2014-08-10
من در فیس بوک
2014-07-17
فوتبال – جام جهانی – 2014
25 یونی – 2014 – ایران 1 ، بوسنی هرزگوین 3
*
21 یونی – 2014 – آلمان 2 ، گانا 2
26 یونی – 2014 – آلمان 1 ، الجزیره 0
4 یولی– 2014 – آلمان 1 ، فرانسه 0
8 یولی – 2014 – آلما 7 ، برزیل 1
13 یولی -2014 – ساعت 19 – آلمان 1 ، آرژانتین 0
*
آلمان برای چهارمین بار قهرمان جهان شد. آلمان در سال های 1954 – 1974 - 1990- به مقام قهرمانی رسیده بود.
2014-07-12
اوغوزها
محمود کاشغری اوغوزها را عبارت از 22 و رشیدالدین 24 طایفه و از نسل اوغوزخان می دانند.طوایف اوغوز به دو گروه به نام « بوزوق » و « اوچوک » تقسیم می شدند. در اوایل قرن هفتم میلادی اتحاد طایفه ای « توکوز اوغوز : دوققوز اوغوز » پدید آمد.احتمالا در این اتحاد به اویغورها تفوق داشتند. در قرن نهم در اثر فشار قرقیزها به اراضی سینتزیان و قانسو کوچ کردند.در اینجا عنوان توکوزاوغوز به اویغور تغییر یافت. در اواخر قرن دهم گروه های عمده ی اوغوز از سرزمین وسیعی در اطراف سیحون و جیحون از طرف شمال ولگا تا دون ، از سوی غرب تا دریای خزر زندگی می کردند. در قرن دهم در این سرزمین دولت اوغوزها ایجاد شد. مرکز این دولت « یئنگی کند » بود. اوغوزها که در مسیر راه بین اراضی خزرها – بلغارها و دول اسلامی سکونت داشتند در تجارت با این دول نقش فعالی داشتند. اوغوز ها که در ابتدا دارای معتقدات شمنی بودند در قرن دهم به طور دسته جمعی دین اسلام را پذیرفتند. در اوایل قرن یازدهم گروهی از اوغوزها تحت فرماندهی سلجوقی ها از جانب خراسان در کشورهای خاورمیانه ( ایران ، عراق ، آذربایجان و آناتولی ) و گروهی دیگر از طرف دریاچه ی آرال و شمال دریای خزر در اروپای شرقی پخش شدند.طوایف اوغوز که در سالهای 30 – 40 قرن یازدهم به آذربایجان آمدند با طوایف محلی آمیزش یافتند.
زبان های اوغوز : زبان های آذربایجانی ، ترکی ترکیه ، ترکمنی و قاقائوز گروه زبان های ترکی اوغوز را تشکیل می دهند . در شکل گیری زبان های طوایف اوغوز به صورت یک گروه مستقل زبان ، گروه زبان قیپچاق ، کاارلوق و بلغار نقش مهمی ایفا کرده است. بر اساس اتحاد طوایف و قبیله های اوغوز چهار زبان مستقل زبان آذربایجانی ، ترکی ترکیه ، ترکی ترکمنی ، زبان قاقاوزی شکل می گیرد.
زبان های ترکمن ها و ترک های بالکان و لهجه ی اهالی کریمه – تاتار نیز جز زبان های اوغوئز محسوب می شود. زبان های اوغوز از سایر زبان های ترکی از لحاظ برخی خصوصیات لغوی ، صوتی و دستوری متمایز است. این زبان دارای 8 تا 9 حرف صدادار ( صائت ) بوده و حروف بی صدای ( صامت ) طنین دار و گنگ به ویژه در اول کلمه به طور برجسته ای متفاوت است.
در ابتدای کلمه حرف « ق » و در انتهای کلمه حرف « ق – غ » بیشتر دیده می شود. از لحاظ دستوری زبان التصاقی است . حرکت لب در نظر گرفته می شود. در ابتدای کلمه حرف صامت « ب » و « ی » به کار می رود.
صفت فعلی ( - آن – ان ) ، ( - مالی ، - مه لی ) ، ( آسی ، - اسی ) و ( - میش ، میش ) و ( - آجاق ، - اجک )بیشتر است.
*
منبع : فرهنگ آذربایجانی فارسی - تالیف : زنده یاد بهزاد بهزادی
2014-07-08
2014-06-22
آتاسؤزلری : آلمانی، ترکی آذربایجانی، فارسی
فوتبال 2014 - 2
بازی کنان عزیز شیرمردان فوتبال وطنم ، قهرمانان آسیا ، دست مریزاد. گل کاشتید.
ایران 0 - آرژانتین 1
*
2014-06-17
فوتبال 2014 - 1
*
بازیکنان : جواد نکونام – آندرانیک تیموریان –اشکان دژگه – احسان حاج صفی – امیر حسین صادقی – پژمان منتظری – جلال حسینی - خسرو حیدری – رضا قوچان زاده – علیرضا حقیقی – مهراد پولادی
*
2014-06-10
سلطان سلیمان قانونی - 2
Takmayan boynuna hergiz tavk-ı fermânım oğul
Ben kıyar mıydım sana ey Bâyezîd Hân'ım oğul
Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul
Enbiyâ vü evliyâ ervâh-ı a'zam hakkiçün
Nûh u İbrâhim ü Mûsâ İbni Meryem hakkiçün
Hâtem-âsâr-ı nübüvvet Fahr-i Âlem hakkiçün
Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul
Kurb-i ta'atden kaçanlar dâ'imâ düşer ırak
Ta'n değildir der isen Vâ hasretâ dârü'l-firâk
Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul
Neş'et-i Hakdır nübüvvet râm olan olur kerîm
Lâ-tekul üf kavlini inkâr eden kalır yetîm
Tâ'ate isyâna alîmdür Hudâvend-i Kerîm
Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul
Rahm ü şefkat zîb-i îmân olduğun bilmez misin?
Ya dem-i ma'sûmu dökmeden hazer kılmaz mısın?
Abd-i âzâd ile Hak dergâhına varmaz mısın
Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul
Hak reâyâ-yı mutî'e râ'î etmişdir beni
İsterim mağlûb edem agnâma zîb-i düşmeni
Hâşe lillâh öldürürsem bî-günâh nâgâh seni
Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul
Tutalım iki elin başdan başa kanda ola
Çünki istiğfâr edersin biz de afv etsek n'ola
Bâyezîdim suçunu bağışlarım gelsen yola
Bî-günâhım deme bâri tevbe kıl cânım oğul
2014-06-04
سلطان سلیمان قانونی - 1
سریال تلویزیونی محتشم یوز ایل درشرف اتمام است. این فیلم را با کنجکاوی دنبال کردم. سناریو این فیلم به اندازه ای با رویاهای نویسنده آمیخته است که آدمی را مجبور به مراجعه به تاریخ و مطالعه می کند. گاهی سلطان سلیمان قانونی را آنچنان به تصویر می کشد که گویی کار و پیشه ای بجز حرمسرا و زنان و خرم سلطان ندارد. زمانی فقیه و دانشمند و عقل سلیمش می کند. روزی پدری می شود که بین فرزندانش برابری را رعایت نمی کند. به امر او مصطفی دلاورش را جلو چشمانش خفه می کنند. سپس بایزید دلاور را کنار گذاشته و سلیم شراب خوار و ترسو را به ولیعهدی انتخاب می کند. این چنین سبب عصیان پسرکش می شود. بایزید به شاه طهماسب صفوی پادشاه با تدبیر ایران پناهنده می شود و سلطان با تهدید و ... شاه را وادار به تسلیم پسر و قتل او می کند. بعد از کشتن نیز بر سر جنازه ی بی جانش اشک ریخته و مویه می کند.
بایزید قبل از تسلیم ، نامه ای به پدر نوشته و از او طلب عفو می کند. اما گویا دیر شده
ای سلطان سراسر عالم ، سلیمان ، پدر
Tende cânum cânumun içinde cânânum baba
جان و دلم ، جانانم ، پدر
Bâyezidine kıyar mısun benüm cânum baba
دلت می آید( به کشتن)فرزندت بایزید، پدر؟
Bî-günâhım Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم ، حق آگاهست سلطانم ، پدر
Enbiyâ ser-defteri ya'ni ki Âdem hakkıçün
به حق سردار انبیا ، یعنی حضرت آدم
Hem dahi Mûsî ile Îsî-i Meryem hakkıçün
هم به حق موسی و عیسی بن مریم
Kâinâtın serveri ol Ruh-ı a'zam hakkıçün
هم به حق کائنات عالم آن اسم اعظم
Bî-günâhım Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم ، حق آگاهست سلطانم ، پدر
Sanki Mecnûnum bana dağlar başı oldu durak
همچو مجنون کوه و صحرا مسکنم شد
Ayrılup bi'l-cümle mâl ü mülkden düştüm ırâk
از مال و ملک دور افتاده و گشتم جدا
Dökerüm göz yaşını vâ-hasretâ dâd el-firâk
با اشک چشمم می کشم داد از فراق
Bî-günâhum Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم حق آگاهست ، سلطانم پدر
Kim sana arz eyleye hâlüm eyâ şâh-ı kerîm
چگونه حالم را برایت شرح دهم ای شاه کریم
Anadan kardaşlarumdan ayrılup kaldım yetîm
از مادر و خواهرانم جدا و گشتم نیتیم
Yok benüm bir zerre isyânum sana Hakdur alîm
عصیانی بر تو نکریم حق هست شاهدم
Bî-günâhum Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم حق آگاهست ، سلطانم پدر
Bir nice ma'sûmum olduğun şehâ bilmez misün
ای شاه چگونه معصومیتم را نمی دانی؟
Anlarun kanuna girmekden hazer kılmaz mısun
مسبب ریخته شدن خونم نمی شوی ؟
Yoksa ben kulunla Hak dergâhına varmaz mısun
یا که در حق من به درگاه حق نمی روی؟
Bî-günâhım Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم حق آگاهست ، سلطانم پدر
Tutalum iki elim baştan başa kanda ola
گیرم که دو دستم سراتاپا خون آلود باشد
Bu meseldür söylenür kim kul günâh itse n'ola
مثلی است که می گوید بنده گناه کند چه می شود
Bâyezîd'ün suçunı bağışla kıyma bu kula
گناه بایزید را ببخش به ( کشتن )این بنده ات دلت نیاید
Bî-günâhım Hak bilür devletlü sultânum baba
بی گناهم حق آگاهست ، سلطانم پدر
2014-05-12
یادش به خیر
اما حالا جایش را اسباب بازی نیم وجبی گرفته که گویا موبایل نام دارد. داخل جیب و کیف دستی هر کسی پیدایش می شود. دکمه هایش تالاب و تولوب تکان می خورد و می نویسد. آن قدیمها حرمت و ادب و احترام مهم بود. کسی نزد بزرگترها با دیگری حرف نمی زد . اما اکنون این اسباب بازی هست وبا هر پیام لبخندی نخودی بر لب.
2014-05-09
سوفی شول
2014-05-07
2014-05-05
ما همه میمون هستیم
2014-05-04
ای مرد من - ایرج جنتی عطائی
بگو ای مرد من ای از تبار هر چه عاشق
بگو ای در تو جاری خون روشن شقایق
بگو ای سوخته ، ای بی رمق ، ای کوه خسته
بگو ای با خدای عاشقان دل شکسته
*
بگو با من بگو از درد و داغات
بذار مرحم بذارم روی زخمات
بذار بارون اشک من بشوره
غبار غصه ها رو از سر و پات
*
بذار سر روی شونه م گریه سر کن
از اون شب گریه های تلخ هق هق
بذار باور کنم یه تکیه گاهم
برای غربت یک مرد عاشق
*
رها از خستگی های همیشه ، باورم کن
بذار تا خالی سینه م برات آغوش باشه
برهنه از لباس غصه های دور و دیرین
بذار تا بوسه های من برات تن پوش باشه
*
تو با شعر اومدی عاشق تر از عشق
چراغی با تو بود از جنس خورشید
کدوم طوفان چراغو زد روی سنگ
کتاب شعرو از دست تو دزدید
*
بگو ای مرد من ای مرد عاشق
کدوم چله از این کوچه گذر کرد ؟
هنوز باغچه برامون گل نداده
کدوم پائیز زمستونو خبر کرد ؟
*
دئنه ن ای یاریم ، ای
سئودالی ائلدن
دئنه ن ای سنده آخان آچیق
شقایق قانیندان
دئنه ن ای یاغیش ای
جانسیز ای داغ
دئنه ن ای قلبی سینیق
عاشقلرین الله هی یله ن
*
دئنه منه دئنه آغری
داغیندان
قوی مرحم قویوم یارالاریو
اوستونه
قوی یوسون گؤز یاشلاریم
یاغیش کیمی
غم غصه وین توزون ال
آیاغیندان
*
قوی باشین چینیم اوسته
آغلاگینان
او گئجه های های
آغلاماقلاریندان
قوی اینانیم کی بیر
دایاغام سنه
بیر سئودالی عاشیقین
غربتینه
*
هر چاغلی یورقونلوغدان ،
منه اینان
سینه مین بوش یئری
قوجاغین اولسون
چوخدانکی کهنه غصه لردن
سویون
اوپوجوقوم سنه بیر اؤرتوک
اولسون
*
سن شعرینه ن گلدین
سئودادان سئودالی
الینده بیر چیراغ واریدی
گوندن
هانسی طوفان چیراغی ووردو
داشا ؟
شعر کیتابین اوغورلادی
الیندن
*
دئنه ن ای یاریم ای
سئودالی کیشی
هانسی چله بورادان گلدی
گئچدی ؟
هله باغچا بیزه گول وئرمه
میشدی
هانسی پائیز قیشا خبر یئتیرتدی ؟
2014-05-01
رغایب
2014-04-27
کامیون نوشت
هر چه می خواهی ببر اما نبر نان کسی
*
داداش مرگ من یواش
*
2014-04-26
2014-04-13
نوه ها
فرزندش هسته ی بادام.»
*
بالام بالام بال دادیر
بالام آدام آلدادیر
شیرینی بالدان شیرین
آجیسی دا بئله بال دادیر
*
2014-04-05
بال: عسل
بالی بارماغی اوزون اولان یئمز ، قیسمتی اولان یئیر/ عسل را کسی که انگشتش دراز است نمی خورد ، قسمت هر کسی باشد می خورد.
*
بال دئمک نن آغیز شیرین اولماز / با گفتن عسل دهان شیرین نمی شود.
*
بال توتان بارماق یالار - کسی که در کار عسل است انگشتش را می لیسد.
*
*
بال شیرین،بالا بالدان دا شیرین
عسل شیرین است ، فرزند از عسل هم شیرین تر
*
زحمت سیز بال دادانمازسان
بدون زحمت نمیتوانی عسل بخوری
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
*