22

آتاسؤزلری : آلمانی، ترکی آذربایجانی، فارسی

1 - Dəmirçinin ömrü tax-taxla, leyləyin ömrü lağlağla keçər.
دمیرچی نین عؤمرو تاخ – تاخ نان ، حاجی لئیله یین عؤمرو لاخ – لاغ لا گئچر.
عمر آهنگر با ترق و تروق ، عمر لک لک با لاق لاق می گذرد.
*
2 - Yağı yağ üstündən tökür, yarmanı yavan qoyur
یاغی یاغ اوستوندن تؤکور ، یارمانی یاوان ساخلیر.
روغن را روی روغن انبان می کند و بلغور را بی روغن می گذارد.
*
3 - Ac toyuq yuxusunda darı görǝr.
آج تویوق یوخودا داری گؤره ر .
مرغ گرسنه خواب دانه می بیند.
*
4 - Birlik harada, dirilik orada.
بیرلیک هاردا ، دیرلیک اوردا.
وحدت هرکجا باشد زندگی هم آنجاست.
*
5 - Pişiyin qanadı olsaydı sərçələrdən əlamət qalmazdı.
پیشیکین قانادی اولساید ، گؤیده بیر قوش قالمازدی.
اگر گربه پر داشت در آسمان پرنده ای باقی نمی ماند.
*
6 - Gözəllik baş tacıdır, hər adama qismət olmaz.
گؤزل لیک باش تاجی دیر ، هرآداما قسمت اولماز.
زیبایی تاج سر است و قسمت هر کسی نمی شود.
*
7 - Nə alacağı var, nə verəcəyi.
نه آلاجاغی وار ، نه وئره جه یی.
نه بده و نه بستان دارد.
*
8 - Altmışında at minmək öyrənən qiyamət meydanında çapar
آلتمیشیندا آت اؤرگه نن ، قیامت ده آت چاپار.
کسی که در شصت سالگی اسب سواری یاد بگیرد ، در روز قیامت اسب سواری می کند.
*
9 - Ölmək var, dönmək yoxdur.
اؤلمک وار ، دؤنمک یوخ.
مرگ هست و صرف تظر ( از تصمیم ) نیست.
*
10 - Dəvə kimi böyük, qulağı qədər ağlsiz.
ده وه کیمی بؤیوک ، قولاغی قدر عاغیل سیز.
هیکلش به اندازه شتر است اما به اندازه گوشش عقل ندارد.

*

فوتبال 2014 - 2


بازی کنان عزیز شیرمردان فوتبال وطنم ، قهرمانان آسیا ، دست مریزاد. گل کاشتید.
ایران 0 - آرژانتین 1
*

2014-06-17

فوتبال 2014 - 1

بازی فوتبال جام جهانی 2014

بازی ایران و نیجریه در تاریخ 2014 – 06 – 16 برابر با دوشنبه 26 خرداد ماه سال 1393

ایران 0 – نیجریه 0
بازی ایران و نیجریه در ورزشگاه دابایشا در کوریتیبا برزیل برگزار شد. داور این مسابقه کارلوس آلفردو از کشور اکوادور بود. نیمه اول مسابقه به نظرم ضعیف بود و حالت دفاعی داشت. اما در نیمه دوم ملی پوشان ما حالت تهاجمی گرفتند. « رضا قوچان زاده » فعال و پر جنب و جوش بود. 
*
بازیکنان : جواد نکونام – آندرانیک تیموریان –اشکان دژگه – احسان حاج صفی – امیر حسین صادقی – پژمان منتظری – جلال حسینی - خسرو حیدری – رضا قوچان زاده – علیرضا حقیقی – مهراد پولادی

*

2014-06-10

سلطان سلیمان قانونی - 2

جواب سلطان سلیمان به نامه ی پسرش بایزید
*
Ey dem-â-dem mazhar-ı tuğyân u isyânım oğul
ای دمادم مظهر عصیان و طغیان ، پسرم


Takmayan boynuna hergiz tavk-ı fermânım oğul

بر گردنت هرگز طناب فرمان نیاندازم ، پسرم


Ben kıyar mıydım sana ey Bâyezîd Hân'ım oğul

من دلم می آمد ( به کشتنت ) ای بایزید خان ، پسرم؟


Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul

حداقل نگو که بی گناهی ، پسرم

Enbiyâ vü evliyâ ervâh-ı a'zam hakkiçün
به حق اولیا و انبیا و ارواح اعظم


Nûh u İbrâhim ü Mûsâ İbni Meryem hakkiçün

به حق نوح و ابراهیم و موسی و مریم


Hâtem-âsâr-ı nübüvvet Fahr-i Âlem hakkiçün

به حق ختم پیامبران افختار عالم


Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul

حداقل نگو که بی گناهی پسرم
Âdem adın etmeyen Mecnûna sahrâlar durak
بر مجنونی که اسم آدم نیاورد ، صحراها مکان


Kurb-i ta'atden kaçanlar dâ'imâ düşer ırak

کسانی که از قرب و اطاعت می گریزند دور می شوند 


Ta'n değildir der isen Vâ hasretâ dârü'l-firâk

Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul

حداقل نگو که بی گناهیپسرم

Neş'et-i Hakdır nübüvvet râm olan olur kerîm
نشات حق استنبوت ، فرمانبردار کریم می شود


Lâ-tekul üf kavlini inkâr eden kalır yetîm

لاتکول اف را هرکس انکار کند بی کس می ماند


Tâ'ate isyâna alîmdür Hudâvend-i Kerîm

خداوند کریم بر اعمال عاصی عالم است


Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul

حداقل نگو که بی گناهی ، پسرم

Rahm ü şefkat zîb-i îmân olduğun bilmez misin?
رحم و شفقت را که حسن ایمان است ، نمی دانی؟


Ya dem-i ma'sûmu dökmeden hazer kılmaz mısın?

از ریختن خون معصومین حذر نمی کنی؟


Abd-i âzâd ile Hak dergâhına varmaz mısın

نمی خواهی همراه بنده آزاد به درگاه حق بشتابی؟


Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul

حداقل نگو که بی گناهی ، پسرم

Hak reâyâ-yı mutî'e râ'î etmişdir beni
حق مرا منجی رعایای مطیع کرده است


İsterim mağlûb edem agnâma zîb-i düşmeni

می خواهم دشمن را مغلوب کنم


Hâşe lillâh öldürürsem bî-günâh nâgâh seni

حاشا که تو را بی گناه بکشم


Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul

حداقل نگو که بی گناهی پسرم

Tutalım iki elin başdan başa kanda ola
فرض کنیم هر دو دستت آخشته به خون باشد


Çünki istiğfâr edersin biz de afv etsek n'ola

وقتی توبه کنی ما هم ببخشیم ، چه می شود؟


Bâyezîdim suçunu bağışlarım gelsen yola

بایزیدم گناهت را می بخشم اگر هدایت شوی

Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul
حداقل نگو که بی گناهی پسرم
*
منبع شعر : سریال محتشم یوز ایل قسمت 137 جواب سلطان سلیمان قانونی به پسر عصیانگرش شاهزاده بایزید
*


2014-06-04

سلطان سلیمان قانونی - 1

نامه ی شاهزاده بایزید به پدرش سلطان سلیمان و درخواست عفو   
سریال تلویزیونی محتشم یوز ایل درشرف اتمام است. این فیلم را با کنجکاوی دنبال کردم. سناریو این فیلم به اندازه ای با رویاهای نویسنده آمیخته است که آدمی را مجبور به مراجعه به تاریخ و مطالعه می کند. گاهی سلطان سلیمان قانونی را آنچنان به تصویر می کشد که گویی کار و پیشه ای بجز حرمسرا و زنان و خرم سلطان ندارد. زمانی فقیه و دانشمند و عقل سلیمش می کند. روزی پدری می شود که بین فرزندانش برابری را رعایت نمی کند. به امر او مصطفی دلاورش را جلو چشمانش خفه می کنند. سپس بایزید دلاور را کنار گذاشته و سلیم شراب خوار و ترسو را به ولیعهدی انتخاب می کند. این چنین سبب عصیان پسرکش می شود. بایزید به شاه طهماسب صفوی پادشاه با تدبیر ایران پناهنده می شود و سلطان با تهدید و ... شاه را وادار به تسلیم پسر و قتل او می کند. بعد از کشتن نیز بر سر جنازه ی بی جانش اشک ریخته و مویه می کند.
بایزید قبل از تسلیم ، نامه ای به پدر نوشته و از او طلب عفو می کند. اما گویا دیر شده

*

Ey serâser âleme sultân Süleymânum baba
ای سلطان سراسر عالم ، سلیمان ، پدر

Tende cânum cânumun içinde cânânum baba
جان و دلم ، جانانم ، پدر
Bâyezidine kıyar mısun benüm cânum baba
دلت می آید( به کشتن)فرزندت بایزید، پدر؟ 

Bî-günâhım Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم ، حق آگاهست سلطانم ، پدر

Enbiyâ ser-defteri ya'ni ki Âdem hakkıçün
به حق سردار انبیا ، یعنی حضرت آدم

Hem dahi Mûsî ile Îsî-i Meryem hakkıçün
هم به حق موسی و عیسی بن مریم

Kâinâtın serveri ol Ruh-ı a'zam hakkıçün
هم به حق کائنات عالم آن اسم اعظم

Bî-günâhım Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم ، حق آگاهست سلطانم ، پدر

Sanki Mecnûnum bana dağlar başı oldu durak
همچو مجنون کوه و صحرا مسکنم شد

Ayrılup bi'l-cümle mâl ü mülkden düştüm ırâk
از مال و ملک دور افتاده و گشتم جدا

Dökerüm göz yaşını vâ-hasretâ dâd el-firâk
با اشک چشمم می کشم داد از فراق

Bî-günâhum Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم حق آگاهست ، سلطانم  پدر

Kim sana arz eyleye hâlüm eyâ şâh-ı kerîm
چگونه حالم را برایت شرح دهم ای شاه کریم

Anadan kardaşlarumdan ayrılup kaldım yetîm
از مادر و خواهرانم جدا و گشتم نیتیم

Yok benüm bir zerre isyânum sana Hakdur alîm
عصیانی بر تو نکریم حق هست شاهدم

Bî-günâhum Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم حق آگاهست ، سلطانم پدر

Bir nice ma'sûmum olduğun şehâ bilmez misün
ای شاه چگونه معصومیتم را نمی دانی؟

Anlarun kanuna girmekden hazer kılmaz mısun
مسبب ریخته شدن خونم نمی شوی ؟

Yoksa ben kulunla Hak dergâhına varmaz mısun
یا که در حق من به درگاه حق نمی روی؟

Bî-günâhım Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم حق آگاهست ، سلطانم پدر

Tutalum iki elim baştan başa kanda ola
گیرم که دو دستم سراتاپا خون آلود باشد

Bu meseldür söylenür kim kul günâh itse n'ola
مثلی است که می گوید بنده گناه کند چه می شود

Bâyezîd'ün suçunı bağışla kıyma bu kula
گناه بایزید را ببخش به ( کشتن )این بنده ات دلت نیاید

Bî-günâhım Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم حق آگاهست ، سلطانم پدر
*
منبع شعر : قسمت 138 سریال محتشم یوز ایل ( سده ی باشکوه )
*

2014-05-12

یادش به خیر

روزی روزگاری از این تلفن ها سر کوچه ها بود و یک دو ریالی می انداختی و صحبت می کردی. زیاد حرف نمی زدی . کوتاه و مفید پیامت را می دادی و می گذشتی . برای خودش دستگاه مفید و مهمی بود.
اما حالا جایش را اسباب بازی نیم وجبی گرفته که گویا موبایل نام دارد. داخل جیب و کیف دستی هر کسی پیدایش می شود. دکمه هایش تالاب و تولوب تکان می خورد و می نویسد. آن قدیمها حرمت و ادب و احترام مهم بود. کسی نزد بزرگترها با دیگری حرف نمی زد . اما اکنون این اسباب بازی هست وبا هر پیام لبخندی نخودی بر لب.


2014-05-09

سوفی شول

سوفی شول در نهم ماه مای سال 1921 به دنیا آمد. او دانشجوی انقلابی  و فعال سیاسی و عضو گروه رز سفید بود. او و برادرش هانس شول هنگام پخش اعلامیه های ضد جنگ توسط گشتاپو دستگیر و شش روز بعد  ( در 22 فوریه سال 1943 ) هر دو محکوم به اعدام یا گیوتین شدند.  رز سقید نام گروه ضد فاشیست بود که بین سالهای 1940 تا 1943 فعالیت داشت. این گروه در دانشگاه مونیخ با پروفسور فلسفه « کورت هوبر » و پنج دانشجوی او  ( سوفی شول ، هانس شول ، الکساندر شرومل ، کریستف پروبست و ویلی گراف )  فعالیت می کرد.

2014-05-07

یک کامیون نوشت

محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم برنمی دارد.
*

2014-05-05

ما همه میمون هستیم

موزی در زمین بازی از طرف تماشاگری به سوی « دنی آلوز ، ستاره بارسلونا » پرتاب شد. او این موز را با آرامش و خونسردی برداشت و خورد. این عمل موجب شد که دیگر ستاره های فوتبال جنبش « ما همه میمون هستیم » به راه انداخته و عکس هایشان را در حال خوردن موز یا موز در دست منتشر کنند. نخست وزیر ایتالیا نیز با خوردن موز از این جنبش حمایت کرد.

2014-05-04

ای مرد من - ایرج جنتی عطائی

 ای مرد من

بگو ای مرد من ای از تبار هر چه عاشق
بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق
بگو ای سوخته ، ای بی رمق ، ای کوه خسته
بگو ای با خدای عاشقان دل شکسته
*
بگو با من بگو از درد و داغات
بذار مرحم بذارم روی زخمات
بذار بارون اشک من بشوره
غبار غصه ها رو از سر و پات
*
بذار سر روی شونه م گریه سر کن
از اون شب گریه های تلخ هق هق
بذار باور کنم یه تکیه گاهم
برای غربت یک مرد عاشق
*
رها از خستگی های همیشه ، باورم کن
بذار تا خالی سینه م برات آغوش باشه
برهنه از لباس غصه های دور و دیرین
بذار تا بوسه های من برات تن پوش باشه
*
تو با شعر اومدی عاشق تر از عشق
چراغی با تو بود از جنس خورشید
کدوم طوفان چراغو زد روی سنگ
کتاب شعرو از دست تو دزدید
*
بگو ای مرد من ای مرد عاشق
کدوم چله از این کوچه گذر کرد ؟
هنوز باغچه برامون گل نداده
کدوم پائیز زمستونو خبر کرد ؟
*
دئنه ن ای یاریم ، ای سئودالی ائلدن
دئنه ن ای سنده آخان آچیق شقایق قانیندان
دئنه ن ای یاغیش ای جانسیز ای داغ
دئنه ن ای قلبی سینیق عاشقلرین الله هی یله ن
*
دئنه منه دئنه آغری داغیندان
قوی مرحم قویوم یارالاریو اوستونه
قوی یوسون گؤز یاشلاریم یاغیش کیمی
غم غصه وین توزون ال آیاغیندان
*
قوی باشین چینیم اوسته آغلاگینان
او گئجه های های آغلاماقلاریندان
قوی اینانیم کی بیر دایاغام سنه
بیر سئودالی عاشیقین غربتینه
*
هر چاغلی یورقونلوغدان ، منه اینان
سینه مین بوش یئری قوجاغین اولسون
چوخدانکی کهنه غصه لردن سویون
اوپوجوقوم سنه بیر اؤرتوک اولسون
*
سن شعرینه ن گلدین سئودادان سئودالی
الینده بیر چیراغ واریدی گوندن
هانسی طوفان چیراغی ووردو داشا ؟
شعر کیتابین اوغورلادی الیندن
*
دئنه ن ای یاریم ای سئودالی کیشی
هانسی چله بورادان گلدی گئچدی ؟
هله باغچا بیزه گول وئرمه میشدی
هانسی پائیز قیشا خبر یئتیرتدی ؟

*

2014-05-01

رغایب

پدرم ، برادرم ، شب رغایب یا رقئییب ، نه با دیسی حلوا و نه بشقابی خرما ، که با فاتحه و یاسین و خون جگر و اشک چشمانم ، با شما دیدار تازه کردم. باشد که یادتان فراموشم نشود .
پدر جان خاطرات خوشی که در کنارت داشتم به شیرینی حلوا و به گرمی دستان مهربانت دلچسب است. روح ات همیشه با لبخند شیرین بر لب کنارم است.
برادر جان ، اما برای تو چه دلتنگم . نا به هنگام در آغوش مرگ غلطیدی و رفتی.
روح تان در این جشن مردگان شاد.


2014-04-27

کامیون نوشت

تیغ بران گر به دستت داد چرخ روزگار 
هر چه می خواهی ببر اما نبر نان کسی
*
داداش مرگ من یواش
*

2014-04-13

نوه ها

گاهی وقتها خوشحالی و نمی توانی عمق این خوشحالی را وصف کنی. دنیا را با همه تلخی ها و شیرینی هایش ، همچون عسل شیرین و دل نکندنی می بینی. ماه و خورشید و ستارگان خدا بر شادی ات غبطه می خورند.
جوان که هستی در آینه خود را برانداز می کنی. می بینی که چه چهره صاف و بشاش و خوش رنگی داری. به این می اندیشی که خدا نکند به این زودی ها پوست گوشه چشمانت چروک شود. روی لب و گونه ات خط هایی دیده شود که آثار پیری است. اما زمان که می گذرد پخته تر می شوی چروک های چهره ات برایت طبیعی و گاهی وقتها بجا و زیباست. نوه ها یکی پس از دیگری می آیند و مادربزرگ و پدربزرگ می شوی  و آن وقت زندگی رنگ و بوی دیگری می گیرد. مزه اش با خنده و شلوغی و شیرین کاری نوه ها ، شیرین تر و دلپذیرتر می شود.

از قدیم گفته اند : « بالام بادام دی ، بالاسی بادام ایچی  - فرزندم مثل بادام است و 
فرزندش هسته ی بادام.»
*
بالام بالام بال دادیر
بالام آدام آلدادیر
شیرینی بالدان شیرین
آجیسی دا بئله بال دادیر


2014-04-05

بال: عسل

اول سال را با عسل شروع می کنم تا کامتان شیرین تر عسل باد.

بالی بارماغی اوزون اولان یئمز ، قیسمتی اولان یئیر/ عسل را کسی که انگشتش دراز است نمی خورد ، قسمت هر کسی باشد می خورد.
*
بال دئمک نن آغیز شیرین اولماز / با گفتن عسل دهان شیرین نمی شود.

*
بال توتان بارماق یالار - کسی که در کار عسل است انگشتش را می لیسد.

*

 این سه تا ضرب المثل هم هدیه ی سما نازنین

بالالی، بال یئمز
آدم بچه دار عسل نمی خورد
*
بال شیرین،بالا بالدان دا شیرین


عسل شیرین است ، فرزند از عسل هم شیرین تر
*
زحمت سیز بال دادانمازسان


بدون زحمت نمیتوانی عسل بخوری


نابرده رنج گنج میسر نمیشود


*